عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

جنجالهای من و ابو(قسمت چهارم)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

عشق من و ابو (قسمت سوم)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

آشنایی من و ابو (قسمت دوم):

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

آشنایی من و ابو (قسمت اول)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خوراک ملغ با سوس لیمو!!

آخه نیس این وبلاگ خیلی تخصصی تشریف داره و علمی هم هست گذاشتن دستور آشپزی در آن موقوف می باشد اما به خاطر گل روی نازنینان دستور طبخ مرغ با سس لیمو را در آن می نویسیم:

مفاد لازم:

1.یه فقره مرغ(سینه و رونش بیشتر باشه بیتره!

2.جعفری گاز گاز شده اندازه یه نعلبکی پر’ه  پر’

3.قارچ 6 عدد سفید سفید

برای سس:

1.آبلیمو: قتﱠه(ببخشید قدﱢ) یه استکان چایی خوری

2.عصاره مرغ یا همون آب مرغ قته یه استکان چایخوری

3.نمک و فلفل به میزان ذائقه خودتون

4.آرد ذرت قته یه 2 قاشق سوف(ببخشید سوپ) خوری

5.عسل همچین بفهمی نفهمی قته یه قاشق چایخوری

اولندش: مرغو  از یخچال در می آرین و خوب با جعفری و نمک و قارچ و نمک و فلفل سرخ می کنین(باید در ماهیتابه رو بزارین تا مرغ بخار پزشود!)

دومندش: مواد سسو با هم می قاطیین و آرد ذرت (آرد معمولی هم بود ، بود) اضافه می کنین و هم می زنین تا جوش بیاد و غلیظ بشه.بعد این سسو روی مرغای تفت داده شده می ریزین  و می زارین تا خوب پخته بشه مرغه با ابن سسه! بعد هم مث من می تونین باسیب زمینی و جفری مانند شکل ذیل تزوینش کنین!

آهان یادم رف ! قبل اینکه مرغو سرخ کنین باید 1 پیاز گنده رو با 2 حبه سیر سرخ کنین و بعدش مرغه رو توش سرخ کنین!

پ.ن: نوش جـــــــــــــــــــــــونتون! گوارای وجـــــــــــــــــــودتون!

مموی آشپز شد و این ۳ روزه یه کم حرصید!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

چقدر دوس دارم....

چقدر دوس دارم  وقتی از سر کار می یام خونه هیش کی خونه نباشه! چقدر دوس دارم وقتی تو خونه هیش کی نیس برم سر یخچال و  شیشه آب و قرﱠت و قرﱠت بدون لیوان سر بکشم!

چقده دوس می دارم برم سر قابلمه برنج و دبه ماست بعد  با قاشق دهنی خودم هلﱠف هلﱠف  برنج و ماست بخورم. آی دوس دارم  برم تلویزیونو روشن کنم و هر فیلم هنری و بی هنری(صحنه دار) و بی مزه انگلیسی که دلم می خواد ، بدون سر خر تماشا کنم.

و هی نیان ازم بپرسن اینجا چی گفت؟ اونجا چی شد؟ آی دلم می خواد چن روز بمونم تو خونه و چرکولی بشم و حموم نرم و آرایش نکنم.آی دلم می خواد بعضی وقتا به ابو خان بگم " هر کاری کردم ، خوب کردم " و اون باز نازمو بکشه و گونه م رو ببوسه و بگه:" هر کاری بکنی بازم عشق منی و دوست دارم". خدا می دونه چقده دلم می خواد برم حساب بانکی مو خالی کنم و یه لپ تاپ جیگر همه کاره بخرم  و هیش کی نتونه بهم حرف بزنه و دیگه سر کامپیوتر با خواهر کوچیکه سرتق دعوام نشه! و هی دونه نگه بیا بیرون از اتاق اون ! بسه دیگه !خیلی دوس دارم از مرغ سوخاری و پیتزا و اسنک و فسنجون و ، تا می تونم بخورم و اصلا" نگران وزنم نباشم و هی ابوشه نکه: تپل شدی ممویی! قربون پاهای تپلت برم(این قربونت برم یه نوع آیرونی( Irony )مزمن توشه: یعنی تپل شدی ! باید وزن کم کنی!)

آی چقد حال می ده برم حال این مدیر عاملمون و منشیش و بگیرم و هر چی دلم می خواد بارشون کنم و هر دو رو به هم بدوزم!

آی چقد دوس می دارم  برم  حالی این کارمند فروش شرکت بکنم  که دیگه تو کارای من دخالت نکنه و برا من بزرگتری و بزرگ خ..ر..ی (بووووق)  نکنه!

عیبی نداره آرزو بر جوانان عیب نیست!

پ.ن: من چقده چیز دلم می خواد هاااااا! خودم نمی دونستم اینقده زیاده خواهم!!!! (پررو!!!)

 

شب تو لد من

سلام به دوستای نازنینم

دیروز تولد اینجانب بود و کلی سوپرایز شدم .کلا" کسی دعوت نداشت : من و خواهرام و شوهر خواهرمو دونه (مامانم)و سید (بابام)بودیم. روز قبلش یه پیرهن خوشجل لیمویی از ملکوتی خریده بودم که اون شب بپوشمش. تو پرانتز( دونه می گفت مثل لباس تو خونه می مونه !رسمی تر بپوش!)اصولا" بنده عادت ندارم به حرف دونه در مورد ظاهرم گوش فرا دهم.

اینا هم عکسای کیک و کادوهایی که برام آوردن! کیک و اون جعبه بزرگه مال ابو خانه!(البته این عکس بعد از گاز گاز شدن کیک گرفته شده!

اما می دونین وسط این جعبه به این بزرگی چی بود؟ 6 تا جعبه تو در توی دیگه که آخرش رسید به یه سنگ خوشجل که ابو خان روش چشم و ابرو کشیده بود. هدیه اصلی یه جفت گوشواره طلای ناز و آویزونی بود که تو کیفش قایم کرده بود!

خواهر کوچیکه هیچی واسم نخرید ، چون باهاش قهرم: دستشو به کمرش زد و اومد وسط مجلس و لوس بازی در آورد و یه کم رقصید با دوستش! گفتم دوستش؟؟ وایـــــــــــــــــی! دوستش از هلند تعطیلات اومده ایران برای 2 ماه ! عین این 2 ماه رو تو خونه ما اتراق کرده! خودشون خونه دارن اما این نیم وجبی همه ش اینجاست و تا بوق سگ و خوروس خون صب با خواهرم تو اتاق بغلی هرهر کرکر می کنن!(نمی زارن من و ابو خان عشقولی باشیم که! د نمی زارن دیگه ! اکﱢ هی ! )

دونه قبلش خیلی به سرم غر غر کرد! اما شام بهمون خیلی چسبید. ابو خان دیگه سنگ تموم گذاشته بود ( طیفیله یادش رفته بود شمع برای رو کیک بخره ، ساعت 9 شب رفت قنادی تا شم بخره!)

جشن کوچیکی بود و کلا" خیلی خوش گذشت! سورپریز شدم ! واسه اولین بار؟؟( واسه آخرین بار؟؟)

پ.ن: ابوشه هی می پرسه : شرکت هم برات تولد می گیره؟؟ چی برات می خرن؟؟ منم بیام؟ برات دست هم می زنن؟؟ شمع هم می زارن؟؟

عکس منو ابو

این عکس رو من خیلی دوس دارم.تو آتلیه گرفته شده! رویایی و خیال انگیزه! نه؟؟

      

  بعدا نوشت: چطوری می تونم این عکسو بزارم تو وبلاگ بخش about me؟

؟                                 

ماجرای عکسای عقد و دوست قدیمیم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.