عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

مارکداری

دیدین بعضیا چقدر مارک  لباسا براشون مهمه و  یه کفش مارک Zara   می بینن ، با شیکم خودشونو می ندازن روش و  حقوق  2 ماهشونو پیش می دن و بقیه پول کفشو قسط می بندن؟

یکیو می شناسم که خودش و شوهرش  هرچی پول دارن خرج مارک لباس می کنن و از اجاره نشینی تا آخر عمر هم باکشون نیس! حقوق شوهره خوبه  ماهی 5/2 میلیون تومن !

اما همه لباساش از کراوات گرفته تا  ببخشید لباس زیرش باید بالای 100 تومن باشه!

نمی دونم چه مرضیه که به جون اینجور آدماس؟        

من که ولنتاین پارسال واسه ابو به همرا چیزای دیگه ای که خریدم یه جف جوراب زپرتی ایرانی خریدم که تا همین امروز که می پوشتش ، آخ نگفته!

مگه چه فرقی می کنه که جورابی که تو کفش می ره و عرق می کنه و  بو می گیره و به هزار جور گند کشیده می شه ، از چه مارکی باشه! هاین؟؟

من که عمرن  پول داشته باشم و برم تو خونه رهنی بشینم و اثاثیه مو هر سال  بکشم اینور و اونور  ، اما جورابم مارک Zara باشه!

بودن با همچین شوهری که انگار از دماغ فیل افتاده و غیر عینک مارکدار چیزی به چشش نمی زنه و تو سوپ هم دنبال هویج مارکدار می گرده  از تو هم انتظار داره که براش همیشه Zara بخری ، یه مخ  آکبند واسه سر و کله زدن، می خواد !

پی نوشت: ما که نداریم!

فداکاری

همیشه بعد ازدواج همه منتظرن تا عروس و دوماد بچه دار بشن و نسلشون مث دایناسورا منقرض نشه!

اما بعضی وختا این اتفاق نمی افته و یه مشکلی پیش می آد:

بعضیا در عین سلامت نمی تونن بچه دار شن ، بعضی وختا هم  یا اشکال از زنه یا از مرد.

حالا اگه اشکال از زن باشه ، سه سوته طلاقش می دن. یا اگه خیلی همدیگه رو دوس داشته باشن ، مادر و خواهر پسره انقده زیر گوشش وز وز می کنن تا یارو به صرافت زن گرفتن بیفته! زن بیچاره هم باید فداکاری کنه و یا خودشو بکشه کنار یا بمونه و داغون بشه!

در موارد نادری که اشکال از مرده ، بازم زن باید فداکاری کنه و تا آخر عمر آرزوی بچه داشتنو به گور ببره به سلامتی! چون مرده گناه داره ، طفلونکیه! تنها می مونه! عیبه! مردم چی میگن؟؟ می گن زنه به خاطر بچه شوهر رو ول کرده رفته؟؟ استغفرا...

خلاصه اینکه زن در هر دو صورت باید فداکاری کنه: چه بچه دار نشه و چه وختی که شوهرش بچه دار نشه!

ما الان هر  دو نمونه ش رو تو فک و فامیل داریم و آی من حرص می خورم!

پی نوشت: این پست مشکل خودم نبود، می خواسم مطرحش کنم! واقعا" فداکاری یعنی چی؟ یعنی اینکه تو هردو مورد ازخودت و خواسته ت بگذری؟

یا زندگیتو دو دستی تقدیم یه زن دیگه بکنی یا اینکه پاسوز یه مرد عقیم بشی!

یک روز ایده آل!

ممو دوس داره یه روز تو زندگیش  رو اینطوری بگذرونه:

اولندش که باید بهار باشه باشه اونم ماه اردیبهشت!

شب صب ایده آلش رمان " مهر من" به دس تو تخت خوابش برده باشه.

صبش  ساعت 9 با صدای دریا از خواب بیدار شه. بعدش یه دوش آب گرم بگیره و بره نون بپزه!

اونم تو یه تنور داغ داغ. ازون نون قلمبه ها که برشته می شه و پر دارچینه.

بعد بره از زیر مرغای تو ی مرغدونی  چن تا تخم مرغ  قهوه ای بکشه بیرون. گاو دوشیدنو دوس ندارم اصن، واسه همین شیر پاکتی  کفایت می کنه.

دلش می خواد یه صبونه حسابی با نون تازه و پنیر و کره و نیمرو و خامه و شیر بخوره!

بعد بره تو دریا آبتنی تا ظهر!

ظهر هم  ابو خان غذا پخته باشه: مرغ بریون با سیب زمینی استانبولی پخته و درسته زعفرونی!

تا می تونه بلنبونه  و بعدش  یه  فنجون کاپوچینو بزنه به بدن.

یه فیلم حسابی از نوع فیلم "دکتر ژیواگو" هم بعد کاپوچینو می چبسه!

غروب هم دوباره خواب با صدای دریا.

شب هم گشت و گذار تو بازاچه خرید رویان ، تا می تونه ازین کفشای فانتزی و  وسایل چوبی مث  تخته گوشت خوردکنی ، وردنه ، جا نُخودی، و جا ادویه ای بخره!

شام هم تو نارنجستان ، پیتزا و میگو بدون در نظر گرفتن چاق شدن و رژیم و هر کوفت و زهرمار دیگه!

شب هم خسه و کوفته بره تو تختخواب و 5 صفه "مهر من" بزنه به بدن و  خلاص!

فرداش از کار و شرکت م خبری نباشه و همینطوری گونی گونی سر ماه پول به حسابش بریزن!

پس و پیش نوشت: شماها دوس دارین روزتون چطوری بگذرونین؟ 

من دوس دارم یه همچین کلبه ای داشته باشم  و بتونم از چاه آب بکشم:

ماجراهای من و...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تغییرات

می خواستم تو این هفته دیگه آپ نکنم  ، ولی نتونستم!

دیشب واسه اولین بار فهمیدم تا حد مرگ به ابو وابسته م!

واسه اولین بار فهمیدم سید دیگه  پیر شده و تحمل خیلی چیزا رو نداره! و چقدر می ترسم ازینکه ...

واسه اولین بار فهمیدم خواهر کوچیکه چقدر حساسه و چقدر نیاز به محبت خواهرانه داره و اگه یه محبت کوچولو بهش بکنی ، عبد و عبیدت می شه!

دیشب واسه اولین بار فهمیدم  چقدر آدمای آویزون ، بی شخصیت می شن جلو بقیه!

و اینکه ممو چقدر عوض شده !!! دقتش زیاد شده و سر به هوانیس! و حقایق فوق رو کفش کرده!!

خرابکاری دونه!!

بعضی وختا اصن خانوده م رو درک نمی کنم!‌

نمی فهمم چرا دونه خانوم باید کارت  باشگاه منو که تا عید هم بیشتر اعتبار نداره و دیگه هم نمی تونم تمدیدش کنم ، بده به اون دختره؟ اونم دختری که 30 ساله تو خانواده ای بزرگ شده که 100 تا چاقو بسازن ، یکیش هم دسته نداره!

خیلی اعصابت خورد می شه و همچین آتیش می گیری و تا همه جات می سوزه  وختی پاشی با اینا بری استخر و ببینی دختره از کارتت استفاده کرده و 18 تا هم امضاء داده که تا آخر بهمن از باشگاه و استخر استفاده کنه(مجانی) و تو تا آخر بهمن باید بری سینک ظرفشویی دونه رو آب کنی و بری توش شنا!

تازه وختی فهمیدی این دختره جای تو امضا کرده و با خیال راحت از کارتت استفاده کرده ، و می خوای کارتتو پس بگیری و یه نگاه روش بندازی ، دختره براق می شه تو چشات و وسط آب با اون مایوی قرمزش می گه: حالا این استخر که تحفه نیس! ازین به بعد پول می دم! ممو جون به  سوسکه( دوس پسر دافش) می گم  روز ولنتاین برات کادو بخره که کارتتو بهم دادی!

تازه وختی از شنا تو قسمت عمیق برمی گردی و  نفس نفس زنون  بهش می رسی می گه: واااااااااااا !! تو مگه شنا هم بلدی؟؟ ازین دفه می خوای همه ش بیای استخر؟؟

آخرش هم که داری موهاتو خشک می کنی ، می گه: من از موهای فر بدم می آد ممو! موهای تو چقدر پر و فره!! بعدش هم می گه: کارتو رد کن بیاد بابا!!

اونوخته که دلت می خواد هرچی تو دلت هس رو بریزی رو داریه و هوار بزنی و یه کف گرگی بزنی تو صورتش!

دونه هم زیر بار نمی ره که نمیره!! می گه : تو که استفاده نمی کردی!‌منم دادمش به اون!

رو چه حسابی نمی دونم؟؟ منم بلدم از کارتم استفاده کنم ! منتهی تا الان نمی دونستم همچین کارتی وجود خارجی داره!

بابا آخه این حق منه که  قبل اینکه کارتمو حواله بدن به این و اون ، لااقل خبرم کنن ! چه می دونم شده یه اس .ام.اس بهم بدن که ممو ی فلک زده ء بی زبون! ما داریم کارتتو دو دستی تقدیم می کنیم به این دختره چش سفید طلبکار!‌ برگردوندن این کارت هم با خداس!!

مسابقه داستانک نویسی

دوس جونای نازنین! 

به این سایت برین و دوس داشتین نظر بدین. مسابقه داستان نویسیه که از ۳ بهمن شورو می شه و داور خوانندگان داستانک ها هستن. 

 

http://hezardastan87.blogfa.com/ 

 

دوست لوند ممو ی خوش بین!!!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

انحصارطلبی ممونشان!

وختی ابو می آد خونه مون ، اصن دوس ندارم بره با سید بشینه و در مورد سیاست و دنیا حرف بزنه!

اصن دلم نمی خواد ، از پیشم بلن شه بره پیش حامی  و باهم درگوشی گپ بزنن و من نفهمم در مورد چی هرهر کرکر می کنن!

دلم می خوادهمیشه دستش تو دست من باشه و منم هی با گوشش ور برم!

دلم نمی خواد بره با سید اینا ورق بازی کنه و منو بازی نده و بگه تو شلم بلد نیستی!‌

وختی این چیزا رو می بینم ، همیشه پیش خودم ،تو دلم نقشه می کشم که: صب کن ابو خان!‌ بزار بریم خونه خودمون می دونم چطوری حالیت کنم که فقط و فقط به من توجه داشته باشی و از بغلم جم نخوری!!!

هی جلو دونه اینا بهم نگی : رنگ روفرشیات با رنگ لباسات ست نیس!

پس نوشت: این خط ، اینم نشون! اینم تاج زرنشون! من می خوام که فقط مال خودم باشی!! شیرفهم شد؟

رمان تاثیرگذار

از همون موقعی که بچه بودم ، کتاب و کتاب خونی تاثیر زیادی تو زندگی من داشته.داستانای بچگیم مث : تک بال و باغ آرزو ، دختر نارنج و ترنج ، خاله سوسکه و مخصوصا" حسن و ساقه درخت لوبیا رو ذهن بچگی من تاثیرات مثبتی به جا گذاشتن.

خیلی نکته ها تو کتابا پیدا می کنم که بعضی وختا به دردم می خوره: مث حاضر جوابی و اینکه در جواب حرفای دری وری  ، چه چیزایی بگم که بیشتر طرفو آتیش بزنه! (شوخی)

از شوخی گذشته ، من خیلی خوندن رمانای ایرانی رو دوس دارم. همیشه با قهرمانای  داستان نوعی همزاد پنداری می کنم  و فکر می کنم اگه جای اون بودم ،‌بهترین عکس االعمل ممکن چی می تونس باشه و تو زندگی  چی بهتره.

با خیلی از قهرمانای داستان خندیدم و گریه کردم.خیلی به رمانای روشنفکرانه و سراسر نکبت علاقه ندارم.

یکی از  کتابایی که خیلی روم  تاثیر گذاش : رمان "دوستت دارم" اثر رویا مرادی بیرگانی  ه. 

داستان یه دختر ریزنقش 14 ساله س ، که به خاطر پاکی و روح بزرگش ، عاشقایی پیدا می کنه که هیش کدوم بهش وفا نمی کنن و " دوستت دارم" شون  دروغ بوده و اون از همین جمله که سرشار از عشقه متنفر می شه. اینم بگم که داستان توی تهران قدیم اتفاق می اقته و تصویر سازی پایین شهر خیلی واضح و روشنه. داستان کمی اغراق آمیزه ولی شخصیتها ، خیلی زیبا پرداخته شدن و این آدما رو می تونی تو خود همین جامعه هم پیدا کنی. نثر این کتاب خیلی ساده و روونه!

بهتون توصیه می کنم  اگه کتاب واقعی در مورد زندگی واقعی آدما رو دوس دارین ، حتما" بخونینش!