عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

شبی به رنگ عسل...

امروز دقیقن روزیه که من و تو برای همیشه یکی شدیم...

زیر یه سقف...زیر یه آسمون...توی یه شهر بزرگ...پای یه کوه بلند که چهارفصلش زیباترین نقاشی دست خداست و روزها فقط و فقط صدای پرنده های رنگین بال به گوش می رسه و از دور دستها صدای هوهوی باد و به هم خوردن برگهای رنگارنگ درختها گوش نوازه...

امروز یه روز معمولی برای بقیه ست...اما واسه من و تو یه روز خاصه...خیلی خاص...شب زیبا شدن من و شب بودن تو!


برای دیدن بقیه مطلب و سورپرایز ابو رو بقیه کلیک کنین...

ادامه مطلب ...

The Taming of the Shrew

رام کردن زن سرکش،محصول سال 1967 و ساخته فرانکو زفیرلی ه.

این فیلم از روی نمایشنامه ویلیام شکسپیر،که به همین نام ساخته شده...

الیزابت تیلر و ریچارد برتون(که مدتی ازدواج کردند و بعد از هم جدا شدند)دو نقش اصلی این فیلمن...

بازی الیزابت تیلور چشم بنفش،بی نظیره و ریچارد برتون خوش تیپ اونقدر تو نقشش خوب جا افتاده،که آدم فکر می کنه این مرد بی سر و پا و وحشی اون ریجارد برتون جنتلمن همیشگی قصه ها نیست!

داستان فیلم متعلق به دوران شکسپیر و زنیه که هیچ بویی از زنیت و ظرافت نبرده و به هیچ مردی روی خوش نشون نمی ده...وحشیگری جز لاینفک وجودشه!اما در لایه های زیرین شخصیت این زن،دختری زیبا و ظریف و احساساتی پنهان شده که مردی به نام پتروچیو،عاشقش می شه و در صدد اصلاح کردن و هرس کردن شاخ و برگ اضافی شخصیتش بر می آد...مردی که مثل خودشه!

دیدن این فیلم با دوبله عالی قدیمی یک چیزه و دیدن زبان اصلیش یک چیزه دیگه...

امروز که هوا صاف و بدون ابره،دیدن این فیلم حسابی می چسبه!

آکادمی نوشت:رای من اول آرمین،بعد ماهان،بعد آوا،بعدش مهران و بعد هم امیره! این چند تا دیشب عالی بودن...

همسرم مرا ببخش...

عزیزم...می دانم که سرت شلوغ است و وقت سرخاراندن نداری...می دانم که شبها خسته ای و حوصله فک زدن نداری اما من مخت را آنچنان کار می گیرم و با سرعت ۲۲۰ کیلومتر در ثانیه با خود می برمُ که تو بی حال و بی رمق روی کاناپه می افتی و جالب اینجاست که باز هم به رویم لبخند می زنی و سرت را به نشانه تایید حرفهایم تکان می دهی...

می دانم که عاشق کاری و البته عاشق من!پس بدخلقیهای گاه و بیگاهم را ببخش...اگر بعضی وقتها حوصله شام درست کردن ندارم٬ به این معنی نیست که نمی خواهمت! نه! دلم تنهایی می خواهد...دلم خواب می خواهد و رویا...دلم می خواهد کنار پنجره رو به منظره نزدیک برج میلاد بنشینم و در امتداد شبهای بلند پاییزی٬در سکوت رویا ببافم و غرق شوم...

مرا ببخش اگر قیمه ای را که می خواهی درست نمی کنم یا به جای سیب زمینی سرخ کرده٬چیبس می ریزم!مرا ببخش اگر گاهی خانه نامرتب است و فشنگ فسقلی آزادانه در خانه می پلکد و سیمهای سینما خانوادگی را می جود و از بیخ و بُن قطع می کند و بعد از پیروزی ای که نصیبش شده است ٬جفتک می اندازد و برای من جنگولک بازی در می آورد!مرا ببخش اگر پیراهنت اتو ندارد...و شلوار کتانت شسته نیست...!

من یک زنم...دوست ندارم لباست اتو نداشته باشد!اما چه کنم که نمی شود!برخی اوقات حساب یخچال از دستم در می رود و گوجه-خیارها و میوه ها به گل می نشینند!و سینک ظرفشویی پر از ظرف می شود...خوب وقتی خسته و بی حس از راه به خانه می رسم٬تنها عضوی که کار می کند فکم برای حرف زدن است و دیگر هیچ!

تو بگو چه کنم؟از اینکه هیچوقت از من ایرادی نمی گیری یا اعتراضی نمی کنیُ از تو ممنونم...

به خاطر همه چیز می خواهمت و صورت دوست داشتنی ات را دوست می دارم!

پس مرا به خاطر تمام کاستی ها ببخش و من هم تو را به خاطر تمام خوبیهایت می بخشم...

دلشوره...

من با این رختایی که دارن تو دلم شسته می شن،چی کار کنم آخه؟؟از دیروز یه سری مورچه و زنبور ریختن تو معده م و با هم جلسه دارن!هی چایی نبات می خورم درست شم،نمی شه...

هی سعی می کنم فکرمو منحرف کنم و اینقدر بهش فکر نکنم و مغزم درگیرش نشه!نمی شه!

از الان تا دو ماه دیگه ،من رو ویبرم!!!از الان تا دو ماه دیگه بنده باید سماق بمیکم و منتظر باشم...

وااااااااااااااااااااااااااااااای!چقدر انتظار سختههههههههههههههههههههههه!

بازی سرنوشت...

این پست یه کمی دردناکه...هر کی ناراحت می شه از همینجا برگرده و روی بقیه ش کلیک نکنه چون تو ادامه مطلبه...

نمی خوام اول هفته تون رو خراب کنم اما اینو از این جهت نوشتم که به خودم یادآوری کنم که زندگی چقدر بی ارزشه...!


ادامه مطلب ...

دو بال کوچک

خدایا تا پروانه شدن چقدر راهه؟؟

بالاخره می خوای بهم دو تا بال کوچیک بدی تا بپرم یا نه؟؟می دونم که خیلی پر توقعم...می دونم تا حالا ازت هر چی خواستم دو دستی تقدیمم کردی!!

اما این دفعه می خوام بپرم برم اون دور دورا!!برم تا دست هیچ بدخواهی بهم نرسه...دو تا بال رنگی می خوام...می خوام نًخًم رو رو بکشی ببری اون بالا بالاها...

این پیله دیگه برام تنگ شده...دیگه تاریک شده،سفت شده!می خوام بشکافمش...می خوام ازش بیام بیرون...کمکم می کنی؟

می خوام بپرم...کمکم می کنی؟؟

گوش نوشت:گوشی نازم! از اینکه دیروز اون همه بهم انرژی مثبت و انگیزه دادی،ممنون!

درهای روحم...

یک کار خیلی مهم دارم...مهمٍ مهم!!آنقدر مهم که ممکن است نقطه تحول زندگیم شود...

خیلی وقت است که روی دستم مانده است و از فاصله های دور،از میان سیمهای رنگ و وارنگ لپ تاپم...از میان هزارن کلمه و پاراگراف و لحظات شیرین غرق شدن در تب و تاب یک سرنوشت صدایم می کند...

اما انگار درهای روحم را بسته اند...حتی دلم نمی خواد به او سلام کنم یا برایش دستی تکان دهم...

فاصله است انگار میان من و او...

می نویسم تا بردارم این فاصله را...

بیسکوییت پزون!

این نوع شیرینی که الان مواد اولیه شو ملاحظه می کنید!از بیسکوییت پتی بور درست شده...

خیلی خوشمزه ست و نیازی به فر و مایکروفر هم نداره...

راستشو بخواین چون خیلی وقت پیش یعنی برای عید 90 برای پذیرایی از مهمونا درستش کردم،یادم نمی آد دستورشو از کجا برداشتم و چه جوری درستش کردم...

فقط یادمه از کره و بیسکوییت کاکائویی پتی بور استفاده کردم و خیلی هم خوشمزه شد و شیرینیش اندازه بود...

رویا جونم احیانا مال مطبخ شما نبود؟؟؟

حالا برای دیدن بیسکوییت نهایی رو بقیه ش کلیک کنید...


ادامه مطلب ...

دستان سگی!!

هر موقع من خواستم آرایشگاهمو عوض کنم یا به خاطر سهولت کار خودم ،یه جایی برم که نزدیکم باشه و زیادی شلوغ نباشه و کارش هم خوب باشه،به در بسته می خورم!یعنی باز دوباره باید برگردم پیش آرایشگر خودم که طرف خونه دونه ست یا آرایشگر دم خونه م که تا ساعت 6 بیشتر نیست و به زور وقت می ده!

این همکار من اون هفته ای اونقدر تو گوش من خوند که راضی شدم برم آرایشگرش رو ببینم...خیلی ازش تعریف می کرد...می گفت هم قیمتش مناسبه هم دستش سبکه به قول معروف...


ادامه مطلب ...

Head in the Clouds

فیلم سر در ابرها،به کارگردانی جان دوگان،محصول سال 2004 هالیووده.این فیلم به زندگی دو عاشقی می پردازه که در دهه 1930 زندگی می کنن و عشقشون دستخوش جریانات سیاسی اون زمان می شه.

شارلیز ترون در این فیلم نقش گیلدا رو بازی می کنه و نامزد واقعیش(خارج از غیلم)استوارت تاونسند،در نقش گای که یک دانشجوی بورسیه سال اول ایرلندیه،ایفای نقش کرده...به نظر من دوران اوج بازی شارلیز ترون زیبا 2 فیلمه:سردر ابرها و وکیل مدافع شیطان!

پنلوپه کروز، هم جای خود داره و با اون لهجه اسپانیشش،غوغا می کنه!

اصولا" فیلمهایی که مربوط به دهه جنگ جهانی دوم هستن و به اتفاقات و حواشی اون می پردازن،هم خوش ساختن و هم افشاگر...یعنی زوایای تاریک و پنهان تاریخ اون زمان رو که برای اشخاص این دوره پوشیده ست ، فاش می کنن...

از دیدن این فیلم تو یه بعدازظهر تعطیل 5 شنبه ای پاییزی هرگز پشیمون نمی شین!!