عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

نمایشگاه کتاب خوزستان سال 95

دوستان عزیزم...برای اهوازیها و خوزستانیهای گل و خونگرم یک خبر خوب دارم.

نشر علی با نمایشگاه کتاب آمده به اهواز شما.تا 12 بهمن هم در محل کیانپارس محل دایمی نمایشگاه استان دایره.

چاپ دوم از قلب کویر با 30 درصد تخفیف در غرفه ی نشر علی به فروش می رسد.

بشتابید و از خوندنش لذت ببرید.مطمئن باشید که پشیمون نمی شید.

هر کسی که خونده راضی بوده و کلی هم برام نقد و تشکر نوشته و عکس کتاب رو فرستاده.

موفق و موید باشید.این هم از اطلاع رسانی نمایشگاههای کل ایران برای خرید کتاب کویر.

پ.ن: دوستتون دارم.

آنهایی که رفتند...

 ان روز وقتی دخترم از مهد
امده خانه و بالا و پایین پرید
و گفت یک آتش نشان امده بود
پیشمان و ماشین اتش نشانی
ان پایین بود،و آقاهه من را بغل
کرد و از پنجره ماشین قرمز را نشانم
داد،نمی دانست که امروز  روز عزای
آنهاست...
وقتی با شعر می خواند صدو بیست و پنج
 نمی دانست که امروز صدوبیست
و پنج اتش گرفته.نمی دانست
که همیشه کوزه گر از کوزه شکسته
آب میخورد نمی دانست که انهایی
که مددکارند،خودشان امروز زیر آوارند.
امروز از من می پرسد صدوبیست و پنج مرده شده؟و من هر بار می گویم :نه!صدوبیست و پنج بهشتی شده...بهشتی...
نمیداند که من از دیماه می ترسم.
دیماههایی که هر سال می آیند و میروند
و خاطره ها را با خودشان می کنند و میبرند
و ادمها را میکشند زیر خاک و توی قبر.
شاید اگر بزرگتر بشود،بداند که یک ماهی
هست که شده ماه نحسیها و من دلم
میخواهد سی روزش را از تقویم خط
بزنم.
پ.ن:انقدر نگویید مردم فلانند و بیصارند! و هشتک گوساله ببندید به ریششان...که همین مردم ماییم...چرا نمی گویید که همین مردم دیروز جلوی مراکز انتقال خون غوغا کردند و خون دادند تا جانی را نجات دهند.
پ.ن ۲:درد را از هر طرف بخوانی درد می ماند...

#مهشاد_لسانی

پست کامل در اینستاگرام خودم

.

مقاله ی من در مورد ادبیات عامه پسند و جدی را در سایت هنرلند بخوانید!

سلام عزیزانممم

این هم مقاله ای که در مورد ادبیات عامه پسند و ادبیات جدی نوشته ام و در سایت معروف هنرلند نشر داده اند.

بخوانید عزیزان


اینجا

بعضیها...

بعضی وقتها بعضیها زیرپوستی مهربانند.
بعضیها یکجوری توی سایه اند اما مهربانیشان
از پشت دیوار هم‌ نمود دارد.
این سایه ها هستند اما عیان نیستند.
فقط میشود حسشان کرد.
مثل وقتی که چشمهایت را می بندی
و دست میکشی روی مخمل سبز جوانه های
ریز و کوچک روی پوستِ درخت.
مثل وقتی که چایت را با عسل شیرین می کنی
و چشمهایت را میبندی و سر میکشیش تا به آخر.
مثل حس روییدنی که توی هوای اسفند ماه پراکنده است و تو بهار را نمیبینی اما  میدانی که خواهد آمد.
بعضیها در پس دیوارند اما سایه شان پررنگ است.سایه شان سایه است.سایه ای که به وقت
آفتاب مثل چتر رویت می نشیند ،هوایت را دارد و تو نمیدانی
کی می آید و کی میرود...
 #مهشاد_لسانی
#دلنوشته_ها