عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

وبلاگ برتر!!

برام کامنت گذاشتن که جز وبلاگهای برتر شدم...اما...

من که نمی تونم شرکت کنم!نیستم!

سال پیش که نصفه تو جشنشون شرکت کردم و یه عروسی مهم داشتیم و به جوایز  و لوح تقدیر نرسیدم و هول هولی لوحمو از خانم پولادزاده گرفتم و رفتم آرایشگاه(یادتونه که!!)...امسال هم که اینطوری شد!

اصلا" مثل اینکه این پرشین بلاگ با من لجه!!تا من یه برنامه دارم،همون روز واسه من جشن می گیره...حالا نمی شد می نداختین هفته بعد؟؟هاین؟؟


رولت کالباس

می دونین چیه!من برای اینکه دٌز خوشمزگی و محبوبیت دستپختمو اندازه گیری کنم ُ هر غذای جدیدی رو اول یه دور روی ابو و همکاراش امتحان می کنم...

همکارای ابو زیادن و اکثرشون عزب اوغلین!!واسه همین غذاهای جدید سر کار نمی برن!نهایتا؛ یه پلو خورش یا کباب..!که همه ش تکراریه...اگه اونا اوکی دادن و از غذا یا دسر خوششون اومد دفعه بعد واسه مهمونیایی که تعداد مهمونام زیادن و خیلی هم رسمی هستن، درست می کنم...

حالام این پیش غذای رولت با کلاس و خوشمزه امتحان خودشو پس داده و تو محل کار ابوت همه تیکه هاشو از دست همدیگه می قاپیدن...چون موادش مورد علاقه همه ست!

دستورش رو از این لینک بردارید ُ درست کنید و لذت ببرید...

رولت نوشت: ممنون دخملی!

و ستاره اش درخشید...

این زن رو می شناسین؟شاید بگین نه!و شاید هم اکثرتون در موردش شنیده باشین!

اسم این زن سوزان بویل ه و تو یکی از دهاتهای اسکاتلند به دنیا اومده.وقتی تو برنامه British Got talents سال 2009 شرکت کرد،47 ساله بود،با ابروهای کلفت و ده من سیبیل!لباس و قیافه ش تعریفی نداشت و وقتی به سایمون(داور معروف برنامه American Ideal) گفت می خواد مثل Ellen Page خواننده معروف و حرفه ای بشه،همه به ریشش خندیدن و طبق معمول سایمون،ازون شکلکهای همیشگیش رو تحویل دوربین داد!این زن گفت که تا به حال ازدواج نکرده و هیچوقت بوسیده نشده...و همین مساله به تعجب حضار و اعتماد به نفسی که این زن تو وجود خودش برای شرکت تو این برنامه داشت،دامن زد.

اون ۴۳۲۱۲ مین شرکت کننده برنامه استعدادهای خارق العاده بریتانیا بود،و وقتی شروع به خوندن کرد ،تمام سالن چند هزار نفری به لرزه افتاد...و مردم فقط براش هورا کشیدن و بعضیها شوک زده از جاشون بلند شدن...و همچنین قیافه سایمون و بقیه داورها مثل یه علامت سوال و شوک بزرگ شد...صدای 6 دنگ سوزان که 40 سال توی یه روستای دورافتاده تو اسکاتلند،نهفته بود و کسی جدیش نمی گرفت و به فکرش هم نمی رسید که این پیردختر 47 ساله بدهیبت و زشت ،بتونه اینقدر حرفه ای و رویایی بخونه،تمام حضار رو به گریه انداخت...

حالا امروز، سوزان تبدیل به یه خواننده معروف شده و در عرض 4 ماه بعد از اون برنامه،اولین آلبومش با عنوان I dreamed a dream را روانه بازار کرد و شد یک ستاره!ستاره ای که الان بلیطهای کنسرتش پیدا نمی شه و 2 سال تموم تک آهنگهاش جز تاپ سینگلها بوده و به اصرار خیلیها برای تغییر چهره و اندامش،نه گفته!

پینوشت:واقعا" بعضی وقتا آدم تو کار خدا می مونه!!اگه بخواد می تونه یه نفرو تو دهه 50 زندگیش،از قعر یه دهات کوره(جایی که هیچ روزنه امیدی برای بهتر بودن نیست و آدمها توی روزمرگی و سطح پایینی از زندگی غرق شدن) بیرون بکشه و به یه چهره بین المللی تبدیلش کنه...و کاری کنه که ستاره ش بدرخشه!!

حالا به نظر شما ستاره ما کی می خواد بدرخشه؟اصلا"ستاره ای برای من و تو هست که بخواد بدرخشه؟؟

پینوشت 2:فیلم روزی رو که سوزان به عنوان یک شرکت کننده روستایی به برنامه تلنتس رفت و یک ستاره بیرون اومد، می تونین از همین لینکی که اینجا گذاشتم، دانلود کنین و ببینین...محشره! آدم مور مورش می شه...


Susan Boyle in British Got Talents


Last Night

فیلم شب گذ*شته یا همون لست نایت ٬ ساخته مسی تاجدین( کارگردان و سناریست ایرانی-آمریکایی که متولد سال ۵۷ تهرانه) و محصول سال ۲۰۱۰ ه.

بازی کیرا نایتلی و سم وارتینگتون و اوا مندس ُ روون و خوبه اما کارگردانی بعضی از صحنه های فیلم یه کم ضعیفه!موضوع فیلم جذابه اما بعضی جاها باید کمی تامل کرد...

این فیلم داستان زندگی جوآنا و مایکل ه که رابطه خیلی خوبی با هم دارن اما وقتی جوآنا همکار زیبای مایکل رو می بینه٬به تدریج خیلی چیزها تغییر می کنه...

من به شخصه فیلمها و بازی کیرا نایتلی رو دوست دارم و به نظرم هر نقشی که داشته باشه٬ به خوبی از عهده ش بر می آد و به زیبایی هر چه تمامتر به تصویرش می کشه...

با اغماض بعضی از صحنه ها ٬این فیلم می تونه جز گرید ای یا بی قرار بگیره!

اگه دیدین و خوشتون اومد یادی از مموی عطربرنج هم بکنین...!

سیم+سیم=جرقه!

یه موقعهایی چقدر سخته جور کردن یه قضیه! هی اینور قضیه رو می گیری،یه ور دیگه در می ره،اون سرشو می گیری،یه سر دیگه ش می پره!

مثل دو سر سیم که لٌختن و می خوای به هم پیوندشون بدی تا جرقه بزنن و برق به جریان بیفته!اما نمی افته!چون یه سیم کوتاهه و اون سر دیگه داغونه و نارسانا!حالا خدا کنه درست جرقه بزنه که حداقل جزغاله مون نکنه!

بعضی وقتا با دندونم نمی شه یه گره رو باز کرد و برعکس بعضی وقتا این گره اونقدر زود باز می شه که از حد تصورت م خارجه!

ای خدایا!پروردگارا!برسان جرقه!

دال...

این تیرماه گرم چقدر بلا سر احساس آدم می آورد!!

دلم هندوانه یخ می خواهد...

آه...کجایی ای فواره دور تنهایی من؟

کیک پرتقالی

جونم براتون بگه این کیک هم مزه پرتغال می ده هم رنگ لیمویی خوشرنگی می شه...

اگه تمام اندازه ها رو رعایت کنین هم نرم می شه و هم اسفنجی...منتهی من چون شیرینی زیاد دوست ندارم شکرش رو حدود ۱/۳ کم کردم...

برای ابو واسه دسر ناهارش چند تیکه ش رو گذاشتم و همه ریخته بودن سرش و نذاشتن به خودش برسه و سرش بی کلاه مونده بود!

دستورش هم طبق معمول تو مطبخ رویا ست...

پرتقال نوشت: روزاتون پرتقالی...

گذشته ها گذشته!

موضوع:مکالمه یه دوست قدیمی دوران بچگی در لندن با اینجانب ممو.

کجا؟در چت روم فیس کوفت!

رامی:چطوری عزیزم؟چه خبر؟چقدر بزرگ شدی...چقدر تغییر کردی تو عکسات...

ممو: تو هم خیلی خوشگل شدی رامی جان!

رامی:عکس شوهرمو دیدی؟خوشتیپه؟

ممو: آره...ایشالا خوشبخت باشین...

رامی:نوش نوش چطوره؟

ممو: خوبه...محمد خوبه؟

رامی:بد نیست!با من اومده لندن...مامان بابام تو ایران تنها شدن...

ممو: تو چرا تا پارسال تو فیس کوفت نبودی؟

رامی:نبودم دیگه...(سکوت...)نوش نوش چی کار می کنه؟یادته اون موقعها چقدر این و محمد همدیگه رو دوست داشتن؟

ممو تو دلش: (غلط کرده! نوش نوش کی محمدو دوست داشت؟چه الکی خودشونو به آدم می بندن!!) 6 ساله ازدواج کرده عزیزم!

رامی:جدی ؟ازدواج کرده؟چقدر زود!محمد هنوز ازدواج نکرده!

ممو:زود نبود دیگه! چطور؟

رامی:هیچی...فک کردم هنوز ازدواج نکرده...خوب...

ممو:نکنه توقع داشتی تا الان عزب اوغلی مونده باشه تا براتون پستش کنیم لندن؟

رامی: یعنی دوست داره بیاد انگلیس؟

ممو:تو الان خوبی؟ازدواج کرده یعنی چی!!یعنی مجرده،می خواد بیاد انگلیس؟؟


جمله فلسفی ممو نوشت:بعضیا چقدر خوش خیال و خوشحال و پنالتی بزنن!!15 سال پیش حالا یه پسری از یه دختری تو دوران فٍسقٍلٍگی٬ خوشش می اومده،چه دلیلی داره به خاطر یه علاقه دور که اونم دو طرفه نبوده!!!دختر نره ازدواج کنه؟؟چه اعتماد به نفسی دارن مردم!چه بلاتکلیف!

دل نوشت:اصلا" می دونی چیه آقا جون!من دختر شوهر بده نیستم!

کودک دیروز و زن آینده خانواده ما تولدت مبارک...

وقتی خیلی کوچیک بودی،و پاهات هنوز تپل بود اما قدرت نداشت بایسته و سینه خیز تو خونه خودتو روی فرش می کشوندی و غنج می زدی،دلمون برات ضعف می رفت...خوب یادمه که تابستون اون سال که یکساله می شدی،من و نوش نوش با اینکه کوچیک بودیم،می شستیمت و برات شیرخشک درست می کردیم.مثل یه عروسک بودی عزیزم...ریز و بامزه...

از همون بچگی صورتت گرد و ریز نقش و دلنشین بود...همه مون می دونیم که بیشتر شبیه سیدی تا دونه...

حالا حسابی بزرگ شدی،موهات بلند شده و وقتی دورت می ریزی،بی اغراق می شی دختر شاه پریون...

وقتی مربی رقصمون از بین اون همه شاگرد تو رو برای اجرای شوی بعدی هیپ هاپ،انتخاب کرد،مایه افتخار ما شدی.

می دونم آدمهای بدخواه و حسود دور و برت زیاد بودن اما الان مدتیه که عده شون به شمار انگشتای دست رسیده...تو مهمونی که گرفته بودم اونایی که نمی شناختنت،مدام از من می پرسیدن که تو کی من می شی و من به وضوح تحسین رو تو نگاهشون می دیدم...

حالا امروز هم روز تولدته هم روز فارغ التحصیلیت...دیگه واسه خودت یه مهندس خبره و دسته گل شدی و من به عینه می بینم که تو هر مجلسی می ری، چشمها رو خیره می کنی...

می دونم از موقعی که نت دار شدی،هر روز اینجا رو می خونی...

از همینجا بهت می گم: خواهر کوچیکه،کوچیکترین عضو خونواده ما،22 سالگیت مبارک...

البته بگذریم از اینکه کادوی تولدتو جلو جلو از سید گرفتی ها و تندی تا قراردادش خشک نشده،سوارش شدی !!

خیلی تصادفی!

تا حالا براتون پیش اومده که وقتی یه نفرو برای اولین بار می بینین،حس خوبی ازش نگیرین و براتون انرژی منفی بفرسته! اما بعد از یه مدت طی برخوردهای تصادفی و غیر تصادفی،عکس اون بهتون ثابت بشه و اون شخص با رفتارش شما رو به سمت خودش بکشه؟یا یه چیزایی تو وجود و شخصیتش کشف کنین که براتون جالب و منحصر به فرد باشه؟؟آخرشم اونقدر باهاش صمیمی بشین که در عرض مدت کوتاهی با اینکه تو اعتماد کردن به افراد سختگیری،بهش اعتماد کنی و از آزمایشات مخصوص سربلند بیرون بیاد و بهت ثابت شه که تو رفتارش خالصه و می تونی بهش اعتماد کنی؟