عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

من فکر می کنم...

تنها که می شم و دور و برم ازین هیاهوها و برو بیاهای مراسم و خریدای  ناتموم و نفصه کاره ، خالی می شه، یا فیلم می بینم یا می رم سراغ کتابای نخونده م! بعضی وختا هم فقط فکر می کنم:

همیشه از بقیه انتظار داریم که اونطور که ما فک می کنیم تو موقعیتای مختلف ،عکس العمل نشون بدن ! اما وختی نوبت خودمون می رسه هندل می زنیم و اون عکس العملیو که به نظرمون اصن خوب نبوده ، بروز می دیم!

به قول معروف : مرگ برا همسایه س!

مث خاله خانوم بنده که رفتار بقیه رو تقبیح می کنه اما خودش دقیقن چن وخت بعد از خودش همون رفتار قبیحه رو  در می کنه! وختی هم که متوجه ش می کنی "اگر " و "مگر" می کنه و اعصاب به  هم می ریزه!

خلاصه اینکه  وختی آدم توانایی انجام کاری رو تو خودش نمی بینه ، نباید اونو به دیگران گوشزد کنه و توقع داشته باشه بقیه انجامش بدن!

پس و پیش نوشت: دوس دارم زودتر عید بیاد و این مراسمای ما تموم بشه!‌  

اینم کادوی ولنتاین ابو خان! یه هاپوی پخش شده!

مزاحم از نوع ...

ساعت 9 صبه، ممو مرخصی ساعتیه:

رگ مخش با صدای زینگگگگگگگ تیلیفن پاره می شه!

ممو خواب آلو : هاین؟؟..بله؟؟

یارو: ســــــــــــــــــــــــــلام ع‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ـــــــــــــززززززززیم!

ممو: شوما؟؟ (حالا صدای طرف آشناس هاااااااا مال یه خاطره کهنه و دوره مرده شور برده که زیاد هم اهمیتی نداشته!)

یارو: من  چی چی ...سوسکه م! دیشب از آمریکا برگشتم!!

ممو انگشت به دهن تو دلش(تو بری آمریکا ، آمریکا کجا بره؟؟): هاین؟؟ اشتباه گرفتین آقا!!

یارو در حالیکه سعی می کنه صدای آلن دلُن رو تقلید کنه:دروغ می گی! می خوای اذیتم کنی! اون چیزی رو بهت قول داده بودم ، برات آوردم!

ممو خمیازه کشون:آدمتو اشتباه گرفتی! من ازدواج کردم! متاهلم!

یارو با صدای آلن دلن: اینم یه دوروغ دیگه س! واسه اینکه دیر بهت زنگ زدم!

ممو: مزاحم نشین آقا! وگرنه می دمتون دس 110 !

یارو که ملومه دهنشو کج کرده: صد و چند؟

ممو: صد و ده!

بعد دقی گوشی رو قطع می کنه!

پی نوشت: بچه پرروی  زاغات!

پس نوشت: روز ولنتاین مبــــــــــــــــــــارک دوس جوناااااااااااااااااین شوکولاتا هم تقدیم به همه تون!!

مارکداری

دیدین بعضیا چقدر مارک  لباسا براشون مهمه و  یه کفش مارک Zara   می بینن ، با شیکم خودشونو می ندازن روش و  حقوق  2 ماهشونو پیش می دن و بقیه پول کفشو قسط می بندن؟

یکیو می شناسم که خودش و شوهرش  هرچی پول دارن خرج مارک لباس می کنن و از اجاره نشینی تا آخر عمر هم باکشون نیس! حقوق شوهره خوبه  ماهی 5/2 میلیون تومن !

اما همه لباساش از کراوات گرفته تا  ببخشید لباس زیرش باید بالای 100 تومن باشه!

نمی دونم چه مرضیه که به جون اینجور آدماس؟        

من که ولنتاین پارسال واسه ابو به همرا چیزای دیگه ای که خریدم یه جف جوراب زپرتی ایرانی خریدم که تا همین امروز که می پوشتش ، آخ نگفته!

مگه چه فرقی می کنه که جورابی که تو کفش می ره و عرق می کنه و  بو می گیره و به هزار جور گند کشیده می شه ، از چه مارکی باشه! هاین؟؟

من که عمرن  پول داشته باشم و برم تو خونه رهنی بشینم و اثاثیه مو هر سال  بکشم اینور و اونور  ، اما جورابم مارک Zara باشه!

بودن با همچین شوهری که انگار از دماغ فیل افتاده و غیر عینک مارکدار چیزی به چشش نمی زنه و تو سوپ هم دنبال هویج مارکدار می گرده  از تو هم انتظار داره که براش همیشه Zara بخری ، یه مخ  آکبند واسه سر و کله زدن، می خواد !

پی نوشت: ما که نداریم!

فداکاری

همیشه بعد ازدواج همه منتظرن تا عروس و دوماد بچه دار بشن و نسلشون مث دایناسورا منقرض نشه!

اما بعضی وختا این اتفاق نمی افته و یه مشکلی پیش می آد:

بعضیا در عین سلامت نمی تونن بچه دار شن ، بعضی وختا هم  یا اشکال از زنه یا از مرد.

حالا اگه اشکال از زن باشه ، سه سوته طلاقش می دن. یا اگه خیلی همدیگه رو دوس داشته باشن ، مادر و خواهر پسره انقده زیر گوشش وز وز می کنن تا یارو به صرافت زن گرفتن بیفته! زن بیچاره هم باید فداکاری کنه و یا خودشو بکشه کنار یا بمونه و داغون بشه!

در موارد نادری که اشکال از مرده ، بازم زن باید فداکاری کنه و تا آخر عمر آرزوی بچه داشتنو به گور ببره به سلامتی! چون مرده گناه داره ، طفلونکیه! تنها می مونه! عیبه! مردم چی میگن؟؟ می گن زنه به خاطر بچه شوهر رو ول کرده رفته؟؟ استغفرا...

خلاصه اینکه زن در هر دو صورت باید فداکاری کنه: چه بچه دار نشه و چه وختی که شوهرش بچه دار نشه!

ما الان هر  دو نمونه ش رو تو فک و فامیل داریم و آی من حرص می خورم!

پی نوشت: این پست مشکل خودم نبود، می خواسم مطرحش کنم! واقعا" فداکاری یعنی چی؟ یعنی اینکه تو هردو مورد ازخودت و خواسته ت بگذری؟

یا زندگیتو دو دستی تقدیم یه زن دیگه بکنی یا اینکه پاسوز یه مرد عقیم بشی!

یک روز ایده آل!

ممو دوس داره یه روز تو زندگیش  رو اینطوری بگذرونه:

اولندش که باید بهار باشه باشه اونم ماه اردیبهشت!

شب صب ایده آلش رمان " مهر من" به دس تو تخت خوابش برده باشه.

صبش  ساعت 9 با صدای دریا از خواب بیدار شه. بعدش یه دوش آب گرم بگیره و بره نون بپزه!

اونم تو یه تنور داغ داغ. ازون نون قلمبه ها که برشته می شه و پر دارچینه.

بعد بره از زیر مرغای تو ی مرغدونی  چن تا تخم مرغ  قهوه ای بکشه بیرون. گاو دوشیدنو دوس ندارم اصن، واسه همین شیر پاکتی  کفایت می کنه.

دلش می خواد یه صبونه حسابی با نون تازه و پنیر و کره و نیمرو و خامه و شیر بخوره!

بعد بره تو دریا آبتنی تا ظهر!

ظهر هم  ابو خان غذا پخته باشه: مرغ بریون با سیب زمینی استانبولی پخته و درسته زعفرونی!

تا می تونه بلنبونه  و بعدش  یه  فنجون کاپوچینو بزنه به بدن.

یه فیلم حسابی از نوع فیلم "دکتر ژیواگو" هم بعد کاپوچینو می چبسه!

غروب هم دوباره خواب با صدای دریا.

شب هم گشت و گذار تو بازاچه خرید رویان ، تا می تونه ازین کفشای فانتزی و  وسایل چوبی مث  تخته گوشت خوردکنی ، وردنه ، جا نُخودی، و جا ادویه ای بخره!

شام هم تو نارنجستان ، پیتزا و میگو بدون در نظر گرفتن چاق شدن و رژیم و هر کوفت و زهرمار دیگه!

شب هم خسه و کوفته بره تو تختخواب و 5 صفه "مهر من" بزنه به بدن و  خلاص!

فرداش از کار و شرکت م خبری نباشه و همینطوری گونی گونی سر ماه پول به حسابش بریزن!

پس و پیش نوشت: شماها دوس دارین روزتون چطوری بگذرونین؟ 

من دوس دارم یه همچین کلبه ای داشته باشم  و بتونم از چاه آب بکشم:

ماجراهای من و...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تغییرات

می خواستم تو این هفته دیگه آپ نکنم  ، ولی نتونستم!

دیشب واسه اولین بار فهمیدم تا حد مرگ به ابو وابسته م!

واسه اولین بار فهمیدم سید دیگه  پیر شده و تحمل خیلی چیزا رو نداره! و چقدر می ترسم ازینکه ...

واسه اولین بار فهمیدم خواهر کوچیکه چقدر حساسه و چقدر نیاز به محبت خواهرانه داره و اگه یه محبت کوچولو بهش بکنی ، عبد و عبیدت می شه!

دیشب واسه اولین بار فهمیدم  چقدر آدمای آویزون ، بی شخصیت می شن جلو بقیه!

و اینکه ممو چقدر عوض شده !!! دقتش زیاد شده و سر به هوانیس! و حقایق فوق رو کفش کرده!!

خرابکاری دونه!!

بعضی وختا اصن خانوده م رو درک نمی کنم!‌

نمی فهمم چرا دونه خانوم باید کارت  باشگاه منو که تا عید هم بیشتر اعتبار نداره و دیگه هم نمی تونم تمدیدش کنم ، بده به اون دختره؟ اونم دختری که 30 ساله تو خانواده ای بزرگ شده که 100 تا چاقو بسازن ، یکیش هم دسته نداره!

خیلی اعصابت خورد می شه و همچین آتیش می گیری و تا همه جات می سوزه  وختی پاشی با اینا بری استخر و ببینی دختره از کارتت استفاده کرده و 18 تا هم امضاء داده که تا آخر بهمن از باشگاه و استخر استفاده کنه(مجانی) و تو تا آخر بهمن باید بری سینک ظرفشویی دونه رو آب کنی و بری توش شنا!

تازه وختی فهمیدی این دختره جای تو امضا کرده و با خیال راحت از کارتت استفاده کرده ، و می خوای کارتتو پس بگیری و یه نگاه روش بندازی ، دختره براق می شه تو چشات و وسط آب با اون مایوی قرمزش می گه: حالا این استخر که تحفه نیس! ازین به بعد پول می دم! ممو جون به  سوسکه( دوس پسر دافش) می گم  روز ولنتاین برات کادو بخره که کارتتو بهم دادی!

تازه وختی از شنا تو قسمت عمیق برمی گردی و  نفس نفس زنون  بهش می رسی می گه: واااااااااااا !! تو مگه شنا هم بلدی؟؟ ازین دفه می خوای همه ش بیای استخر؟؟

آخرش هم که داری موهاتو خشک می کنی ، می گه: من از موهای فر بدم می آد ممو! موهای تو چقدر پر و فره!! بعدش هم می گه: کارتو رد کن بیاد بابا!!

اونوخته که دلت می خواد هرچی تو دلت هس رو بریزی رو داریه و هوار بزنی و یه کف گرگی بزنی تو صورتش!

دونه هم زیر بار نمی ره که نمیره!! می گه : تو که استفاده نمی کردی!‌منم دادمش به اون!

رو چه حسابی نمی دونم؟؟ منم بلدم از کارتم استفاده کنم ! منتهی تا الان نمی دونستم همچین کارتی وجود خارجی داره!

بابا آخه این حق منه که  قبل اینکه کارتمو حواله بدن به این و اون ، لااقل خبرم کنن ! چه می دونم شده یه اس .ام.اس بهم بدن که ممو ی فلک زده ء بی زبون! ما داریم کارتتو دو دستی تقدیم می کنیم به این دختره چش سفید طلبکار!‌ برگردوندن این کارت هم با خداس!!

مسابقه داستانک نویسی

دوس جونای نازنین! 

به این سایت برین و دوس داشتین نظر بدین. مسابقه داستان نویسیه که از ۳ بهمن شورو می شه و داور خوانندگان داستانک ها هستن. 

 

http://hezardastan87.blogfa.com/ 

 

دوست لوند ممو ی خوش بین!!!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.