عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

کلید سلایق !

می خوام یه سری مسایل رو براتون یه کمی شکاف بدم!اما تا حدی که تو حوصله این وبلاگ بگنجه...

خدای ناکرده این توهم برای کسی پیش نیاد که می خوام نظر کسی رو عوض کنم چون برام زیاد مهم نیست! این رو از این جهت می زارم اینجا که رسالتی رو که بهش عقیده و ایمان دارم،به انجام رسونده باشم و وقتی بر می گردم عقب و به پشت سرم نگاه می کنم،از خودم راضی باشم...هی با خودم نگم من یه روزی یه وبلاگی داشتم که بازدیدکننده ش زیاد بود و چنان نکردم و چنین نکردم!و صد افسوس!!

ببینید دنیای امروز ما یه دنیای معمولی نیست!با این وضعیتی که پیش اومده و هر روز هر طرف رو نگاه می کنی،یه مساله ای پیش می یاد که ذهن آدم رو درگیر می کنه و به سویی سوق می ده که فکر می کنی دیگه دنیا تموم شده و همه چیز می سوزه و از بین می ره...

نکته اول:اغراق تو دنیای امروز زیاده! اغراق یعنی بزرگ نمایی کردن ابعاد یک مساله...حالا این مساله می تونه شخصیت یه کاراکتر باشه یا توصیف یه منظره...

پس فرداش نوشت:دست دوستان برای ابراز وجود و ارائه سلیقه هاشون درد نکنه...تا حدود ذهن مخاطب و پیچشهاش دستم اومد...

خیلیهاتون نویسنده نیستید!اما وبلاگ می نویسید!من تو همین وبلاگهایی که روزانه بهشون سر می زنم و وبلاگهای قبلی که خیلی وقته بسته شدن،اغراق زیاد دیدم!یعنی یکی بود که می خواست طرز تهیه یه شیرینی رو آموزش بده،همچین لفت و لعابش می داد و همچین این همزن برقی و دارچین و شکلات رو بزرگش می کرد که فکر می کردی،اوه اوه! عجب کیکی بشه!اما وقتی به همون روش درستش می کردی،مزه اون کیک از معمولی معمولیتر بود!این یعنی کسانی که تو یه رمان از اغراق خوششون نمی یاد ،ناخواسته و ناآگاهانه،تو نوشته های خودشون اغراق می کنن...همین شکلک و اسمایلی زیاد گذاشتن سر هر کلمه ای که می نویسن،خودش اغراقه!وبلاگهای طنزی که اینقدر طرفدار دارن،پر از اغراقه ن!چون برای اینکه شیرین بشن و مخاطب رو بخندون،مجبورن اغراق کنن!

پس ببینید ما که برای این نویسنده و اون نویسنده،نسخه می پیچیم که اغراق نکن!حرص در نیار!خودمون خدای اغراقیم...این بد نیست چون شخصیت آدمها همینه!اغراق کردن،جزیی از وجود آدمهاست...حالا یکی بیشتر دارتش و یکی کمتر!ببینم شما وقتی می خوای صحنه یه تصادف رو توصیف کنی برای مادر یا دوستت،سعی نمی کنی پر و بالش بدی؟سعی نمی کنی 2 تام بزاری روش؟چرا!یه بار دقت کن!متوجه می شی...

نکته دوم:به این سوال من جواب بدید: ما آدم هستیم یانه؟اگه جوابتون مثبته،باید بگم خدا ما رو

با غرایز و عواطف مختلف خلق کرده.نمی تونیم منکرش بشیم!ببینم شما وقتی کسی رو دوست داشته باشید،دوست ندارید دستش رو بگیرید؟دوست ندارید بازوش رو بگیرید و گرمای بدنش رو حس کنید؟یا ببو*سیدش؟ نجابت جای خودش!یه دست گرفتن و یه عاشقانه نگاه کردن و یه بو*سه که از بینش نمی بره؟

اون عربا که اسلا*م ازونجا برانگیخته شده،اینقدر بسته فکر نمی کنن به خدا!وزارت ارش*اد هم بو*سه ها رو حذف نمی کنه والا! دست گرفتن و اینارم قلم نمی گیره که شماها اینقدر روش حساسید و مته به خشخاش می زارید!حالا بر فرض دختره سرش درد گرفت و پسره خواست ببرتش دکتر!! این عیبه؟این حرومه؟پس حس نوعدوستی کجا رفته؟یکی عشقش می کشه دوست*دخترشو ببره دکتر!حال هم می کنه!مگه عیبی داره؟حالا باباهه هم اجازه بده! به اون بابا می گن بی غیرت؟می گن بی عار؟بالاخره دخترشم غریزه داره...دوست داره به کسی دیگه ای غیر از خانواده ش تکیه کنه!

یا مثلا" طرف داره تو دریا غرق می شه!خفه می شه!پسره بره گونی بیاره دختره رو از آب بکشه بیرون که یه وقت دستش به دختره نخوره؟تا بره گونی بیاره که دختره نفله شده!

شماها می گید واقعیت جامعه!یا به قول خودتون رئال!مگه واقعیت جامعه غیر از اینه که الان همه دختر *پسرا با هم دوستن و اسکی میرن،مسافرت می رن،باغ دلگشا می رن،مهمونی میرن و تیریپ فابریک  بر می دارن؟و از ازدواج هم خبری نیست؟حالا شخصیت کاغذی بدبخت رمان کنار عاشقیش یه دفعه از دستش در می ره و طرفشو تو آغوش هم می کشه!مگه چی می شه؟به جون خودم خدا گفته یکی دونظر حلاله!

خواهشا"  وقتی می خواید در مورد چیزی نظر بگذارید،همه جوانبش رو بسنجید و روش فکر کنید!وقتی واقعیت رو قبول دارید و از نویسنده می خواید واقعیت رو بی اغراق بنویسه،چطور غریزه آدمها و واقعیت جامعه رو انکار می کنید؟والا پیغمب*ر(ص) خودمون هم غریزه و احساس داشت!حالا تو چارچوب 1400 سال پیش...

می خوام بگم در آوردن یه رمان یا داستان،بدون هیچ اغراقی،یا بدون هیچ بزرگنمایی یا بدون غریزه،میسر نیست...شخصیت کاغذی رو ساختن یه چیزه!قابل باور کردنش یه چیز دیگه!

تو ایرا*ن باشی،نویسنده باشی،تو اوج محدودیت بنویسی،جونتو سر چاپش بگیرن،اونوقت یه عده هی بیان بگن،خوشمون نیومد!اغراق داشت!لوس بود! یارو اسگل بود که رفت عاشق شد!چرا دنبال بازیه؟چرا یارو خوشگله؟بالاخره کسی هم پیدا می شه که خیلی خوشگل باشه!از نظر شما واقعیت یعنی چیزی که هست،خوب آدم خوشگل هم هست!من خیلی وقتا والا یه دخترایی با یه تیپ و قیافه هایی می بینم که کلی حظ می کنم!

می خوام بگم تا وقتی مخمون رو درگیر اینجور چیزای بسته و پیش پا افتاده بکنیم،نه ادبیاتمون رشد می کنه،نه خودمون!از همینی که هستیم بدتر می شیم...

پینوشت:پست من مخاطب خاص ندارد!امیدوارم دوستان رو حرفهای من فکر کنن و به دل هم نگیرن...

نظرات 18 + ارسال نظر
مهرناز سه‌شنبه 11 مهر 1391 ساعت 12:51

متاسفانه من نمیتونم حرفهات رو قبول کنم

تو کامنت پست قبل که با من هم عقیده بودی!حالام مهم نیست که!خودتو زیاد اذیت نکن!

زهرا سه‌شنبه 11 مهر 1391 ساعت 13:03 http://zizififi

راستش من خودم دوست دارم داستانی بخونم که آدم اصلی داستان یه جذابیت هایی داشته باشه حالا نه خیلی خوشگل..تو اون پست در جواب یه کامنت که نوشته بودی فکر کن شخصیت اصلی داستان یه خاله گنده رو دماغش داشته باشه حتی با تجسمش هم حالم بهم خورد...خب ادم داستان باید یه زیبایی هایی داشته باشه تا ادم ترغیب بشه بخونه دیگه...در موزد اعتقادات مذهبی هم فکر نمیکنم تو داستان این چیزها اینقد به چشم بیاد...رمان رمانه و باید جذابیتهای خاص خودش رو داشته باشه.منم گکاملا باهات موافقم ممویی

قربون اون کله منطقیت برم من! خیلیا زیادی مته به خشخاش می زارن!شاه بخشیده!! وزیره نمی بخشه!

فلفل بانو سه‌شنبه 11 مهر 1391 ساعت 13:34

بابا بیخیال چرا خودت رو اذیت میکنی من که گفتم هندیش کن بابا

حالا بزار یه کم جنجالی باشم...چقدر از گل و بلبل بگم آخه؟خسته شدم!

فلفل بانو سه‌شنبه 11 مهر 1391 ساعت 13:38

تازه به این جماعت هرچی بگی یه عده میگن چرا
مثلا میگی ببوس میگن چرا ببوسه نه اینا
میگی خب نباید ببوسه ! میگن وا از کدوم قرن در رفتی یعنی چی نبوسه!!
پس هرچی خودت میدونی
ببین نویسنده باید مردمی باشه و نیاز مردم رو درک کنه ولی به نظر من از هر نویسنده ای نوشته هاش بر میگرده به شخصیتش یعنی تو کامل از خوندن کتابشون مکتب و افکارش رو بر میداری و متوجه میشی
ببین اگه اینطوری نبود که الان همه کتابهای باید طبق یه قانون شبیه هم نوشته میشد
پس ممو باش و کتابی رو بنویس که بعد از یه مدت از قلمت معلوم بشه این ماله ممو هست
نمیدونم یکمی هل هلی نوشتم ولی نمیدونم رسوندم چی میگم یانه؟

قربان این فلفل بشم...من همیشه ممو ئم و ممویی می نویسم...یادته سر نقد یه تیکه از داستانی که گذاشتم چی گفتم؟گفتم من هرگز سبکم رو طبق نظر این و اون عوض نمی کنم...چون هر کی دوست نداره،اصراری نیست!نخونه!

فلفل بانو سه‌شنبه 11 مهر 1391 ساعت 13:46

بعدم این نظرات همش از فرهنگ سازی اشتباه ماست
میدونی ماکه بچه بودیم یادته دیگه تمام عاشقی ها رو سانسور میکردن! یادته؟
اینجا بود که ما مرز بین عاشقی و تقدسش رو با گناه و عذاب وجدان و خیلی چیزای دیگه گم کردیم
مامان من هیچ وقت عاشقیش رو با بابام به جز روابط خاصی که باید کسی نبود جلوی ما پنهان نمیکرد
برعکس خانواده همکلاسیام!
با این حال که ما مذهبی تر از اونا شاید بودیم
ولی عشق تو خونه مون حرمتش رو حفظ کرد
و من الان که نگاه میکنم میبینم عاشقی رو یاد گرفتم
نه لوس بازی که خیلی ها میخوان تو جمع نشون بدن مثلا با همسرشون خیلی خوبن و اینا
یا حتی موقعی که دوست بودیم عاشقی کردم واقعا
متاسفانه ممو جون میگم تو فرهنگی که تو این ۳۰ سال برای ما ساختن از عاشقی حس گناه درست کردن
طوری که یکی از دوستام تعریف میکرد تا ۷ ماه بعد از عقدش از رابطه ای که باهمسرش داشته احساس گناه میکرده و تو ناخوداگاهش از خدا خجالت میکشیده؟!
خب پیغمبرم این آدمها رو میشناخته که هی تاکید کرده مقدس ترین روابط روابط زناشویی هستش
چقدر فک زدما خوبه عجله دارم

اتفاقا خیلی کار خوبی کردی که مرز بین گناه و عشق رو مشخص کردی عزیزم...حرف منم همینه...خیلی خوب گفتی!دستت درد نکنه!

حنا سه‌شنبه 11 مهر 1391 ساعت 15:01 http://manoookhodam.blogfa.com

سلام ممو جان.
دیروز ی پست بلند بالا از سلیقه خودم نوشته بودم ولی تو درج کد اشتباه شد و دیگه هم حوصله نکردم برا بازنویسیش.
اینی که تو خودتو تو معرض نقد قرار میدی خودش نشون دهنده دل بزرگت و اشتیاقت برا پیشرفت در این رشتس.
ولی عزیزم من فک میکنم رمان های ما دچار مشکل کلیشه شده کلیشه زیبایی و ... قهرمان میتونه زیبا باشه ولی جذابیت نوشته از بین میره اگه زیبایی محوریت اصلی باشه و تمام ماجرا های دیگه رو تحت و شعا قرار بده.
و به قول خودت درگیر اینجور چیزای بسته و پیش پا افتاده بکنیم،نه ادبیاتمون رشد می کنه،نه خودمون!از همینی که هستیم بدتر می شیم...
ما ی تحول نیاز داریم تو این ژانر امیدوارم اون نفر که این تحول ایجاد میکنه تو باشی.

من کی باشم آخه؟بالاخره زندگی آدمها شبیه به هم تکراریه عزیزم...نمی شه منکرش شد!

ش سه‌شنبه 11 مهر 1391 ساعت 15:35

من نمی فهمم این همه مغز آکبند که زوم کرده روی یه تماس از کجا اومدن؟

تماس؟منظورت همون موردای منکراتیه؟

maryam سه‌شنبه 11 مهر 1391 ساعت 16:34

mamoo veblaga ham mishe entekhab kard! kheili az velaga momkene dochar eghragh bashan...1 edeh sai dar hal moshkelat khonevadegi az tarigh veblag daran chon hamsar mikhone...ashpaziha sai dar bozorg jeveh dadan mikonan ama bazam in hagho khanande dare entekhab kone!
Inke aksare nevisandeha bayad kami bozorg bekonano man nemipaziram...be peiravi az baghie in dalile?
roman nabayad hadafe asli neveshtan maroof shoodanesh bashe...vaghti be fekkr shohrat bashim kare sath paini eraeh mishe...be nazaram agar nevisande benevise bara dele khodesh on neveshteha ba neveshtehai ke hadaf jalbe nazare khanandas fargh mikone...atrafe ma por hast az dastana atefi vaghei! mishe onaro nevesht...bedoone bozorg kardan...na inke dalil biarim ke bepazire khanande kare nevisande doroste! bayad kami dor az vaghiyatam bashe.

به خدا چشام درد گرفت!!
تمام رمانهای عاطفی،بر اساس واقعیتن!شک نکن!من چون با یه سری از نویسنده ها ارتباط دارم می گم.
بعدشم شهرت خیلی چیز خوبیه و یکی از اهداف نوشتنه!ببخشیدا!اما این شعاره که هر کی واسه دل خوش بنویسه بهتر از آب در می یاد...زویا پیرزاد برای دل خودش ننوشت!تکین برای دل خوش نمی نویسه!برای جامعه ش و آگاهی زنها می نویسه!شما که تو ذهن نویسنده نیستی ببینی برای دل خودش می نویسه یا نه!مریم ریاحی داستان همخونه رو برای دل خودش نوشت؟سیمین دانشور برای دل خودش نوشت؟نه!می گفت من برای احقاق حقوق و جامعه سرگردانم می نویسم! این حرف ناآگاهانه ایه عزیزم...اون شعره که برای دل خودت بنویسی بهتره!
بعد هم سرگذشت نویسی،یه کلیشه ایه که رو به افوله!کتابی مثل زیر سایه بخت یا امثالهم کار نویسنده رو خراب می کنه!نویسنده ای که فقط برداره از روی یه سرگذشت واقعی بنویسه و قدرت تخیلش رو به کار نگیره،موندگار نیست!
هر وقت سعی کردی و یه داستان کوتاه نوشتی،چاپش کردی و تمام مراحل رو طی کرد،اونوقت مورد انتقاد قرار گرفت،حرف من رو متوجه می شی...الان من هر چی بگم کسی متوجه نمی شه!

فنچ بانو سه‌شنبه 11 مهر 1391 ساعت 20:59 http://baghe-ma.blogsky.com

به نظر من کسی که برای نوشتن وقت بذاره، فکر کنه، به سلیقه مخاطبش احترام بذاره و انتقادپذیر باشه مطمئنا نوشته ش تحسین برانگیز و خوندنش افتخاره مشکل اونایی هستن که ماهی یه کتاب 500 صفحه ای می دن بیرون و اسم کتابها هم کلهم اسامی دختره

منم زیاد با اسم کلیشه ای زن برای کتاب موافق نیستم...

مریم سه‌شنبه 11 مهر 1391 ساعت 23:01

خصوصی!
من توی شرکت فونت فارسی نداشتم ممو کامنت بزارم!برای همین با فونت انگلیسی نوشتم!

عزیزم...حرفت رو قبول ندارم!خیلیها نخونده می گن ضعیف!مشخصه که تا حالا هیچ رمان فارسی رو نخوندین!یه کدومتون برای من محض نمونه یه مثال نزدین!!هر دفعه گفتم از زیرش در رفتین!ببینم غیر رمان مثلا" خانومای ایرانی چه جور کتابی می خونن؟شعر؟آشپزی؟خداییش اصلا" تعدد موضوع(منظورم از نظر مقوله ست)تو کتابهای ما چقدره؟

من و هسملی سه‌شنبه 11 مهر 1391 ساعت 23:12 http://manohasmali.blogfa.com

اون قسمت غرق شدن خیلی باحال بود!! گونی هم ممکنه تماس داشته باشه! بگو طناب استفاده کنن! جدی کسی به این چیزا گیر داده؟؟ به نظرم هه این چیزهای +18 جزی از زندگی هستن و بودنشون توی کتاب به پرورش شخصیتها کمک میکنه! البته نظر منه! فکر کنم البته خیلی ار شاد اذیت میکنه!
ولی اغراق با تخیل و خالی بندی خیلی فرق میکنه! کلا منطق برای من حرف اولو میزنه وقتی منطق نباشه! من کسل میشم!

حرفت رو قبول دارم...باید همه چیز با عقل جور دربیاد...

یاس وحشی سه‌شنبه 11 مهر 1391 ساعت 23:36 http://yaasevahshi.blogsky.com

درود بر شما رفیق...
نوشته تان حق است و جوابش تحسین...
مرسی که این موارد را نوشتید
اما در موردِ طنز نویسی باید عرض کنم هنوز در این دنیای مجازی فرق طنز و لودگی را اکثرا نمی دانند و اغلب هجو می کنند که خوب اغراق در آن طبیعی است... این موضوع را بنده به شما می گویم که دو است در مطبوعات طنز می نویسم و مقاله ای با عنوان «طنزِ پست مدرن؟» در جامِ جم داشتم...
به این ترتیب می پندارم ورود به حوزه ی طنز نویسان تجربه نیز می خواهد که اغلبِ مخاطبان ندارند...

دقیقا!طنز نویسی یه هنره که هر کسی نداره جناب یاس!خیلیها لودگی رو با طنز قاطی می کنند...
خوشحالم که یه هنرمند و صاحب نظر که دست خودش هم تو کاره،حرفهای من رو تایید می کنه...

گیتی چهارشنبه 12 مهر 1391 ساعت 08:22 http://gitiii.blogfa.com

کسی میخواهد برای زندگیش خسته کننده اش انگیزه ای پیدا کند وصدای خنده هاوگریه های کودکی سکوت کش دار وخسته خانه اش را بشکند 10 سال است برای رسیدن به این آرزو تمام راه های ممکن راامتحان کرده و به نتیجه نرسیده حالا دکتر بهش پیشنهاد کرده از طریق اهدا تخمک شاید این آرزو محقق شود و این دوست حاضر است از کسانیکه شرایط لازم را دارند با پرداخت مبلغی کمک بگیرد
کسانیکه مایل به این کار هستند می توانند با تلفن 09360743916تماس بگیرند یا با مراجعه به وبلاگ اینجانب کسب خبر نمایند
دوست عزیز جسارتا از وب شما کمک گرفتم یکی بخاطر روحیه ای بود که در شما سراغ داشتم واینکه وب پر مخاطبی داری بهرحال اگر به این نتیجه رسیدی که جایش در وبلاگ شما نیست وآنرا نمایش ندهید نظرم در مورد شما عوض نمیشود

ش چهارشنبه 12 مهر 1391 ساعت 13:03

ممو جون ولشون کن بالاخره هر کی یه عقیده ای داره
از نظر منم همه نخونده قضاوت می کنن تو گفتی مثال رفتم همه کامنتا رو به دقت خوندم راست گفتی هیچ کس مثال نزده مثلا" چه کتابی ضعیف بوده فقط خودت یکی رو نام بردی منم می گم هر کی مخالفه حداقل یه اسم ببره

ش جون!کاش اسمتو واضح می نوشتی! درسته متاسفانه اینایی که همه ش شعار می دن،هیچ کدومشون بر پایه و اساس درستی نیست!همه ش بی پایه و بی دلیله!فقط روی نظرات دیگران و شنیده هاست!!!

پیتی چهارشنبه 12 مهر 1391 ساعت 13:18

ممو کتابت اومد بیرون؟

ای کاش اومده بود!نه عزیزم!حالا کو تا بیاد!ناشرم تو ارشاد نشسته!

نانازی بانو و آقا خرسی چهارشنبه 12 مهر 1391 ساعت 13:55 http://www.nabat.blogfa.com

ممو جون چی باعث شده اینجوری بنویسی دوستم؟

چه جور نوشتم مگه ناناز؟

site01 پنج‌شنبه 13 مهر 1391 ساعت 19:14 http://www.site01.10r.ir

78650320328آیا بالاخره راهی برای کسب درآمد از اینترنت وجود دارد ؟؟؟
یک راه مطمئن و درآمدزا برای کسانیکه مایلند از صفر شروع نموده و از هیچ به همه چیز برسند
درآمد بسیار زیاد , آسان , مطمئن و قانونی برای صاحبان سایتها , وبلاگها و بازاریابها
با هر بازدید و سابقه فعالیتی که دارید به گروه ما بپیوندید
>>> و طعم واقعی پول اینترنتی را حس کنید <<<
آیا تا به حال اندیشیده اید که می توانید در منزل و بدون نیاز به خروج از منزل حتی تا سقف 755 هزار تومان در ماه نیز درآمد داشته باشید؟؟؟
برای کسب اطلاعات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید
http://www.site01.10r.ir

هنگامه جمعه 14 مهر 1391 ساعت 03:00 http://hengameharjomand.blogsky.com/

اما من فیلم های نیکلاس گیج رو خیلی دوست دارم واکثرشم نگا کردم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.