عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

Seeking Justice

فیلم در جستجوی عدالت،به کارگردانی راجر دونالدسون محصول سال 2011 آمریکاست...

مثل همیشه بهترین نقشهای اکشن رو مثل این بار ،نیکلاس گیچ بازی می کنه.بازیگر نقش اول زن هم جنری جونزه که البته بیشتر در حاشیه ست...

داستان این فیلم در مورد معلم ساده مدرسه ایه که زندگی عادی خودش رو داره و با زنش که تو یه گروه ارکستر کار می کنه،عاشقانه زندگی می کنه...اما یک روز زنش مورد تجا*اوز و دستبرد قرار می گیره و نیکلاس سعی می کنه متجاوز رو پیدا کنه و حقش رو کف دستش بگذاره...

این فیلم تنها فیلم اکشنیه که من دوسش داشتم...من اصلا" ژانر اکشن دوست ندارم!اما این فیلم از نظر مفهومی خیلی خوب بود!

بعدازظهر پاییزیتون به خیر و خوشی...

کلید سلایق !

می خوام یه سری مسایل رو براتون یه کمی شکاف بدم!اما تا حدی که تو حوصله این وبلاگ بگنجه...

خدای ناکرده این توهم برای کسی پیش نیاد که می خوام نظر کسی رو عوض کنم چون برام زیاد مهم نیست! این رو از این جهت می زارم اینجا که رسالتی رو که بهش عقیده و ایمان دارم،به انجام رسونده باشم و وقتی بر می گردم عقب و به پشت سرم نگاه می کنم،از خودم راضی باشم...هی با خودم نگم من یه روزی یه وبلاگی داشتم که بازدیدکننده ش زیاد بود و چنان نکردم و چنین نکردم!و صد افسوس!!

ببینید دنیای امروز ما یه دنیای معمولی نیست!با این وضعیتی که پیش اومده و هر روز هر طرف رو نگاه می کنی،یه مساله ای پیش می یاد که ذهن آدم رو درگیر می کنه و به سویی سوق می ده که فکر می کنی دیگه دنیا تموم شده و همه چیز می سوزه و از بین می ره...

نکته اول:اغراق تو دنیای امروز زیاده! اغراق یعنی بزرگ نمایی کردن ابعاد یک مساله...حالا این مساله می تونه شخصیت یه کاراکتر باشه یا توصیف یه منظره...

پس فرداش نوشت:دست دوستان برای ابراز وجود و ارائه سلیقه هاشون درد نکنه...تا حدود ذهن مخاطب و پیچشهاش دستم اومد...

ادامه مطلب ...

سلیقه مخاطب!

یعنی الان من می خوام زورتون کنم به سوالای من جواب بدین!!

مدل پسرخاله بخونید: چیه؟خوب دوسسسست دارم!

مدیونین اگه یه دفعه فکر کنید که من اینا رو واسه خودم می خوام ها!

مدیونید تو دلتون بگید: باز این شروع کرد!

مدیونید فکر کنید من می خوام ازتون سواستفاده کنم!!

اون خواننده خاموشا مدیونن اگه روشن نشن!!از ما گفتن بود!

نگید ما رمان نمی خونیم! چون کسی که وبلاگ می خونه،مطمئنا" رمان هم خونده و از بعضیا خوشش اومده!

اینم بدونید که دست نویسنده های خارجی برای نوشتن بازتره تا ایرانیها! به خاطر دلایلی که اسمشونو نمی یارم!پس خواهشا نگید که من فقط خارجکی می خونم و ایرونی رو بیخیال! چون با عرض شرمندگی عرض می کنم که دیگه رمانهای عشقی خارجی تو ایران مجوز چاپ نمی گیرن!!

ممنون می شم کلی گویی کنید و به ایرونی خارجیش کاری نداشته باشید!



ادامه مطلب ...

اعلان جنگ!

الان که همه چی داره به یه سویی می ره که درب داغون بشه،بیاین قدر زندگیامونو بدونیم...

چشم و هم چشمی رو بزاریم کنار...به همینی که داریم قانع باشیم!آروم باشیم...تو این اوضاع اقتصادی که امیدی به هیچ چیز و هیچ کس نیست و هر لحظه ممکنه همه چیز به هم بریزه،باید زندگی کرد و قانع بود!

بیاین اینقدر واسه تجملات بیشتر،واسه داشتن ماشین بهتر،خونه بالاتر،همدیگه رو اذیت نکنیم!

اگه بشه که خیلی بهتره! اگه که نه صبر کنیم!به هر چیزی متوسل نشیم! وقتی نداریم،نداریم دیگه! فشار نیاریم...

اوضاع هیچ چیز خوب نیست! دنیا از نظر اقتصادی فلج شده!یه کم به خودمون بیایم...یه کم اوضاع دور و برمون رو درک کنیم...حسادت اصلا" چیز خوبی نیست...خانمان براندازه!مثل موریانه پایه های یه زندگی رو می خوره و از درون تهی می کنه...یه دفعه چشم باز می کنی می بینی به خاطر همین چشم و هم چشمی و حسادتها،صد تا چروک افتاده زیر چشمت و با هیچ کرم ضد چروکی هم از بین نمی ره!روزی 1 تومنم خرج کنی،درست نمی شه که نمی شه!

لحظه ها رو از دست ندیم! لحظه هایی که معلوم نیست فردا باشن یا نباشن!

اعتباری به آینده نیست...پس تو حال زندگی کنید...فرصتهای با هم بودن رو از دست ندید!

زندگی تو ایران سخت شده...نزارید همین یه قطره آب هم از کفتون بره...نزارید وقتی این قطره که چکید،افسوس بخوریم و بگیم کاش بود...کاش حرومش نمی کردیم...

نزارید سرنوشت کاری با آدم بکنه که حسرت گذشته روحمون رو خراش بده...


ادامه مطلب ...

...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خودم رو می شونم رو صندلی داغ!!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ای وبلاگستان تنبل!!!

وا؟؟؟فقط زهر آپ می کنه! حواستون هست؟خیلی تنبل شدین ها! خسته نشین از آپ کردن!

چی؟حال و هوای پاییزه؟؟اصلا" قبول ندارم! چون پاییز با خودش شور و شادی می یاره...

پاشید ببینم! یه چیز آپ کنید! اون مانیا که پوکید!! رژلب قرمزم که دیگه در رفته!

یاس وحشی حاجی حاجی مکه!

گوشی!خوش اومدی!سر افراز کردی به خدا!!

این آقای جوگیریات هم یه پستایی می زاره که نمی شه براش نظر گذاشت!! بیشتر مردونه ست...

یه روزی٬ یه جایی...یه بانویی بود که خیلی شاد بود اما یه دفعه دست سیاه تقدیر٬ گلش رو چید...

فلفل بانو هم که لینکش رفت پایین...

متاهلانه هم رمزیه!!

اطلسی هم می یاد تند و تند یه چیزی می نویسه می ره بدون نقطه!بدون تشدید!!!

دزیره هم که هفته به هفته نیست!!

ورونیکا هم کلا" درشو تخته کرد رفت!!

خوشبختی زیر پوست من م می خواد دیگه ننویسه!!چرا؟؟نمی دونم!

ساینا هم که نیست اصلا"!به بهانه دانشگاه در رفته!

من رمز یلدا رم گمیدم!!!هی وای من!

آمارین هم که یه دالی کرد و رفت...

دوست جونم که نت نداره کلهم از بیخ!!!

آقای بلاگر هم که دیگه دست از نوشتن شسته!

مصی و سوغاتی هم که هر چی به گوگل ریدرم اضافه شون می کنم،لینکشون نیست!! ای خدا!

پست تکین و کتاب می زاریم،همه خودشونو لوس می کنن و می گن خوشمون نمی یاد...این رو دوست نداریم! اونو دوست نداریم!!یکی به من بگه شماها چی دوست دارین کلا"!!کسی که وبلاگ می خونه،یعنی حوصله کتاب خوندن نداره؟؟؟اینقدر سخته؟خوب نخونید!!کسی مجبورتون نکرده!

باز وبلاگستان خلوت شد!!

خوراک مرغ قفقازی

خوب امروز هم میریم سراغ پست شکمی این هفته!

این خوراک هم خیلی سریع درست می شه و هم خیلی خوشمزه ست...یعنی موادش مورد علاقه خیلیهاست...البته من ماست و گردوش رو جدا گذاشتم که هر کی دلش خواست برای خودش جدا بریزه...

من برای مهمونم درست کردم...چون مهمونم خیلی سرزده اومد خونه مون و من نمی دونستم باید چی براش درست کنم تا خوشش بیاد...برای همین این دستورو خیلی سریع از تو نت(این لینک) در آوردم و درستش کردم که نتیجه ش عالی شد و مهمون عزیزم هم خوشش اومد...

برای دیدن خوراک نهایی رو "بقیه ش" کلیک کنید...

ادامه مطلب ...

مهر دوست نداشتنی و مهر ومهتاب

اگه اینجا اومدین و فکر می کنین که می خوام از اول مهر بگم سخت شرمنده م!

اصلا" هم دوست ندارم! اصلا" نمی خوام بگم بوی ماه مهر می یاد...

چون امروزو دوست ندارم!شنبه باشه،غروب روز جمعه رو دوست نداشته باشی!آخر شهریور باشه!!روز اول مهر هم باشه!! اونوقت تو باید بیای سر کار باز!

همه پاییزو دوست دارم جز اول مهرو! نمی دونم چه حکمتیه که اول مهر دلهره خفه م می کنه!

هیچ وقت دوسش نداشتم! همیشه عزای کلاس بندی می گرفتم! همیشه هم این ناظما منو از دوستام جدا می کردن...تا یه هفته هم همه مون واسه همدیگه آبغوره می گرفتیم...

اصلا" دوسش نداشتم!

اصلا"!ولش کن! بریم سر یه موضوع دیگه!

مصاحبه مجله "خانه آرمانی" چاپ مهر ماه 91 با تکین حمزه لو!


الان تازه این کامپیوتر من درست شده! صبح تا آپ کردم و خواستم اصلاحش کنم، کامیم ترکید!

این صفحه اول مصاحبه ست...در مورد شروع نویسندگی و انگیزه ش...

جالب اینه که تکین نوشته های احمد محمود و زویا پیرزاد رو دوست داره و بیشتر می پسنده!

برای نوشتن مهر و مهتاب به آسایشگاه رفت و آمد داشته و تحقیق کرده...

می دونین چیه؟ اون روزها،رادیو تلویزیون از رزمنده ها یه بت بی نقص و معصوم و بی غریزه ساخته بود! یه جوری جلوه شون داده بود که انگار نعوذبالله اینا اما*می چیزی بودن! همین آدمو عصبانی می کرد و به شعور آدم توهین می شد...

این رمان دید خیلیها رو نسبت به جنگ،دفاع م*قدس و شهید و جانب*ازین به کل دگرگون کرد...یکیش خود من!اون موقعها که نمیدونستم اینا برای وطن ما چه کردن،هر دفعه برنامه ای در موردشون بود،زود میزدم کانال دیگه! اصلا" طاقت شنیدن مارش جنگ و دیدن رزمنده ها رو نداشتم...ازین برنامه هایی که چفیه به سرها و تالابهای جنوب رو نشون میداد!اما وقتی شخصیت حسین تو کتاب مهر و مهتاب اینقدر خوب توصیف شده بود و اینقدر مهربون و با گذشت بود و مثل بقیه غریزه داشت و قابل لمس بود،که نظر من به کل تغییر کرد...مردی مذهبی و در عین حال مهربون و عاشق!همین کفایت می کرد...اینکه بدونی ذهنیتت غلط بوده و چیزی که بهش اعتقاد داری،اینقدر دگرگونت کنه،کافیه...

به نظر من تکین خیلی خوب رسالتش رو انجام داده و بر خلاف حرفی که تو مصاحبه ش زده،موندگاره...موندگار تا همیشه...