عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

ل*ب سرخ اناری+تعبیر...

سرخی ِ لب‌هایم را

به مادر می‌گویم

 انار خورده‌ام. 


شاعر لر

پینوشت: برداشتتون چیه؟اگه گفتین منظور شاعر این شعر محشر چیه؟؟

تعبیرش رو تو ؛بقیه ش ؛ بخونید...

کتاب نوشت:

لینک برای تهیه کتاب بدون هزینه ارسال...شرکت سام..



تعبیر درستش رو آقای روشن(شاعر "کتاب نیست" که الان تو فرانسه به چاپ دوم رسیده)نوشته:

اضطراب عاشقی که هوس معشوق جانش را پر کرده در آن موج می‌زند. قشنگ می‌شود داستانش را از همین سه بند شنید. دختر است. رفته، مخفیانه، پشت دیواری، لب به یارش داده، کارش تمام شده، دلش قیلی ویلی رفته، در برگشت یادش افتاده که ای داد، لب سرخم را چه کنم؟ و گفته می‌گویم انار خورده‌ام. می‌توانسته چیز دیگری هم بگوید اما دروغ نگفته، زیرا لب معشوقش مثل انار بوده.

نظرات 20 + ارسال نظر
تاتا سه‌شنبه 21 شهریور 1391 ساعت 17:17 http://www.tata,oj.persianblog.ir

نمیدونم یعنی جی اونوقت؟

قربونت برم به این سادگیه!! خیلی قلنبه سلنبه نیست...

یاس وحشی سه‌شنبه 21 شهریور 1391 ساعت 18:07 http://yaasevahshi.blogsky.com

درود بسیار رفیق محترم...
می پندارم منظورشان دوگانه بوده:

یکم: که مادر! انارهایِ در جامیوه ای یخچال را با پوست خوردم! لبم پاره پاره شد! اما شما فکر کن لبِ یار است و به بقیه هم همین را بگو!

دوم: که مادر! لب هایِ یار را خورده ام آن هم ناگهانی! به مشت زد در دهانم و لبم سرخ شد!
شما به بقیه بفرمایید انارهایِ در جامیوه ای یخچال را با پوست خورده است!

طنز آمیخته به تعبیر...مرسی!
اما شعرش جای حرف و تعبیر زیاد داره جدا از شوخی...

پرندیک سه‌شنبه 21 شهریور 1391 ساعت 19:04 http://parendik.blogfa.com

خیلی باحال بود

site02 سه‌شنبه 21 شهریور 1391 ساعت 19:12 http://www.site02.euu.ir

965065065858آیا بالاخره راهی برای کسب درآمد از اینترنت وجود دارد ؟؟؟
یک راه مطمئن و درآمدزا برای کسانیکه مایلند از صفر شروع نموده و از هیچ به همه چیز برسند
درآمد بسیار زیاد , آسان , مطمئن و قانونی برای صاحبان سایتها , وبلاگها و بازاریابها
با هر بازدید و سابقه فعالیتی که دارید به گروه ما بپیوندید
>>> و طعم واقعی پول اینترنتی را حس کنید <<<
آیا تا به حال اندیشیده اید که می توانید در منزل و بدون نیاز به خروج از منزل حتی تا سقف 755 هزار تومان در ماه نیز درآمد داشته باشید؟؟؟
برای کسب اطلاعات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید
http://www.site02.euu.ir

قاصدک سه‌شنبه 21 شهریور 1391 ساعت 19:49

بوووووووس ؟

الی سه‌شنبه 21 شهریور 1391 ساعت 20:47 http://httphttp://eli1234.blogfa.com/

سلام ممو جون خوبین سلامتین راستی این هفته دوشنبه پست دستپخت نذاشتین چرا؟؟؟من عاشق عکسایی که از ظرفات میندازی و تزییناش هستم همشونو سیو دارم همیشه میبینمشون.منظورت از این قرمزیه هم فک کنم روژلب باشه.درسته؟

susan سه‌شنبه 21 شهریور 1391 ساعت 21:57

جای لبای دلبره دیگه!

جعفری نژاد سه‌شنبه 21 شهریور 1391 ساعت 23:40

شاید اگر لر نبودم ، شاید اگر آن شب چله ی چند سال قبل پسر عمه ام میان غزل حافظ زمزمه اش نمی کرد برایم ، شاید اگر عاشق نبودم سوالت برایم حکم معما را داشت اما الان فقط یک جواب ساده برای سوال دارم :
همیشه اولین ها طعم ملسی دارند ، طعم لذت آمیخته به ترس ... لذت عشق ، لذت دوست داشتن ، لذت دوست داشته شدن ، لذت کام گرفتن های قایمکی

ترس از لو رفتن ، ترس از وا ماندن ، ترس از سرزنش ، ترس از برچسب های غیر منصفانه که وادارت می کند به دروغ ...

این را خودم می گویم : اولین ها همیشه طعم ملس دارند ، ترش و شیرین ، مثل دانه های انار

یعنی زدین تو خال ها!! آقایون تو این جمع بهتر تعبیر کردن...باریکلا!

تیراژه سه‌شنبه 21 شهریور 1391 ساعت 23:42 http://tirajehnote.blogfa.com/

سلام
شاعر یارش را بوسیده و رنگ لبانش به سرخی رنگ لبان معشوق گشته
برای همین میگوید بد به دلت راه نده
به مادرم میگویم که این سرخی از انار است نه از لبان تو..

باریکلا تیراژه عزیز...خیلی خیلی خوب گفتی...همینه!عالی بود...

دنا چهارشنبه 22 شهریور 1391 ساعت 11:58

آره دیگه حتماً نمیتونسته به مادرش بگه رژ لب زده ترسیده گفته انار خورده

هلیا چهارشنبه 22 شهریور 1391 ساعت 13:21

خب من ذهنم منحرفه میگم یا یکیو بوسیده که لباش....یا یواشکی رژلب مامانشو برداشته .اصلا هم ذهنم نمیره که از شرم لبهاش رو گاز گرفته

انحراف این دفعه بهت کمک کرد هلی!! درسته!

قطره چهارشنبه 22 شهریور 1391 ساعت 19:14 http://bidarkhab.persianblog.ir

به مادر که نمیشه دروغ گفت

دیگه دیگه...

مونیکا چهارشنبه 22 شهریور 1391 ساعت 19:34

شاید پنهان شدن عشق از چشم دیگران باشه. مثل وقتهاییکه توی دل آدم یه خبرهایی باشه و برای اینکه دیگران نفهمن یه جورهایی حس و حالش رو میندازه گردن چیزهای دیگه.عاشقانه هاش رو از چشم دیگران مخفی میکنه و مثل یه راز فقط برای دل خودش نگه می داره.مثل یه گنج فقط برای خودش...

عزیزم...خیلی خوب بود! مرسی...

فلفل بانو چهارشنبه 22 شهریور 1391 ساعت 22:24

یاد دبیرستان میفتادم که بچه های دور از چشم مامان باباهاشون آرایش میکردن
یادش بخیر یواشکی از خرازی سر کوچه مدرسه لوازم آرایش ارزون میخریدن !
میگم میخریدن چون من اصلا این کار رو نمیکردم
خب من الانم به جز مهمونی زیاد اهل آرایش نیست البته هر روز صبح باید خط چشم بکشم بعد از در برم بیرونا
ولی این شعر منو دقیقا برد به همون روزها به خصوص که من در فصل پاییز و بوش و هواش قوطه ورم در خاطراتم

ای جان من!

اطلسی پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 09:21

ماتیک زده

تاتا پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 19:03

اوه مچکرم

هنگامه جمعه 24 شهریور 1391 ساعت 01:44 http://hengameharjomand.blogsky.com/

سلام من یکی از بازدید کنندگان خاموشت هستم اما این دفعه دلم نیومد یواشکی برم همیشه مطالبت زیباست به رنگ لب یار

لطف کردی عزیزم...دوست دارم همیشه روشن باشی...

هلیا جمعه 24 شهریور 1391 ساعت 04:29 http://000talagh000.blogfa.com

"ای کاش
آن کوچه را دوباره ببینم
آنجا که ناگهان
یک روز نام کوچکم از دستم
افتاد

و لابه‌لای خاطره‌ها گم شد
آنجا که
یک کودک غریبه
با چشم های کودکی من نشسته است


از دور
لبخند او چقدر شبیه من است!"

چقدر زیبا بود...

نگار... جمعه 24 شهریور 1391 ساعت 09:45 http://dance-of-life.blogfa.com/

چه قدر لطیف بود..

لطیف و تاثیرگذار...

زهرا شنبه 25 شهریور 1391 ساعت 07:51 http://zizififi

چه لب یارش خوشمزه هم بوده...اوووووووووم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.