عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

تشابه

زمان و مکان: چن سال پیش جولوی تلویزیون(ماهپاره)

در حال: دیدن یه فیلم آمریکایی نه چندان خفن!

تصور کنین که همه مون دس به سینه رو کاناپه پشت سر سید(بابام) نشستیم و با هیجان داریم فیلمه رو دنبال می کنیم،یه دفه دوربین می ره تو ساحل جزایر هاوایی که همه خانوما بی زحمت عورن!

سید یه نیگا به پشت سرش و ماها می ندازه و سریع کانالو عوض می کنه!

دونه:سید!چرا اینطوری شد؟؟

ممو:وا!! داشتیم نیگا می کردیم!چی شد؟؟چرا صفحه سیاه شد؟؟

کوچیکه با یه صدای ریز:سید فیلمو خراب نکن!

سید:من زدم اونور!این چیزای مزخرفو واسه چی می خواین ببینین؟؟این ساحل ماحل به درد شما مجردا نمی خوره!اصن پاشین برین!تموم!

نوش نوش:یعنی چی؟کجاش مزخرفه؟این چیزایی که این زنا دارنو ما م داریم خوب!یعنی مال مام مزخرفه؟؟

نظرات 32 + ارسال نظر
من و هسمری سه‌شنبه 8 دی 1388 ساعت 10:21 http://manohasmari.blogfa.com

اول.
سید می خواسته چشمو گوشتون باز نشه ولی توجه نکرده که هم جنس می باشین و انایی رو که اونا دارن شما هم دارین بلکم بهترشو!!!

خیلی باحال گفتی! ایول داری هاااااااااااااا!

بانو (حروفچین...) سه‌شنبه 8 دی 1388 ساعت 11:07


یعنی مزخرفه؟؟!!!!!

عمرنگ! تازه خوبم هس!

هلیا سه‌شنبه 8 دی 1388 ساعت 11:14

خدایی من موندم این چیزها دیدنش واسه اقایون شاید ایراد داشته باشه ولی واسه خانومها چرا باید بد باشه .درحالیکه طبیعیه و به قول نونوش همه دارن ولی همیشه برعکس رفتار میشه

دقیقن!!
ماکه خودمون داریم دیگه اب دهنمون که راه نمی افته!!

شاپرک سه‌شنبه 8 دی 1388 ساعت 11:29 http://www.iloveyou37.persianblog.ir

اخیییییییییییییی
خیلی باحال بود
الان دارم غش غش میخندم

جان!

می می سه‌شنبه 8 دی 1388 ساعت 11:44

ممویی قصه پرغصت رو خوندم و دلم همچنان خونه و آروم نمی گیره

مجبوریم که بهتر بشیم...مجبوریم...

آلما سه‌شنبه 8 دی 1388 ساعت 12:09

نخیر اصلا هم مزخرف نیست.

:))))))

آلما سه‌شنبه 8 دی 1388 ساعت 12:30

نمی تونم. خیلی دلم گرفته. چون اصلا انتظار یه سری حرفا رو ندارم

آنامونیکا سه‌شنبه 8 دی 1388 ساعت 12:33 http://www.anamonika.persianblog.ir

پست قبلیت تموم حس و حال منو گفته بود ...قشنگ نوشته بودی...ولی مطمئن باش یروز
تموم خونهای ریخته شده به هدف و ارزوی خودش میرسه..اینروزا با دیدن این همه عکس اونم تو روز عاشورا که واسه هممون کلی خاطره های قشنگ داشت حالا اینجوری خون آلود بشه هممون تلخ کردههمه بابا مثل همناااا

چی بگم والا...

آنامونیکا سه‌شنبه 8 دی 1388 ساعت 12:34

ولی نوش نوش عجب چیزی گفتااا

درس گفته بود...

فروغ سه‌شنبه 8 دی 1388 ساعت 12:36 http://foroughd.persianblog.ir/

اگه دوست داشتی به منم سری بزن

چشم...

هاها خوب مچتون رو گرفته

اوهوم...

نوش نوش چه چیز جالب و به حقی گفته ها!! معلومه یه ریزه هم خجالتی مجالتی نیس این دختر

نه! فقط یه ریزه..یه ریزه خجالتیه! اونم به جاش!

جودی آبوت سه‌شنبه 8 دی 1388 ساعت 13:30 http://www.sudi-s.blogsky.com

دوستت داشتم . لینکت کردم (با اجــــــــــــــــــــازه)

خواهش می کنم عزیزم...

عسل اشیانه عشق سه‌شنبه 8 دی 1388 ساعت 13:46

عجب سوتی داده...
خاله منم دقیقا اینکارو میکرد. دختر خاله هام داد میزدن مامانننن ما یه ساعته نشستیم که برسه به اینجاش اون موقع تو میزنی اونور!!

سوتی نداده که! حرف حقو زده!

زودی بیا به من رمزو اشتباهی دادی. می گه صحیح نیس. زودی بیا من الان تعطیل می شم ها

اومدمممممممممممممممممم!تعطیل نشییییییییییییییی

مجی سه‌شنبه 8 دی 1388 ساعت 15:05

نونوش ما(خواهرم الی) وقتی به اینجاش می رسه بلند داد می زنه می گه بابا یعنی هممون برگردیم بابارو تماشا کنیم و خودش و بابا لذتش رو ببرن. چقدر هم همه برمیگردن تازه همه می فهمن اصل قضیه رسیده نباید صحنه رو از دست بدن

ایوللللللللللللللللل!

لیندا سه‌شنبه 8 دی 1388 ساعت 16:33


با حال بید . همیشه چیزای جالبی برا تعریف کردن داری ممووووووووووو

چاکریم!

سحربانو سه‌شنبه 8 دی 1388 ساعت 17:48 http://samo86.blogsky.com

من هر کاری کردم نتوستم ظهر نظر بدم بهت:)
خیلی خندیدم عزیزممممممممممم

:))))))

[ بدون نام ] سه‌شنبه 8 دی 1388 ساعت 19:19


از دست نوش نوش.کلی خندیدم.
راست میگه پس یعنی مال ما هم مزخرفه

چه می دونم والا!!!

کلوچه خانوم چهارشنبه 9 دی 1388 ساعت 00:11

اخییییییی عزیزم
خو راست میگه دیگه
باید یه حرمتی برا بابای خونه نگه داشت دیگه حق داره

چه می دونم!‌شاید!!

گوش مروارید چهارشنبه 9 دی 1388 ساعت 08:17 http://gooshmorvarid6063.persianblog.ir/

وووووووای نوش نوش هم مثل ممو باحال بیده

اوهههههههههههههههه! اون بدتر از منه!! جوکه!!

مطبخ رویا چهارشنبه 9 دی 1388 ساعت 08:27 http://liliangol.blogfa.com/

:))))))))

مجی چهارشنبه 9 دی 1388 ساعت 08:39

مگه تو رمز دار می نویسی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آره عزیزم!می گم بهت!!

بهاره چهارشنبه 9 دی 1388 ساعت 12:54 http://rouzmaregiha.blogsky.com

تا شماها باشید با سید نشینید فیلم نگاه کنید ممو جونم

اینو راس گفتی! دوس جون!

[ بدون نام ] چهارشنبه 9 دی 1388 ساعت 13:27

من لینک مونا را برای همه ادد لیست هام فرستادم . . .
ایشالله زود خوب بشه
به نظر من به سید باید می گفتید بی زحمت شما شاشید برید جمع زنانه است

دستت درد نکنه! ناشناسی؟؟

صحرا چهارشنبه 9 دی 1388 ساعت 16:48 http://bb-sahra.blogfa.com

اجازه میدی لینکت کنم؟!!!
سید مهربونه...

خواهش می کنم...

صحرا پنج‌شنبه 10 دی 1388 ساعت 10:47 http://bb-sahra.blogfa.com

مرسی گلم.!

آلما پنج‌شنبه 10 دی 1388 ساعت 11:56

چطوری دوست جون؟ بازم ممنون بابت دیشب. خیلی عالی بود. حالا چی خریدی؟

خواهش می کنم عزیزم!‌می آم بهت می گم!

بانو (حروفچین...) پنج‌شنبه 10 دی 1388 ساعت 20:20

ممو جان بابا چی شده؟؟؟

هیچی عزیزم!جراحی داره...نگرانم...

دخی ۲۰ ساله جمعه 11 دی 1388 ساعت 11:38

سلام عزیز دلم..
چقدرر ۳ تا پسته اخرت رو دوست داشتم..
مخصوصا اون پست قصه !
عزیزم.. بابای گلت چیزی شده خدایی نکرده ؟
حتما دعا میکنم براشون...

ممنونم...خانومی...

بلوط جمعه 11 دی 1388 ساعت 12:44

سید خجالت می کشیده خودش ببینه به شماها گفته واستون خوب نیست!
شما هم اذیتش نکنین دیگه

:)))))))

ونوسی یکشنبه 13 دی 1388 ساعت 11:17

واااااااای نوش نوش زده به سیم آخرهاااااا

نٌچ!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.