عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

امسال کریسمس قلبت را به چه کسی خواهی داد جورج؟

این رو یادتون هست؟همین پستی که درباره ی جورج مایکل خواننده ی محبوبم گذاشتم؟

باورم نمیشه که الان یک ماهه که رفته...درست شب کریسمس...اصلا انگار خاطره هامو کندن و بردن...

براش یک متن نوشتم که توی اینستا و کانالم هم هست:

امسال کریسمس قلبت را به چه کسی خواهی داد؟
جورج مایکل را از ان جهت دوست داشتم که یاداور خاطرات کودکی من است.همان وقتها که دایی شوهای او و مایکل جکسون و مدونا را می اورد خانه مان و می گذاشت توی ویدئوی تی سون که تازه خریده بودیم.همان وقتها که بین همکلاسیها مد شده بود توی جشن تولدها موهایمان را مثل او پوش بدهیم و چتریها را بالا بزنیم و فوکول درست کنیم. آن جوان چشم روشن موبلند که روی تاب بود و با انرژی می خواند و نگاهش یک جوری بود، اسطوره ی خیلی از دخترها بود.جورج مایکل بود که اهنگهای پرخاطره و حزن انگیز "ان شرلی" و "باخانمان " را برایمان خواند.صدای ساکسیفون اول اهنگ "زمزمه ی بی پروا" هنوز توی گوشم است.وقتی می خواند دیگر "نخواهم رقصید" نمی دانستم چرا دیگر نمیخواهد برقصد؟
وقتی می خواند "کریسمس سال پیش قلبم را به تو دادم و تو ان را برگرداندی،و  کریسمس امسال ان را به یک نفر خاص خواهم داد"،نمی دانستم در عین لطیف بودن ، خاص بودن و شاد بودن چرا انقدر تلخ است...
چرا همیشه از نرفتن،از اخرین کریسمس ،از خواب و از نرقصیدن می خواند...
به زندگی خصوصیش کاری ندارم که چه بود و چه گرایشاتی داشت...
فقط امروز سخت توی کودکیهایم غرقم و به این فکر می کنم که چه زود دیر میشود و خاطرات دور چه زود می میرند...
شاید یک روز ما باید برای رفتن اماده شویم...نمی دانم...
جورج مرده است اما برای من همان جوان قدبلند چهارشانه ی چشم روشن با انرژیست که صحنه را در کنسرتهایش می لرزاند... ؛
پ.ن:هی!جورج!امسال کریسمس قلبت را می خواهی به چه کسی بدهی؟؟؟

افسانه احساس من...

چه کیفی دارد که بعد از 25 سال دوستانی را ببینی که یار دبستانی تو بوده اند...

چه روز خوبی میشود آن روز اگر با یک ناهار خیلی خوب توی یک رستوران بهتر شروع شده باشد و با قهوه اسپرسو جوش خورده باشد به غروب.

چه خوب است که پشتش بروی کنسرتی که صدای خواننده اش را دوست داری و با آهنگهایش بغل بغل خاطره داری.

چه خوب است با عزیزانت باشی و از وجودشان لبریز...

چه سورپرایزی ست وقتی در غرفه نشسته ای و دوستان و فامیلهایت به غرفه سرازیر می شوند و غافلگیرت می کنند.

آنوقت است که از انرژی سرشار می شوی و انباشته.

آنوقت است که حس می کنی،آن حسهای بد رفته اند همه.

حسهایی که پشت کوه روزمرگی پنهان شده بودند و هر از گاهی تلنگر می زدند بر احساست.

آنوقت است که دست دخترک را می گیری و به هوای خرید پا می گذاری در خیابانی که از اردیبهشت ،بهشت شده است و بهارش بیداد می کند.

عاشقانه دستان کوچکش را در دست می گیری و می زنی به دل زندگی و بهار و سبزی.

بعد با خودت می گویی این روزها روزهای فراموش نشدنی ای هستند که هرگز و هرگز تکرار نخواهند شد.

بعدا" نوشت:این آهنگ بوی زندگی میده.وقتی روی سن اجراش می کرد،سالن میلرزید.


مسافر جاده یک طرفه...

مرتضی جان...

اسطوره ام نبودی،تا همین یک سال پیش هم نمی شناختمت!

صدایت به گوشم خورده بود اما نمی دانستم این تویی که می خوانی...اشتباهت می گرفتم با خواننده های مشهور دیگر...

جسته گریخته می دانستم که درد می کشی...برنامه ماه عسل را دیده بودم...

جاده یکطرفه زندگیت را شنیده بودم...

...اما...

امروز پر از بغضم...چون می فهمم که سرطان چه دردی دارد...می دانم که چه بی رحم قربانی اش را از پای در می آورد...

این روزها دور و برم پر شده از قربانیان این جنگ نابرابر و بیرحمانه...

می دانم مادرت چه کشید تا تو را از دست داد!

کنسرتت را نیامدم تا بشنومت...

اما می فهمم که مظلومانه رفتی...من هرگز حکمت مرگ جوان را نمی فهمم!نمی دانم چرا پاییز باید برگ زندگی تو را به یغما ببرد...آن هم اینقدر زود و بی صدا...

امروز بدن لاغر شده و بیجانت می رود که بخوابد در خاک...

اما صدای تو هنوز اینجاست و به گوش می رسد...تو زنده ای همواره...

برای بهشتیان بخوان!پر سوزتر از قبل...با همان غمی که در انتهای صدایت پیداست...

از جاده ای بخوان که یکطرفه است و بازگشتی ندارد هرگز...

از یکی بخوان که بود و دیگر نیست...

دعا می کنم بتوانیم حرمتت را ،حرمت صدایت نگه داریم...

دعا می کنم خانواده ات را با بولوتوث و اینستا و فیس و وایبر رنج نداده باشیم...

از مردمت می خواهم فیلم جان دادن تو را پاک کنند در ای سی یو...

از دختران می خواهم به هر بهانه ای خودشان را به تو نبندند و بر چسب عشق روی خودشان نچسبانند در این شبکه های اجتماعی!

از آدمها می خواهم که این روزها به جای عکس سلفی گرفتن با تو و جنازه سفیدپوشت،برای آرامش جانی که دیگر رفته است، دو رکعت نماز وحشت بخوانند و یاسین قرائت کنند...ملک بخوانند و انا انزلناه...

از پسر ها می خواهم به احترامت،در روز خاکسپاری ات،مقابل تالار وحدت،در بهشت زهرا،قطعه هنرمندان،هیچ شماره ای رد و بدل نکنند!

از زنهای شهرم می خواهم عشوه های همیشگیشان بریزند دور و آن رژهای قرمز رنگ را پاک کنند برای یک ساعت!

ای کاش تجمع بیهوده نکنیم مقابل بیمارستانها به هر بهانه ای...ترافیک نکنیم...روی سقف ماشینها نایستیم به بهانه تماشا...

ای کاش آسایش هیچ خانواده ای را با عکسهایمان مختل نکنیم...

از همه می خواهم که ارج بنهند تشییع جنازه بی جان و پاکت را...

تا تو به آرامش فرو روی...تا تو مراسمی داشته باشی در خور...

ای کاش بدانند و بفهمند...

ای کاش بدانیم و حرمتت را پاس بداریم مرتضی...

بهار زندگیت به تابستان نرسیده،خزان شد...

به قول قیصر امین پور برخی آدمها چگالی وجودشان بالاست...حجم بودنشان زیاد است...

روح بزرگت شاد...

چه خوب که در عمر کوتاهت این همه مشهور بودی به خوبی و در یادها جاودانه شدی...

خوش به حالت...

آسوده بخواب...ای صداپیشه سبز...

مسافر جاده یک طرفه...


راننده نوستالژیک

این دفعه رو باید آژانس بگیرم.آخه مطب داخل طرحه و نمی شه با ماشین شخصی رفت.

ابو هم از محل کارش می یاد و راس ساعت 5 باید اونجا باشه.

دونه برنج رو شیر می دم و می خوام پنپرزش رو عوض کنم که مامان نمی ذاره و می گه خودم این کارو می کنم.تو برو به زندگیت برس.

هوا سرده.برای همین روی پله های مجتمع خونه مامان اینا می ایستم و بعدم می رم تو اتاق نگهبانی منتظر آژانس می شم.

یه پژوی 405 تمیز می پیچه جلوی درب پارکینگ مجتمع.راننده سرش رو از پنجره بیرون می یاره و رو به من می گه: آژانس خواسته بودین؟ سرم رو تکون می دم و سوار می شم.

وقتی روی صندلی نرم و راحت جا به جا می شم و گرمای بخاری ماشین صورتم رو نوازش می کنه،صدای ضبط بلند می شه.

خیلی آروم و ملایم پشت سر هم می خونه و ضرب آهنگهای موسیقی خیلی نرم روی اعصاب من کشیده می شن:


دنیا دیگه مثل تو نداره...نداره نه می تونه بیاره...

دلا همه بی قراره عشقن...اما عشقه که واسه تو بی قراره... (بنیامین)

....  ادامه مطلب ...

عکدمی گوگوت!

شور و هیجان صحنه دیشب عکدمی منو گرفته هنوز!

این دفعه عکدمی!! خیلی پر شور تر از قبله...چون هم شرکت کننده هاش کم سنترن هم جوگیر و عشق خوانندگی...

به نظرتون کدوم اول می شن؟

منکه می گم روش*نا یا ند*ا یا امیر *حسین!این 3 تا باید برن بالا...

ازون شهر*زاد خانوم حسود!! هیچ خوشم نمی یاد...همه ش می پرید وسط شعر ارمیای طفلی...ار*میا به خاطر حجابش خیلی گوشه گیر و خجالتیه و نمی تونه صداش رو مثل او شهرزاد و روشنا و ندا بندازه سرش رو صحنه! و گرنه طفلی خیلی حنجره قشنگی داره و مثل شکیلا می خونه...

بین پسرا امسال یکی امیر حسین گوشواره ای خیلی خوبه و یکی هم اون شیرازیه که می گه عشقم جلوم بود و عشقش خودش رو با آرایش کشته بود!

اون ترکه و لره هم که سوژه ن!! فکر کنم خلعت* بری آوردتشون فقط برای شیرین شدن برنامه...خیلی با مزه و ساده بودن...امی*ر می گفت:نه اینکه انگلیسی بلد نباشیم ها! واقعا بلد نیستیم...

مجی*دم که خجسته!! وقتی می خونه خودش با خودش حال می کنه!

اما خداییش دلم برای کی*ان خیلی می سوزه...اولش خیلی خوب بود اما تو دوره های بعدی استرس بیچاره ش کرده...جو صحنه صداش رو می لرزونه و خراب می کنه...حس می کنم آدم تنهاییه و نمی تونه به استرسش غلبه کنه...

شاهی*ن هم که به قول خودش گفت : آقای خلعت*بری همچین ازون بالا نگامون کرد که گفتم باید ماستامونو کیسه کنیم...آخه قربونت برم وقتی قراره ماستتو کیسه کنی چرا پا شدی اومدی عکدمی گوگوت؟می زاشتی یه مشتاق و با استعداد دیگه بیاد!

آدر*یان بیچاره هم که ماله کش کیان بود...هر چی اون خراب می کرد،این ماست مالیش می کرد.

دلس*ا و هل*ن هم که خانوم! من از شخصیت دلسا خیلی خوشم می یاد :بی ریا و ساده...

هلن تو تک خونیهاش افتضاح بود اما رو صحنه خیلی خوب شد...صدای دلسا گرفت اما اون با صدای تیزش ادامه داد.

حس می کنم هر کدومشون که اونور به دنیا اومدن و بزرگ شدن،آدمهای ساده تر و با فرهنگتری هستن که تو کار تیمی موفقترن!

خلاصه اینکه اعضای عکدمی امسال بیشتر از اونچه که استعداد داشته باشن،مشتاقن!

حالا شما به کدومشون رای می دین؟؟فکر می کنین کدومشون لیاقتشون بیشتره؟

Eric Clapton

خوب...خوب...آخر هفته ست و همه نقشه کشیدن که چه جوری در برن مسافرت یا برن مهمونی یا اینکه یه جوری خستگی این هوای آلوده و سردی زمستون رو به در کنن!

چند وقت پیش داشتم خاطرات معلمیتم رو مرور می کردم،برخور کردم به یه آهنگ خاطره انگیز!

یه آهنگی که اون موقعها تو کلاسهایی که درس می دادم خیلی روم تاثیر گذاشت...ریتمش رو خیلی دوست داشتم و وقتی با شاگردا جاهای خالی این آهنگ رو پر می کردیم،کلی با هم ذوق می کردیم!

آهنگ به یادموندنی اریک کلپتون!

خواننده انگلیسی الاصلی که این آهنگ رو به یاد زنی که ترکش کرد،خوند و جاودانه شد!

اریک کلپتون این اواخر خیلی خودش رو درب داغون کرده چون معتاد به کوک شده اما هنوز سبکش طرفدار داره و آلبومهاش سراسر دنیا فروش می ره...

این مرد سابقه خاکستری ای داره و بسیار پر حاشیه است اما این آهنگش انگاری از جون و دلش در اومده...

هر کاری کردم نتونستم خامش رو در بیارم...این رو از تو کنسرتش در آوردم...

گوش کنید و لذت ببرید...

چون هم زیباست و هم معنای قشنگی داره...


Wonderful tonight


شادمهر عقیلی

شادمهر روزهای پاییزی...

شادمهر روزهای دانشجویی...

شادمهر روزهای دور و دل انگیز چشمهای پر آب...

شادمهر روزهای آب و ایینه...

شادمهر انتخاب

هزار و یکشبت نورانی و پر ستاره...

پینوشت:نمی دونم چرا یه دفعه یاد این آهنگ شادمهر افتادم...آهنگ قدیمی ای که برای من پر از خاطره ست...


هزار و یک شب

گوش را می نوازد...

تعطیلین دیگه؟اومدین سر کار؟بابا شماها دیگه چقدر خوره این...برین مسافرت!حالی به حولی...

اینم حسن ختام اولین هفته اردیبهشت ماه...

دو تا از بهترین آهنگهایی که خاطره انگیز و خاصن رو براتون آپلود کردم...

دانلود و گوش کنید...من که خیلی دوسشون دارم و 24 ساعته تو خیابون هم گوش می دمشون...


خیالباف از سینا حجازی

Remember The Summer از علی کیانی

نی نای نانای نـــــــــــــــــــای

خوب خوب...چه خبرا؟

حال دارین یه آهنگ خوشگل گوش بدین؟؟خیلیا نمی تونن از اینجا دانلودش کنن،اما من از رو نمی رم...بازم برای این هوای بهاری،واسه اینکه همچین روحتون قلنبه شاد بشه،این آهنگا رو می زارم واسه دانلود...


امیر تتلو:  یکی بهش زنگ بزنه


ایمی روسوم: Being too long (خیلی زیباست...ووکال می خونه و حس بهاری داره...)

 

25th band: از من نگذر....

INNA

من عاشق این آهنگ خوشگلم...یعنی هم اشکم می آد پایین...هم می رم تو رویا...

اینو اینا خونده...زیاد نمی شناسمش و ازش نمی دونم!

برای من مثل مسکنه...عین دیازپامه!!

یاد یه جفتی می افتم که  با یه عالمه امید و یه دسته گل توپی پٌر گل و چین و شکن قرمز دارن تو آتلیه عکس می گیرن ...

گوش بدین و لذت ببرین...