عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

به رنگ تو...به رنگ برنج...


safa
یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 12:20 PM
poste shuvar beh dar kon

عطر برنج:(کلهم پست جالبی بود!!منم دوسش داشتم...)

زهرا
یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 12:34 PM
سلام.من از خواننده های خاموشتم.اون پستایی که حاله خواهر همسر جانتو میگیری خیلی بانمکه.من که کلی می خندم
عطر برنج:(خدا زیادش کنه این لی لی رو که همه دوسش دارن!!)
می خواهم بنویسم
یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 12:41 PM
سلام ...
اکثر پستهات یک انرژی قشنگی داره ...
پستی که خیلی دوستش دارم گزارش جشن بانوان وبلاگ نویسه ...
آخه منو یاد اون روز خوب و آشنایی با خانوم خوب و مهربون و پر انرژی مثل شما می اندازه ...

شاد و موفق و سلامت باشید .
پیشاپیش عیدتون مبارک باشه ...
عطر برنج:(قبول نیس!باید همیشه بهم سربزنی عزیزم!!)
بانو
یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 12:47 PM
ممو اینو دارم جدی می گم... همه پستات قشنگیه خودش رو داره.. باور کن.. هیچ وقت یه مسیر رو دنبال نمی کنی... همیشه از این شاخه پریدی رویه شاخه دیگه...
اما حالا که گفتی نام ببر... من بیشتر از پستایی که در مورد این لی لی خانوم می نویسی خوشم می یاد... غش می کنم از خنده..
عطربرنج:(می گم دیگه ایشالا لی لی رو خدا زیاد کنه!!)


و در آخر:از همه اونایی که وقت گذاشتن و نظرشونو برام نوشتن،ممنونم...ممنونم از خواننده های سایلنتی که عطر برنجو زعفرونی کردن و اینقدر لطف دارن...همه تونو دوس دارم...
عید 89 همه تون سبز...
تا بعد...
ادامه مطلب ...

یالا رو کن!

خداییش این دفه دیگه باید با من روراس باشین!!این تو بمیری ازون تو بمیری ها نیس!جون من نباشه،جون خودتون،(فٌشم ندیدنا) به این نظرسنجی جواب درس بدین!

روی صحبتم با همه س!آهای آقایون و خانومای سایلنت!!!()با شمام هستم!

کدوم یکی از پستای عطربرنج از روز متولد شدنش که 17 مرداد 87 بوده تا الان که آخرین روزهای سال 88 ه،بیشتر بهتون چبسیده و بیشتر دوسش داشتین؟

خودم پستهای بداهه م رو بیشتر دوس دارم...شده یه روز که خیلی کم حوصله بودم،پشت کامپیوترم نشستم و  اصلا" دلم نمی خواسته آپ کنم.اما یکی از بهترین پستا شده و خودم هردفه می خونمش،بیشتر می پسندمش.برعکس روزایی بوده که یه سوژه رو تو هوا زدم و فک کردم دیگه بهتر از این نمی شه اما بعد از آپ شدنش،حس کردم اونطور که فک می کردم چنگی به دل نمی زنه!

عطرنوشت:حالا شماها بگین!کدوم یکیش تاثیرگذارتر بوده؟و یا از لحاظ موضوعی جالبتر و خلاقتر؟

عطرنوشت 2:آهای سایلنتایی که از خودتو ردپا می زارین و در میرین!!مشغول و ذٌمبه این اگه نظر نزارین!

بعدن نوشت:برای اخرین پست سال،نظراتتون با اسم خودتون(یا هر اسم دیگه ای که خواستین) تو همین وبلاگ آپ می شه!

لنگ در هوا

تله کابین تفریحی همدان در بهمن ماه امسال، روی هوا متوقف شد و مسافران 6 ساعت تمام برعکس و لنگ در هوا  استخوان سبک کردند به سلامتی!!

وقتی تلویزیون داش اون مسافرای بدبختو نشون می داد که از سرما چوب شده بودن و داشتن از کوه پایین می اومدن،با مدیر تله کابین مصاحبه کردن!

گزارشگر:آقا چرا این اتفاق افتاد سر سیاه زمستون؟

مدیره با چشمای پف کرده و پًر و پوش ژولیده پولیده،انگار که تازه از زیر لحاف اومده بیرون:خوب افتاد دیگه!!خراب شده بود!!

گزارشگر:شما نمی دونستین مگه؟

مدیره:کی؟من؟نه!خدارو شکر که تونستیم نجاتشون بدیم...

گزارشگر که بی خیال این یابو(ببخشید یارو)شده: حالا توصیه تون در این رابطه چیه؟

مدیره:وقتی مردم می بینن که شرایط جوی خرابه(!)و هوا خوب نیس،سوار تله کابین نشن خوووو!!

پینوشت 1:آخه مردک!!تو باید حواست باشه یا مردم؟اگه شرایط جوی خرابه،واسه چی بلیط می فروشین؟خوب تله کابینو تعطیل کنین!

پینوشت 2:اون از هواپیماها و قطارشون!!اینم از تله کابینشون!!به هیچ وسیله نقلیه ای تو این مملکت نمی شه اطمینان کرد!


این روزهای آخر...

ابو می گفت: سال 88 خیلی سریع گذشت و اصلا" نفهمیدم کی تموم شد...عمر مث برق و باد می گذره...یه سال دیگه هم رفت...

اما من گفتم:این مهم نیس...مهم اینه که هرچقدر تند گذشته،به بطالت و بیهودگی نگذشته و چی به دست آوردی...

با خودم یه دور تو این 1 سال و چهار فصلش زدم و فکر کردم که چه کار مفیدی انجام دادم.همچین بگی نگی و جدا از اتفاقات مملکتی و اسمشو نیار و خین خین ریزیا،از سال 88 راضی بودم.

اولین چیزی که تو ذهنم می آد،خونه خریدنمونه.پارسال این موقه اصلا" فکرشم نمی کردیم که بتونیم یه همچین خونه درست و حسابی تو یه محله دنج بخریم که فقط صدای کوه باشه و کوه. و شبهاش به دور از هیاهو،بتونی رو درگاهی پنجره اتاق خوابت، دستتو زیر چونه ت بزنی و به آرامش و شهری که مثل برلیانهای روی انگشتر،می درخشه،خیره بشی.

دومین مساله ای که منو به سال 88 پیوند می زنه،اینه که نوشته هام در چند جا مورد توجه قرار گرفت و چند تاش چاپ شد.و می تونم بگم یکی از اتفاقات مهم تو زندگیم بود و امیدوارم بتونم،کارهای بزرگتری انجام بدم.

سومین مساله می دونین چیه؟اگه گفتین!!! به دس آوردن رگ خواب ابو خانه!!دیگه می دونم چطوری سرشو ببرم که نفهمه!دیگه می دونم با داد زدن و لنگ به زمین کوبیدن چیزی درست نمی شه!!و همچین قربون صدقه که بری وا می ره...(قابل توجه ابو دو دو که اینجارو می خونه!!!)

چهارمین مساله اینه که من عمرن نمی تونم تو این وبلاگم محض رضای خدا یه کم جدی باشم!!

اومد و دوباره نوشت:یه چیز دیگه هم تو سال 88 یاد گرفتم!!! 15 تا مدل رقص ایرانی و عربی!!اینههههههههههه!

آنتراکت

خوب خوب! فک کنم بهتره اینجا رو به وبلاگ آشپزی تبدیل کنم!چطوره؟

این سوپ قارچه که دستورشو از لینک مطبخ رویا جون برداشتم.و تمام اندازه ها رو دقیق رعایت کردم.مزه ش عالی بود!البته بگم این سریعترین سوپی بود که من تو عمر خودم درست کرده بودم!فقط حدود نیم ساعت طول کشی چون به جای آب مرغ از عصاره مرغ گالینا بلانکا استفاده کردم.

اینم کوفته سبزیه که بازم از لینک رویا جون برش داشتم!البته یه کم وا رفت!چون زیاد بهش پیاز زده بودم!

رولت گوشت!بازم مال رویا جونه!البته بعدن پختمش!

غذانوشت:ابو که قبل از چیدن میز،به خاطر بوی کوفته،داشت از هوش می رفت!

کفترچاهی!! 60 جفت!!

خونه ما منبع کفترچاهیای پاقرمز و رنگارنگه!هرکدومشون اندازه یه لنگه کفشن از بس بهشون برنج و دونه می دیم!

توله (ببخشید جوجه) می زارن قد کله من!این دو تا قٌلٌنبه ها جوجه های کفترچاهیای روی کولر مان!هنوز بدنشون کرک داره و بالاشون زیاد رشد نکرده.اما اندازه یه کفتر کاملن.مامانه آوردتشون بالای پنجره اتاق من که بهشون پرواز یاد بده مثلن!این نمای پشت خونه س!

یه دعوایی راه می ندازه این مامانه که اول صبی ساعت 7 سر من می ره هوا!ماشالا ملاحظه هم نداره!اًعد روز جمعه می خواد اینارو تربیت کنه!یه شاخه از درخت کنده،قد خودش!با همون توله هاشو فلک می کنه!

ایناهاش!این دم کلفته، ننه هه س!

یه نوکی تو مغز جوجه هاش می زنه که بیا و ببین! جوجهه هی جیک جیک می کنه و نمی تونه بپره!ننه هه ول کن نیس هی می پره، می ره و بعد برمی گرده و با سر می آد تو شیشه پنجره منو بهشون لگد می زنه!

والا با اون لگدایی که می خورن،باید عقل گنجیشک داشته باشن که پروازو یاد نمی گیرن!من که اون پشتم، یاد گرفتم چه جوری بالامو باز کنم و بپرم به خدا!

بیا!اینم عکس ننه فولادرزه ورفیق ـ رٌفیقای سفره ختم انعامشن که رفتن رو پنجره رو به رویی نشستن!

عمرنگ!!

دیشب شام بیرون بودیم.میز رو به رویی ما،یه دختر خیلی باکلاس و شیک نشسته بود.قیافه خوشگلی نداشت اما خیلی اصیل می زد.معلوم بود از سر کار می آد چون مقنعه سرش بود و چهره اش به شدت خسته بود.یه کیف مردونه رو میز بود.یه کم که گذشت یه پسر قد بلند که اونم اصیل می زد و قیافه ساده و شیکی داشت و معلوم بود،اونم سرکار بوده!!! اومد با دو تا بطری اورنجینا نشست جلوی دختره.دختره از اولش سگ بود!یعنی دندوناشو تیز کرده بود که لباس زیر یارو رو پرچم کنه!من حواسم نبود و با ابو داشتیم مرغ سوخاری کومبو به نیش می کشیدیم.بعد یه دفه دختره از جاش پرید و چسبید به سقف و گذاشت رفت.

پسره اولش فک کرد که سرکاریه و یه کم خندید اما بعدش رنگش شد رنگ دیفال!موبایلشو در آورد و زنگ زد به دختره!انگار دختره برنداشت!شماره شو صدا زدن و رفت غذاشو گرفت و نشست.دستپاچه بود،هی اون دور دورا نگاه کرد بلکه دختره رو ببینه!اما نبود!

پالتوشو پوشید و رفت غذاشو پس داد...

از تک تک اجزای صورتش ناراحتی می بارید...

به من خیلی برخورده بود!همچین انگار دختره دوس دختر من بود و با من قهر کرده بود...

برای اولین بار تو عمرم،دلم برای یه مرد سوخت!!با خودم گفتم اگه با هم آشتی نکنن،چی می شه؟(آیکون به تو چه!!!و اسمایلی تو سر کدویی یا ته پیاز؟؟)

پینوشت:یعنی الان من نمی دونم واسه چی امروز آپ کردم؟؟شاید اگه اینو نمی گفتم،صفرام رسمن می ترکید!


خودم را به ثبت رساندم :))))

پست چی پست در است...

در دستش بسته ای ست...

درون بسته اش قلب من است...

پینوشت:بالاخره داستانم چاپ شد! کجا؟تو همین کتاب "بدون عنوان" جز آثار برگزیده!دیشب به دستم رسید....

اخلاقهای خوشگل مردها...

 من به زور می خوام خودمو تو یه بازی وبلاگی بچپونم!

اخلاقهایی که شما در مورد مردان دوست ندارید!قابل توجه آقایون سایلنتی که اینجا رو می خونن!برا آینده تون خوبه!!

۱.همه شون  گلن! بر منکرش لعنت!ما کی گفتیم که اخلاق بد دارن؟؟

۲.جسارت نباشه ها اما آقایون یه نموره خودخواهن! همه چیو اول واسه خودشون می خوان بعد زنشون...

۳.گوینده های خوبی هستن اما شنونده های خوبی نیستن!انتظار دارن که زنشون حرفاشونو مو به مو گوش بده،اما به حرف خانوم که میرسه ،یا می پرن وسط حرفش یا می زنن کانال  دوی تلویزیون!

۴.بد مریضن! یعنی وقتی مریض می شن،دنیا باید بسیج شه و ازشون پرستاری کنه تا انگشت شصت پاشون یه وخ ساییدگی پیدا نکنه!

۵.ماماناشونو بیش از حد دوس دارن! بعضی وقتا قادر نیستن که بین زندگی مشترکشون و خونواده شون تعادل برقرار کنن و مدیریت کنن!

۶. حرف گوش نکنن.اگه خوان یه کاری رو شورو کنن که واسه شون ضرر داشته باشه،به حرف خانوم  گوش نمی دن و در نتیجه با سر می رن تو دیفال و تازه اونوقته که به حرف خانوما می رسن!

۷.فرزند پسرو زیاد دوس دارن واسه اینکه یه وخ نسلشون منقطع نشه و نپکه!!

۸.اکثرشون ابراز احساسات بلت نیستن! مثلا" به جای عزیزم از لفظ ضعیفه استفاده می کنن و اصلا" نمی دونن قربون صدقه با "خ" دسته دار نوشته می شه یا عین غین!

۹.اگه یه روز از یه چیزی ناراحن بشن،تا 2 هفته یادشون می مونه و تا تلافی نکن،سر آروم به بالین نمی زارن!

۱۰.اگه سنگم از آسمون بباره،محاله دنبالت بیان! می گن آژانس بگیر بیا!مگه من راننده تو ام؟

۱۱.تو غیبت نامبر وانن!اگه بتونن تا صب کله پاچه این و اونو بار می زارن!اونوخ اسم خانوما بد در رفته!

مرد نوشت:خلاصه هرچی بگم کم گفتم!

زن نوشت:همه شون سر و ته....چی داداش؟؟ یه تیکه جواهرن!!

همه نوشت:حالا همه تون دعوتین تا بازی کنین!

قرض

ممنونم ازینکه پیشم بودی...

مرسی ازینکه همیشه پشتمی و به دردودلام گوش می دی...

مرسی که دیشب تونستم اشکامو رو شونه تو بریزم...

یه جورایی منو بدهکار خودت کردی...

می دونستی؟