عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

هوای قهوه ای...

هوای اینجوری رو اصن دوس ندارم! همه ش گرفتس!محض دلخوشی نه برفی می آد نه بارونی!فقط الکی سرده!فک کنم زیادی موز خورده...

انگاری هوا م یٌبوسًت گرفته!


تشابه

زمان و مکان: چن سال پیش جولوی تلویزیون(ماهپاره)

در حال: دیدن یه فیلم آمریکایی نه چندان خفن!

تصور کنین که همه مون دس به سینه رو کاناپه پشت سر سید(بابام) نشستیم و با هیجان داریم فیلمه رو دنبال می کنیم،یه دفه دوربین می ره تو ساحل جزایر هاوایی که همه خانوما بی زحمت عورن!

سید یه نیگا به پشت سرش و ماها می ندازه و سریع کانالو عوض می کنه!

دونه:سید!چرا اینطوری شد؟؟

ممو:وا!! داشتیم نیگا می کردیم!چی شد؟؟چرا صفحه سیاه شد؟؟

کوچیکه با یه صدای ریز:سید فیلمو خراب نکن!

سید:من زدم اونور!این چیزای مزخرفو واسه چی می خواین ببینین؟؟این ساحل ماحل به درد شما مجردا نمی خوره!اصن پاشین برین!تموم!

نوش نوش:یعنی چی؟کجاش مزخرفه؟این چیزایی که این زنا دارنو ما م داریم خوب!یعنی مال مام مزخرفه؟؟

حق!!

همین الان این مردک با یکی از کارمندا دعواش شد!فقط فش به همدیگه ندادن! اعصاب منم متشنج کردن...

ولی حق با دختره س!چون می خواد شنبه بره مرخصی این یارو نمی زاره! 

طفلی می خواد بعد ساعت کاری بره کلاس،باید ازین مردک اجازه بگیره! انگار این یارو وکیل وصی جد و آباد و زندگی شخصی مردم هم هس:

کلاس برو...کلاس نرو...باید تا فلان ساعت بمونی...برام ماست بیار...دوغ می خوام...در توالتو برام ببند...این پشه هه رو بٌکٌش...لا ال...الی ال... بیا سر*پام بگیر!!

ببینم مگه هرکی کار می کنه،باید همه چیزو قربونی کنه؟ مگه یه کارمند حق زندگی نداره؟این چندر غاز مگه چیه که اینا حیا نمی کنن و به خاطرش دادنش دس به هر گندی می زنن و مردمو خورد می کنن؟هاین؟

بعضی وختا قید همه چیو می زنم و دلم می خواد بست بشینم تو خونه و دیگه هرگز کار نکنم!اما...

جیغ نوش:اینجاس که نفرین دلم آدمو خنک می کنه!یه مشتم باید کوبید تو سینه تا این نفرینه خوب خوب تو یقه طرف جا بیفته و از لابه لای دنده هاش رد شه برسه به مغز قلبش!

روز بعد نوش:یه خواننده محترم سوال کرده بود که این شعر بالای وبلاگ از کیه؟خوب معلومه از خودمه دیگه! والا کی می آد واسه وبلاگ یکی دیگه شعر بگه؟؟

...۲

ممو اذیت کن! خودخواه! متکبر! بی عاطفه! قطب شمال!پنگوئن دریای آنتارتیک!

می گماااااااااااااا!خدا خره رو می شناخ که شاخش نداد!

۱۱ شب به بعد...

واییییییییی!یعنی خدا نکنه من مهمونی شام یا شب نشینی دعوت شم.باید 40 روز قبلش و 70 روز بعدش کفاره و صدقه بدم و عزای عمومی اعلام کنم. 

ساعت 11 شب که می شه دیگه رسمن اُفُقیم!چشامو نمی تونم باز نگه دارم و خُلقم همچین تنگ می شه که پاچه همه رو الطفات می کنم بی زحمت... 

واسه اینکه خودمو واسه شب سر پا نگه دارم،از صٌبش شورو می کنم به پیشگیری: 

صبونه:1هایپ سیاه می خورم+یه لیوان پُرپُر نسکافه.

بعد صبونه:1 پارچ چایی می ریزم تو حلقم.

بعد ناهار:یه هایپ لایت و قورمه سبزی تلخ با هم قاطی می کنم و هورت می کشم.(کار از محکم کاری عیب نمی کنه)

عصرش:2 تا پارچ چایی و 1 تخته شکلات تلخو باهم قاطی می کنم و فرو می دم. 

اگه مهمونی شام باشه لب به دوغ و ماست نمی زنم. 

اما تا ساعت می گه:دینگ دینگ 11 شده!انگار که بدن من آلرژی داشته باشه و مث سیندرلا جادوش باطل بشه،همچین خلع سلاح می شم وچشام می اُفته روهم!که با میله هم نمی تونم باز نگه ش دارم،چه برسه به چوب کبریت!!

من موندم اون بایسیکلران بدبخت چطوری تا صٌب با اون چوب کبریتا رو دوچرخه پا زد؟ 

چن شب پیشا که با برو بچز وبلاگی رفته بودیم قُل قُل و شام،گیج می خوردم و موقع شام نمی دیدم چی می خورم!...چشام شده بود اندازه نخودمغزم داشت شات دان می شد...نصف حرفا رو نمی فهمم و عین مٌرغای مریض نوکم می خوره کف زمین! 

آلما می گف:وا! خدا به دور!مگه می شه؟  

گیتی می گف:من ارتباطی بین این 2 تا موضوع پیدا نکردم آخر!  

خورشید می گف:چرا همینجوریه!من امتحانش کردم... 

منم که رسمن منگ بودم:هاین؟آره!اینم می شه...اصن تو راس می گی!! 

پینوش: شماهام اینطوری می شین؟درمونی براش سراغ دارین؟سوال

کافور ببخشید کارفور...

والا این کارفوری که من دیدم ، تا ۲ ماه آینده تبدیل می شه به فروشگاه مارکز اند اسپنسر و هرُودز انگلیس! 

می پرسین کجاس؟همین زیر مماخ مبارکتونه!ستاری،خیابون بهار!اصن از اون نیم وجبی که تو کالسکه ش داره لُپ لُپ می خوره هم بپرسی با انگشت نشونت می ده! 

 توهمون ستاری که پیاده شی می بینی خیل عظیمی از جمعیت مث اینکه دارن می رن طواف کنن و بین خیابون ستاری و بهار و به صورت هروله بدوئن،دارن یه طرفی میرن که خودوشونم نمی دونن کدوم طرفه!؟؟ 

توش نمی تونی پا بزاری...کمٍ کم ،یه شُتُر درسته با بارش اون تو گُم می شه: 

ملت کالسکه(منظورم ترولی ه) به دس با سرعت ۳۳۰ کیلومتر در ثانیه دارن می پیچن تو پای همدیگه و به هم دیگه پنالتی می زنن!اگه سرتو ندُزدی اون یارو که ۱۰ تا باکس نوشابه رو، رو هم چیده و جولوشو نمی بینه،همچین می زنه ملاجتو داغون می کنه که بوی کافور غسالخونه رو قشنگ به مشام بکشی(منظورم از زور درده!!) 

مامان باباهه بچه هه رو نشوندن تو ترولی و یه عالمه ماکارونی و کله پاچه و میگو و تُرشی ریختن روش و تو صف کانتر وایستادن تا حساب کنن!بعد بچه هه از زور گرسنگی و گز کردن زیاد تمام پُفکارو خورده و صورتش شده زرد و نارنجی!حسابداره می گه:خوب اینم فیش!همه رو حساب کردم.دیگه چی؟باباهه می گه:۲ تا پفک اشی مشی هم حساب کنین! حسابداره می گه:کوش؟باباهه می گه:تو شیکم بچه!گشنه بوده ،خورده! 

اون خانومی که دم در کمک می کنه اجناسو از ترولی پیاده کنی،باید ۲ ساعت وقت بزاره تا بچه فلک زده که لای چرخ دنده های ترولی گیر کرده رو در بیاره ،بزاره پایین. 

دخترا هر کدوم مث این کولی ها خودشونو هف قلم دٌرٌس کردن و 3 ردیف خرمهره به گردنشون آویزون کردن که چی؟بیان هایپراستار بترکونن!اکثرشونم مانتوهاشون دکمه نداره و نافشون بیرونه!(آخه تیریپ آدم و حواس!فقط خودشونو با برگ پوشوندن!) 

می تونی لوازم برقیاشو تست کنی.مثلن می تونی با دوربیناش عکس بندازی که کیفیت دوربینو بسنجی...بعد عکس می ندازی و برمی گردی بقیه عکسا رو ببینی...باباهه از دماغه بچه ها عکس گرفته!5 تا ازین تیریپ آدم و حواییا رو سر همدیگه تو عکس سوارن...یارو از جوراب در رفته پیرزنه عکس انداخته!  

خلاصه هرچی بگم ،کم گفتم! 

جالب اینجاس که به هرکی می گی کارفور،پشت چش واست نازک می کنه و می گه:وا!!کافور چیه دیگه؟سیتی سنتر!!(نمُردیم و معنی سیتی سنتر م فهمیدیم!!) 

 

اخطار!!

خدا رحم کرد ما یه چی گفتیم! نمی دونستم با این پست آلمانی،فضیل فٌضلا و عٌلما خودشونو نشون می دن و از حالت سایلنت بودن در می آن!  

آقا جان اصن می دونین چیه؟من نه می خوام روی کسی مث لی لی رو کم کنم ،نه می خوام کسی تو زندگی خصوصی من دخالت کنه و هی موعظه کنه! 

من که از اول دوس داشتم آلمانی یاد بگیرم که گرفتم! لی لی که رفته بعد من یاد بگیره ،می خواد روی منو کم کنه! من نه با کسی کل کل دارم نه ناراحتی! اینجا درد و دل می کنم و از آزردگیهام می نویسم تا از حجمشون کاسته شه.لزومی هم نمی بینم که دلیلشو توضیح بدم!  

فعلن که خیلی ها دوس دارن از من تو همه چی جولو بزنن ،اما نمی تونن!

خواهشا" کسی نگران سوتی دادن و محکم بودن و نبودن من نباشه!هر کی به دین خویش و سی کار خویش باشه بی زحمت! 

شرمنده! ولی من موعظه و نصیحت رو زیاد دوس ندارم!خودم اینقدر آدمای دورو اطرافمو می شناسم که بدونم چطور رفتار کنم.

من اینجا دارم با دوستای خوبی که دارم دردودل می کنم! اینجا یه محیط مجازیه.همه دوستای توی لیستمو بی چون و چرا و بی حد و حصر دوست دارم و براشون احترام قائلم. می دونم که هرگز بین اونها نامحرمی  نبوده و نیس و دلیل لینک کردنشون هم همین بوده ...  

به اونایی که نصیحت می کنن می گم:خواهشا" موعظه هاتونو  واسه خودتون نگه دارین و باغچه خودتونو بیل بزنین لطفا"!  

وسلام!                                                  

 

 

آلمانی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

موسیقی

این پست بی حیاییه! اگه دوس دارین بخونین گناهش گردن خودتون! اگرم خیلی خیلی دوس دارین بخونینش که باید ۵ تا نماز شب+۶ تا نماز وحشت بخونین ،تو رکعت دوم و سومم سوره بقره + آیه ۸  سوره توبه رو بیارین تا کفه گناهاتون سنگین تر ازینی که هس، نشه!  

ممو: بیابرو این تابستونیه یه چیزی یاد بگیر دختر! عاطل و باطل چی کار می کنی تو خونه؟ 

نینا(دختر خاله م):چی کار کنم؟از صب تا شب می رم کار می کنم! 

ممو:خوب برو شنا یاد بگیر! کار که نشد تفریح و هنر! 

نینا: مثلن کجا برم؟یه بار شنا رفتم قارچ گذاشتم،اونوخ واسه خنک کردنم مدام سشوار تو برق بود باد سرد! ،داغون شدم! 

ممو:خوب برو موسیقی یاد بگیر!اُرگی ،گیتاری... 

نینا:آخه آلت شو ندارم ممو جون! 

 

بعدن نوشت:آخه بابا این چه وضعشه؟؟چرا همه تون پستاتونو خصوصی می کنین؟بابا من آلزایمر مُزمن دارم!یادم می ره پسوورداتونو!! ونوسی جان!ببخشید!! من شکر خوردم ،بیا دوباره پسوورد بده!!خوب؟؟

مادر جان بَبو...

آخه مادر جان!عزیز من! ننه ت خوب! بابای خدا بیامرزت خوب!چرا این پسرتو هی می ندازی تو هچل؟ حتمن با قمه و هوار باید حالیت کنن که این پسر بدبخت فلک زده ت تازه ازدواج کرده،ساعت 9 شب از سرکار اومده خونه،خسه و کوفته س و نا نداره فوت کنه یا پلک بزنه! اونوخ تو نصفه شبی ساعت 12 وسط هفته می زنگی بهش که:بدو بیا این دوس پسر "فٍتنه" خانوم اومده زنگ در خونه منو می زنه!من ازش می ترسم؟ 

بعد پسرت نصفه شبی پاشه بیاد از زور عصبانیت و زنگای وخت و بیوخت تو بزنه شیشه ماشین دوس پسره رو خورد کنه و درگیر بشه و بعدش مجبور شه خسارت بده آخه؟ 

زن حسابی!نمی دونی این جور مواقه باید زنگ بزنی 110؟تقاص این شکایت و شکایت کشی دخترتو اون باید پس بده؟جور دوس پسر بازی نوه ت(فتنه خانوم) رو اون تازه عروست باید بکشه که از ترس دعوا و درگیری اون شب رفته زیر سرُم؟

هر شب یه برنامه براشون می زاری: 

یه شب قلب درد داری!یه شب اثنی عشرت ترکیده!یه شب کبدت اومده پایین!یه شب صفرا ت ریخته تو سُفره!یه شبم که از یه بچه پُرروئه جزغله که دماغشو بگیری نفسش از 5 تا سوراخ می زنه بیرون،می ترسی! 

بابا جان بزار اینا زندگیشونو بکنن!چرا هر روز به هر بهونه ای می کشونیشون تو خونه ت؟یه شب نشُده اینا مث آدم بخوابن! 

اون وختا یادته می گفتی(همه حروفو با کسره بخونین):اینا برن!من راحت شم! یادته می گفتی :می خوام تنها باشم!حوصله شام درس کردن واسه عروسو پسرمو ندارم!با اون نوه قُزمیت و فٍتنه ت هم که تو یه خونه نساختی! فقط مونده بود که پسرتو بندازی وسط معرکه که کتک بخوره،که انداختی به سلامتی!  

بگو همون دخترت که از دوس پسره شکایت کرده ،بیاد پاش واسته!Arabic Veil

من نمی دونم تا کی می خوای به این خنگ بازیات ادامه بدی؟فک نکردی یه وخ  تو دعوا خدای نکرده یه چیز تیز فورو کنن تو تن پسرت و فاتحه؟اونوخ همه تون می رین پی زندگی خودتونو اون عروس بیچاره باید بیوه بشه!!نمی فهمی که!نمی فهمی! 

اون موقه که تو هم سن این عروست بودی ماتحت این دنیا رو پاره کرده بودی از بس مسافرت رفته بودی:مکه،مصر،بُلغارستان،ترکیه،سوریه وُ دریاچه لُختیا Shark Islandوُ جزیره پاچه ورمالیده ها و هزار قبرستون دیگه! 

آخه من به تو چی بگم ؟؟هاین؟یه عمره این مغزو به کار ننداختی که ننداختی!حالام باید چوب تو ... عروس و پسرت بکنی! 

پسنوشت مهم:این پست مخاطب خاص داش!این مادر گرامی نه دونه خانوم منه،نه دونه ابو! یکی هس بالاخره! آشناس!شرمنده که خیلی غُرغُر کردم!