عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

مرا آرامش آرزوست...

خدایا!مرا برهان!

یعنی هر جوری که می تونی منو بردار بنداز وسط آرامش و راستی و عشق و محبت!

از این همه استرس مزخرف!!! خسته شدم!آقا من اگه نخوام مفید باشم باید کی رو ببینم؟

می خوام برم تو خونه م پچپم و فقط بخوابم!

ازین روزهای سرد و بیخود و پر استرس متنفرم!

خیانت با طعم دوستی!

از نظر شما خیانت یعنی چی؟یعنی از پشت خنجر زدن؟یعنی دروغ؟یعنی خباثت؟یعنی چی؟

هر روز و هر روز آمار طلاق داره بالا می ره و یک وکیل دعوی خانواده می گفت: 90 درصدش به خاطر خیانته!

اما اینکه خیانت از چه نوعیه،هنوز واضح نیست...

همیشه وقتی می خوایم کلمه خیانت رو معنی کنیم، زن یا شوهری تو نظرمون می یاد که دور از چشم همسرش رفته با یکی دیگه ارتباط برقرار کرده یا دوست شده و حالی به هولی!

اما خیانت می تونه خیانت آدمها به هم دیگه هم باشه...مثلا" یه همکار یا آشنا هم می تونه بهت خیانت کنه...می تونه خیلی شیک بره زیر آبتو بزنه...حالا این زیر آب زدن می تونه سر یه حرف کوچیک باشه یا یه مساله شخصی...

می تونه یک کلاغ چهل کلاغ کنه یا از کاه کوه بسازه و بخواد طرف مقابلش رو اذیت کنه...یا خصومت شخصی خاصی داشته باشه و بخواد یه کارایی بکنه...

نمی تونم بگم این کار بده یا خوب!چون هزار و یک دلیل پشت این قضیه ست و شاید هم از نظر خیلیها دلیلش موجه باشه...شاید اگه منم یه روزی دیدم،یه قضیه ای داره به ضررم تموم می شه و به نفعم نیست،این کار رو بکنم...اما در مورد من درصدش کمه!چون من تا اونجایی که می تونم قاطی این بازیا نمی شم و با خودم می گم الان اگه من برم برای کسی بزنم یه روزم یکی پیدا می شه که برای من بزنه!

اما اینکه کسی از انگشت نبریده خون دربیاره از نظر من آدم جالبی نیست...باید یه کم روی خودش کار کنه...از کاه کوه ساختن و خبر بردن و خبر آوردن و دخالت تو امور این و اون واقعا غیر قابل توجیهه...به اینکه یکی بیاد دخالت کنه و بعد حرف ببره و حرف بیاره و دو به هم زنی کنه و بخواد این ازون جدا کنه و خودش وسط بیفته تا خودش مهم بشه ،می گن خیانت!این آدم مطمئنا آدم ناموفقیه و کمبودهایی داره که می خواد با این کارها جبرانشون کنه...


پینوشت: این پست مخاطب خاص ندارد و حدود دو ماه پیش نوشته شده و امروز آپ شده است!

پینوشت 2: نانازی!! دیشب خوابتو دیدم!!!


کلید سلایق !

می خوام یه سری مسایل رو براتون یه کمی شکاف بدم!اما تا حدی که تو حوصله این وبلاگ بگنجه...

خدای ناکرده این توهم برای کسی پیش نیاد که می خوام نظر کسی رو عوض کنم چون برام زیاد مهم نیست! این رو از این جهت می زارم اینجا که رسالتی رو که بهش عقیده و ایمان دارم،به انجام رسونده باشم و وقتی بر می گردم عقب و به پشت سرم نگاه می کنم،از خودم راضی باشم...هی با خودم نگم من یه روزی یه وبلاگی داشتم که بازدیدکننده ش زیاد بود و چنان نکردم و چنین نکردم!و صد افسوس!!

ببینید دنیای امروز ما یه دنیای معمولی نیست!با این وضعیتی که پیش اومده و هر روز هر طرف رو نگاه می کنی،یه مساله ای پیش می یاد که ذهن آدم رو درگیر می کنه و به سویی سوق می ده که فکر می کنی دیگه دنیا تموم شده و همه چیز می سوزه و از بین می ره...

نکته اول:اغراق تو دنیای امروز زیاده! اغراق یعنی بزرگ نمایی کردن ابعاد یک مساله...حالا این مساله می تونه شخصیت یه کاراکتر باشه یا توصیف یه منظره...

پس فرداش نوشت:دست دوستان برای ابراز وجود و ارائه سلیقه هاشون درد نکنه...تا حدود ذهن مخاطب و پیچشهاش دستم اومد...

ادامه مطلب ...

خودم رو می شونم رو صندلی داغ!!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

روز دختر...

دخترای نتی،دخترای دم بخت،دخترای نوجوون و نوشکفته!

روزتون مبارک...


ل*ب سرخ اناری+تعبیر...

سرخی ِ لب‌هایم را

به مادر می‌گویم

 انار خورده‌ام. 


شاعر لر

پینوشت: برداشتتون چیه؟اگه گفتین منظور شاعر این شعر محشر چیه؟؟

تعبیرش رو تو ؛بقیه ش ؛ بخونید...

کتاب نوشت:

لینک برای تهیه کتاب بدون هزینه ارسال...شرکت سام..



ادامه مطلب ...

چی به سرتون اومده؟

وا؟چی به سر این وبلاگستان اومده؟چرا کسی تو لینکهای من یه آپ درست و حسابی نمی کنه؟

فقط اونایی آپ می کنن که حوصله نظر گذاشتن برای کسی رو ندارن و طبعا" منم حوصله خوندنشون رو ندارم...یا اگرم داشته باشم یه دالی می کنم و زودی بر می گردم...

حیف! خیلی سوت و کور شده! یه غم خاصی همه جا رو گرفته...

بجنبین دیگه!چی؟ منتظر یه جرقه این تا منفجر بشین ؟هاین؟

بابا یه تکون به خودتون بدین! شماها خودتون یه پا جرقه این!

زود باشین...

فردا می خوام با یه پست جانانه سورپرایزی که مربوط به...(نمی گم)برگردم! دیگه اینطوری نبینمتون ها!!

خوب؟؟؟

فرداش نوشت:موژان و مصی جان! من فید این وبلاگتون رو پیدا نمی کنم که اد گوگل ریدرم کنم!!هر چی تو صفحه بالا و پایین می رم هیچی پیدا نمی کنم!!!

پست موقت!

به زودی در این مکان یک پست سفرنامه جانانه نصب می شود!!

امروز عکسها را در اختیار نداریم و سیم دوربینمان را نیاورده ایم...تازه بر گشته ایم و باز این کارها سرمان ریخته و داریم به زور از زیر ایمیلهای ریز و درشت و بلند و کوتاه تنفس می کنیم!

خوانندگان عزیز و گرامی بدانند که به زودی بر می گردیم و شما را با سفرنامه ای بلند بالا و پر عکس و رنگارنگ مستفیض می کنیم...

به شدت دوستتان داریم و می خواهیم لٌپ همگیتان را بچلانیم!!چون دلمان برایتان اندازه یک دانه برنج شده بود!

بعدا" نوشت:والا دیشب 12 شب رسیدیم خونه و نتونستم عکسامو بیارم شرکت!! فردا حکمنت براتون سفرنامه می پستم!


در دلم چیزی هست...

در دلم چیزی هست

مثل یک بیشه نور...

مثل خواب دم صبح...

آنقدر بی تابم که دلم می خواهد بروم تا سر دشت...

بدوم تا سر کوه...

تولد نوشت: مژی جان!تولدت مبارک...اون در کامنتدونیتو بسته بودی!

تورو قرآن رمز نخواین!!به هیش کی رمز نمی دم،چون مال خودمه!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.