عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

سلیقه مخاطب!

یعنی الان من می خوام زورتون کنم به سوالای من جواب بدین!!

مدل پسرخاله بخونید: چیه؟خوب دوسسسست دارم!

مدیونین اگه یه دفعه فکر کنید که من اینا رو واسه خودم می خوام ها!

مدیونید تو دلتون بگید: باز این شروع کرد!

مدیونید فکر کنید من می خوام ازتون سواستفاده کنم!!

اون خواننده خاموشا مدیونن اگه روشن نشن!!از ما گفتن بود!

نگید ما رمان نمی خونیم! چون کسی که وبلاگ می خونه،مطمئنا" رمان هم خونده و از بعضیا خوشش اومده!

اینم بدونید که دست نویسنده های خارجی برای نوشتن بازتره تا ایرانیها! به خاطر دلایلی که اسمشونو نمی یارم!پس خواهشا نگید که من فقط خارجکی می خونم و ایرونی رو بیخیال! چون با عرض شرمندگی عرض می کنم که دیگه رمانهای عشقی خارجی تو ایران مجوز چاپ نمی گیرن!!

ممنون می شم کلی گویی کنید و به ایرونی خارجیش کاری نداشته باشید!



می خوام بدونم

1.کیا با داستانهای عشقی موافقن!اگه مخالفن چرا؟

2.دوست دارید شخصیتهای توی رمان همه چی تموم باشن یا یه ورشون بلنگه؟

3.زیبایی صورت برای شخصیت اصلی داستان لازمه یا جذاب نیست؟

4.دوست دارید شخصیتهای داستانی که می خونید،مغرور و سرد باشن یا مهربون و رمانتیک؟

5.داستانهای معمولی و آروم دوست دارید یا پر فراز و نشیب؟

6.داستانهایی رو می پسندید که معضلات اجتماعی(مثل سرطان،اعتیاد،خیانت و فقر)رو به تصویر کشیده باشه یا معضلات خانوادگی(مثل روابط بین خواهر شوهر و مادرشوهر و عروس و جاری )رو؟

7.پایان تلخ دوست دارید یا پایان خوش؟

8.چی تو یه داستان بیشتر لجتون رو در می یاره؟و چه چیزی از لحاظ روحی تو یه داستان بیشتر آرومتون می کنه؟

9.دوستتون دارم!

فرداش نوشت:ای جونم کامنت! ای جونم سلیقه!!

نظرات 52 + ارسال نظر
اساطیری یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 13:47

راستش من از دخترهای لوس و گریه عو بدم می یاد تو داستان

خوب زن باید گریه کنه دیگه! آخه بی اشک که نمی شه!

زیبال یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 14:06

من عششششششششششششقی دوست دارم

sara یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 14:09

1-مخالف نیستم.
2-دوست دارم شخصیت پردازی درست باشه حالا مثبت یا منفی فرقی نداره کافیه کلیشه ای معرفی و شخصیت پردازی نشه
3-راستش از بس شخصیت اول دختر داستان ملکه ی زیبایی بوده خسته شدم
4-بازم فرقی نداره بسته به اینه که داستان چه شخصیتی لازم داره هر دو نوع رو قبول میکنم در کل متعادل رو ترجیح میدم
5-پرفراز و نشیب
6-از کی تا حالا سرطان معضل اجتماعیه و با اعتیاد برابری میکنه؟؟؟حالا اگه ایدز رو میگفتی یه چیزی!!!در کل حالت اول رو ترجیح میدم البته یکم حالت 2 هم توش باشه بد نیست
7-پایان خوش آبدغ خیاری رو دوس ندارم
8-اینکه همه ی پسرای دنیا رو کشته ی یه دختر معرفی کنه یا برعکس بدم میاد.اینکه فراز و نشیب معقولی داشته باشه خوشم میاد.از زیاد توصیف کردنای الکی هم بدم میاد.

وا؟خوب سلاطونم یه بیماریه دیگه!! کلا" با اینایی که گفتی نویسنده ها ننویسن بهتره! چون بعضی وقتا اغراق لازمه تا بشه ازش استفاده کرد...ببخشید شخصیت پردازی کلیشه ای یعنی چی؟؟

آهو یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 14:30 http://lahzehayeman1.blogfa.com

عاشقانه باشه!
روابط خانوادگی باشه بهتر از اعتیاد و مرض و اینهاست
یکم رئال باشه زیادی تخیلی نباشه بهتره!
آخرش هم زیادی غصه دار نباشه!به اندازه کافی ذهنمون مشغوله مشکلات خودمون هست!

کاراکترهازیاد هم خوشگل نبودن مشکل نیست!

اهو جان! جون من راستشو بگو!
خداییش اگه کاراکتر اصلی داستان پر مو باشه و یه خال گوشتی هم رو دماغش داشته باشه،تو حالت به هم نمی خوره بخونیش؟؟؟

گلی یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 14:35 http://www.mygreendays.blogfa.com/

دوست عزیزم
من یکی از خاموشهای وبلاگت هستم....
راستش من عشقی دوست دارم ...(خیلی جالبه که آخرین نوشته وبلاگم هم در همین مورده)
البته من داستان عشقی واقعی دوست دارم...نه اینکه دختره یا پسره همه چی تموم و زیبا و دلربا و پولدار باشه و عاشق یک زیبا روی فقیر بشه....
قطعا داستان باید برخی از معضلات اجتماع رو هم داشته باشه چون من رآل دوست دارم
در ضمن مرسی از وبلاگ خوبت

ممنون از نظر منطقیت گلی جان!

sara یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 14:38

خب دیگه من نظرمو گفتم اگه خوشت نیومد که هیچی...نظر خواستی دیگه...اولا سرطان بیماریه اما معضل اجتماعیه چیزیه که اجتماع توش تاثیر گذار باشه مثل اعتیاد یا ایدز اما سرطان حتی مسری هم نیست...بازم نظر منه...شخصیت پردازی کلیشه یعنی خیلییییی خووووب یا خیلییی بد
حالا نویسنده ها مینویسن یا نمی نویسن و نمیدونم من مختارم بخونم یا نخونم
خوشبختانه من خیلی هم کتابخونم پس هست داستانهایی که خوشم بیاد

به قول اطلسی بیماری لاعلاج هم خودش در دل مشکلات دیگه است و آبستن معضلات اجتماعی دیگه!یعنی شخصیتها باید خاکستری باشن دیگه! واقعی!نه خیلی سفید نه خیلی سیاه!
خوب مثال بزن از چه رمانهایی بیشتر خوشت اومده! این که بد نیست!

خانم خانما یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 14:40

من عشقی دوست دارم! ولی غیر عشقی هم دوست دارم :دی
دوست دارم الگو باشن ولی از اغراق در شخصیت خوشم نمیاد.اصلا دوست ندارم شخصیت اصلی پری دریایی باشه و همه کشته مردش باشن.
معضلات اجتماعی خوبه ولی نه اینکه کل داستان تحت تاثیرش باشه
پایان هم آبدوغ خیاری نباشه...چیزی که لجمو درمیاره توضیح واضحاته...
دیگه چی بگم؟

توضیح واضحات یعنی چی؟یعنی صاف تو چشم خواننده نگه؟؟؟

موژان یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 14:44 http://soghaatii.blogfa.com/

دوست دارم
عاشقی باشه رمان
دوست دارم شخصیتش کمی مغرور و آروم و تودار باشه
دوست دارم قد بلند و خوشگل باشه
دوست دارم داستان خوب تموم شه.

ای جانم با اون سلیقه خوبت...

یاس وحشی یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 14:48 http://yaasevahshi.blogsky.com

درود بسیار رفیق محترم...

با توجه به همان محدودیت هایی که هم من و هم شما ازشان خبر داریم، جواب می دهم:
1- من موافقم... دوست هم دارم. اما تا به حال رمان نخوانده ام. اما درام های عاشقانه و نمایشنامه و البته فیلم نامه هایِ عاشقانه ی بسیاری را خوانده ام.
2- باید نقاط ضعف و قدرتشان همگون و متوازن باشد...
3-زیبایی یک بحث است، جذاب بودن یک بحثِ دیگر. می توان زیبا بود و اما جذاب خیر... ترجیح می دهم جذاب باشد.
4- از هر نوعی باشند... تعدد شخصیت ها را می پسندم.
5- دومی...
6-اولی بی شک...
7- پایانِ باز و قرار دادنِ وظیفه ی قضاوت به عهده ی خواننده. اینکه خواننده احمق فرض نشود.
8- ساده انگاریِ نویسنده و اهمال در ارتباط دادنِ پیچش هایِ داستانی. اما نوشتارِ تعلیقی مثلِ کارهای عباس معروفی را دوست دارم...
9-

جذابیت رو باهاش موافقم...آخه وقتی ادم باز تموم می کنه مخاطب رو عصبی می کنه!! خیلی دیدم...

ستاره یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 14:50 http://www.twolover.ir

.من رمانتیکانه دوست دارم و تاریخی و از این رمانا که پشتش مینویسه بر اساس واقعیت

2.شخصیت ها هم معمولا تو رمانای ایرانی یه همه چی تموم باید توش باشه نباشه نمیشه یه خنگولم معمولا هست که حرص آدمو در بیاره ولی در کل شخصیت های خاص رو دوست دارم که تصمیمای خاص میگیرن
3. مهم نیست
4. مهربون بیشتر دوست دارم
5.پر فراز و نشیب

6.اعتیاد و فقر و بیماری اصلا دوست نداررررررم اعصابم خورد میشه ولی باز مورد اول از مادر شوهر و عروس و جاری بهتره ولی خوب دوست دارم شخصیت اصلی داستان یه خانوم باشه و معضلات مربوط به خانوما باشه خانومم زرنگ باشه هر کی اذیتش کرد انتقامشو بگیره

7.پایانشم خوب و خوش باشه
8.اون آدم بدجنسا حرصمو در میان و اون دختر لوس و ننرا و اینکه الکی داستانو کش بدن من بعضی رمانارو شده بعضی صفحاتشو میزنم جلو حوصلم نمیکشه بخونم
9.منم دوستت دارم

ممنم خودم فقر و اعصاب خوردی دوست ندارم! رئال بیشتر می پسندم! البته در مورد پر فراز و نشیب باید بگم که داستانهای خانوادگی و ریز روابط رو بیشتر دوست دارم!

زهرا یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 15:21 http://zizififi

۱.من داستان عقشی دوست میدارم
۲-نه دوست ندارم مثل پیامبر باشن و همه چی تموم.بالاخره یک انسان همه چی تموم نیست.از قدیم گفتن گل بی عیب خداست
۳-به نظره من شخصیت اصلی باید جذاب و با نمک باشه.همچین خواستنی و تو دل برو...راستش من ادمای جذابو بیشتر از خوشگل قبول دارم
۴-من دوست دارم شخصیت داستان مغرور و مهربون باشه ..البته مغرور در برابر جنس مخالف
۵-پرفراز و نشیب رو
۶-نمیدونم.یه چیزی مثل داستان احترام دوست دارم
۷-پایان خوش.اصلا اگه پایان داستان تلخ باشه دلم می سوزه واسه اون همه وقتی که پای اون رمان گذاشتم
۸-زیادی ساده بودن یک نفر حرصمو درمیاره.اینکه هی از یه سوراخ گزیده بشه طرف
۹-من عاشقتم

خوشم می یاد مثل خودمی...اون محترم بوددددددددددد زهرا جونی!

اطلسی یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 15:22

1- عشقی که افراط و تفریط باشه خوشم نمیاد!
2- هردوجور رو داشته باشه!هردو کنار هم!ترجیحا یه ورشون بلنگه:دی
3-زیبایی نسبی.چون من خودم هرجوری بخوام میتونم تصور کنم!
4- بنظر من اجتماع یعنی هردو شخصیت باهم!که لج خواننده در نیاد!
5- ارومی که گاهی فراز و نشیب داشته باشه تا یه روند کسل کننده پیش نره دیگه!
6- بازم بنظرم اجتماع یعنی مشکلات فردی در در دل مشکلات اجتماعی!البته که همشم مشکل نباشه ادم افسرده باشه...
7-تلخ باشه تا ساعتها گریه میکنم و چندروز دپرسم!شاد باشه با شادی باش زندگی میکنم ولی نه درحدی که یهو از خواب بپره یا از کما در بیاد!کل داستان کشک بشه!
8-جوابم همسن سوال قبله عزیزمروابط دوستانه و رمانتیک ارومم میکنه
9- مییییییی توووووووو ممو جون
چه کتابخونه ایی به به

منم دوست دارم طرفم مخصوصا مرد داستان خوشتیپ و جذاب باشه! اما پدرسوخته باشه! 7 خط باشه! پررو باشه...همچین پیغمبرزاده و جانماز آب کش نباشه! ای جانمی تو!

روشن یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 15:23

روابط خانوادگی باشه.
عشقی هم باشه
خیانت کمتر باشه چون حرص میده
خالی بندی زیاد نداشته باشه
واقیعت ها رو بیشتر بگه.
حتما هم پایان خوبی داشته باشه

به به روشن جون!
خانومی می شه خالی بندی رو توضیح بدی؟؟؟مثال بزنی؟

فیروزه یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 15:24

۱- با داستان عشقی خیلی موافقم!
۲- برام فرقی نمی کنه . زیاد حرصم نده فقط!
۳- همیشه نه . گاهی وقتها لازمه .
۴- یا این یا اون که نمیشه . بالاخره هر دوش رو دارن . یکیش بارز تره معمولا . مهربونی در عین غرور !
۵- پر فراز و نشیب!
۶- هر دوش خوبه .
۷- پایان خوش!
۸- خنگول بازی های شخص اول کتاب . چیزی ه منتظرشم اما اتفاق نمی افته حرصم میده !
۹- منم دوستت دارم خانوم خوشگله

از چی بیشتر حرص می خوری خوب فیروز جون؟

بانو یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 15:26 http://heartplays.persianblog.ir/

1- موافقم و دوست دارم بخونم...
2- یعنی چی یه ورشون بلنگه...
3- لازم نمی بینم...
4- من دوست دارم مغرور و سرد باشن...
5- آروم و معمولی...
6- هیچ کدوم... رابطه شخصی...
7- پایان خوش
8- یه بار یه داستانی خوندم... هنوز صفحه های اولش بودم... اینقدر شخصیت ها زیاد بودن و اسم ها زیاد که قاطی کردم... حسابی لجم رودر اورد و انداختم اونور..
9- دوستت دارم..

2-یعنی مجل داشته باشن!!همه چیشون درست و حسابی نباشه! از نظر صورت و سیرت خیلی خیلی خوب نباشن!
آهاین!!

تاتا یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 15:27 http://www.tatamoj.persianblog.ir

اوه اینا که گفتی کلی فکر می خواد ولی یه ممو داریم دیگه چی کار میشه کرد
۱- موافقم چون همیشه عاشق بودن و دوست داشتم
۲- شخصیت های همه چی تموم اعصابمو میریزن به هم دوست دارم آدم ها واقعی باشن با همه ی خوبی ها و نواقصشون
۳ -زیبایی لازمه
۴ - مغرور و عاشق
۵ - پر فراز و نشیب
۶ - روابط خانوادگی رو ترجیح می دم
۷- پایان خوش
۸- دوست ندارم پایان خیلی روتین و تکراری باشه اینکه آدم بده پشیمون بشه و معذرت خواهی کنه وهمه ببخشنش رو نرومه به نظر من هر کی بدی می کنه باید تاوانشم بده

شماهر 8 و هستم! درسته!
دوست داری مثلا" یه مرد مغرور که هیچی از عشقش به زبون نمی یاره،به پای طرفش بیفته یه هویی؟؟
قربونت برم...

ســـــــاینــــــــا!. یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 15:30

1.من عشقی دوست دارم غیر عشقی واجتماعی هم دوست دارم
2.همه چی تموم اما نه مثل شخصیتهای مودب پور دوست دارم ملموس باشه یکی مثل همه باشه مثل ادمهای اطرافم
3.زیاد مهم نیست
4.هر دوحالت گاهی وقته مهربون وگاهی وقتها سرد وجدی!.
5.هر دو حالت اماکتابهای پلیسی و جنایی خیلی خوب تو ایران پرداخت نشده زیاد خوب نیستن باید بگم خارجیهای در امر هیجانی موفق تر هستن
6.هر دو حالت اجتماعی مثل یک روز دلگیر ابری خانوادگی مثل طلایه
7.هر دو خوبه بستگی به داستان داره ممو..مثلا اگه حسین مهر و مهتاب زنده میموند اصلا اون لطافت عشقشون به خواننده ثابت نمیشد
8اینکه یا پسر داستان خوشگل و پولدار و همه چی تمومه یا دختره خیلی زیبای اساطیری داره

عزیزم...اما من شخصیتهای معمولی رو بیشتر دوست دارم تا همه چی تموم! دوست دارم همین شخصیتهای معمولی یه داستان قشنگ بسازن!

ســـــــاینــــــــا!. یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 15:30

چه کتاب خونه خوشگلی داری مموجونم...

قابلی نداره دوستم!

خانم خانما یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 15:37

توضیح واضحات ینی "نیمه ی مرداد بود و هوا گرم بود و خورشید وسط آسمون بود و ..." میدونی چی میگم؟
کش دادن بیش از حد یه موضوع.مثلا وقتی میگه نیمه ی مرداد بود میفهمیم گرمه و له له میزنه دیگه یه پاراگراف توضیح نمیخواد
متاسفانه یه رمان خوندم اینطوری بود وسطاش ولش کردم...اعصاب ندارما

اعصاب که نداری...اخه خوب توصیفه عزیزم! کاریش نمی شه کرد!بعضی وقتا خواننده یادش می ره و نویسنده باید گوشزد کنه!

مهرناز یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 15:37

۱-عاشقانه آرام دوست دارم به قول جوونا ملو
۲-یه ورشون بلنگه
۳-مهم نیست من خودم تو ذهنم از شخصیت داستان چهره پردازی میکنم
۴-مهم نیست شخصیت پردازیش مهمه که خواننده بتونه اعمال و رفتارهای شخصیت داستان رو قبول
کنه
۵-اگه عاشقانه باشه آرام و اگه چیز دیگه باشه پر فراز و نشیب
۶-خانوادگی...
۷-پایان غیرقابل پیش بینی خوب و بدش مهم نیست
۸-اگه دو نفر جاشون با هم عوض بشه لجم میگیره وو روابط عاشقانه آرومم میکنه


کامنتها و جوابها رو خوندم احساس کردم هدفت از مطرح کردن این چیزها بیشتر اینه که نظر خودتو به خواننده بقبولونی چون در جواب کامنتهایی که نظرشون با تو فرق داشته یه توجیهی نوشتی...

نه! اگه می خواستم بقوبولونم که سوال نمی کردم! می خوام باهام بحث کنن تا به یه نتیجه درست برسیم! اگه مخالفن چراش برام مهمه! منم توجیهش می کنم تا ببینم اونام توجیه دارن یا نه!

یلدا یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 15:39

سلام علکوم
والاه من مخم نمیکشه که سوالاتت چی بود ننه جان..اما در کل:
رمان میپسندیم آنهم از نوع عشقی..(همین رمانای عشقی کار دستم داد و خودمم عاشق کوری شدم که بیا و ببین)
جونم برات بگه ازونورم میمیرم برای رمانای پرتنش و مرموز مثل کتابای سیدنی شلدون جونم..میجوامشون...احمد محقق هم یه مدت خوب مینوشت اما انگار چند صباحیه نمینویسه..
دوست دارم شخصیتای رمانا یه کم مغرور و کله خر باشن..جذابیت بهتر از زیباییه..حسهای چشمی و افکارشون راحت و روون نوشته بشه چون وحشتناک میرم سراغ همذات پنداری و تصویرسازی تو ذهنم..
دوست دارم یه شخصیت دله و دیوونه و تیکه انداز کنار اصلیا درافشانی کنه..
آخرشم معقول و موجه تموم شه..نه اونقدر کشش بدن تا همه چی کشکی درست شه نه اونم که آدمو ول کنه وسط برهوت تردید..اونم یه گیجگول مثل منکه هی بخام بگم:هان؟؟؟چی شد؟؟

حس چشمی رو خوب اومدی دوستم...موافقم!!

افسون شده یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 15:44

راستش من از داستان های ایرانی در حد داستان های کوتاه یا دنباله دار و بر سر دو راهی و... مجله های خانواده و خانواده سبز و اینا خوندم
از بین همه ی اونا فقط یه داستان بود که نوشته بودن واقعیه که منو ترک تحصیل خودش قرار داد،
راستش رمان های ایرانی رو شاید بیشتر به خاطر اینکه ممکنه منو یاد زمان جنگ بندازه دوس نداشتم یعنی اصلا طرفشون هم نرفتم، اما رمان کلا دوست دارم
برام مهم نیست داستانش عشقی باشه یا نه، یعنی ترجیحم اینه که داستان یه چهارچوبی غیر از عشق داشته باشه حالا اون وسط اگه یه عشق لایت هم باشه، نباشه هم مهم نیست
شخصیت اصلی داستان زیاد به قیافه میافه ش پرداخته نشه اما طوری توصیف بشه که من خودم بتونم یه قیافه دلخواه براش تصور کنم، یعنی کارایی که می کنه و اتفاقایی که براش میفته ربطی به قیافه ش نداشته باشه
شخصیت داستانم مهربون باشه حالا بعضی وقتها بدجنس هم بود عیب نداره، ولی بتونه فکر کنه
داستانش می تونه خیلی آروم و اصلا توصیف یه روز عادی شخصیت داستان باشه مثل بعضی داستان های هاروکی موراکامی
یا پر فراز و نشیب و پرماجرا و کمی هم فانتزی باشه
پایانش هم تلخ باشه یا شیرین دوست دارم نتیجه داشته باشه، حالا شخصیت داستان یا بمیره، یا طبق معمول زندگیشو بکنه، یا به چیزی کخ می خواد برسه یا متنبه بشه یا هرچی

اوههههههههههه!چقدر ایده! مرسی عزیزم...

اسکارلت یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 15:51 http://forever-alone.blogsky.com

سلام من خاموش بودم تا حالا، ولی این سوال رو چون دیگه بحث مدیونی بود جواب میدم

1. من داستانای عشقی رو دوست دارم، ولی کم پیش میاد روم تاثیر بذارن، به خاطر اینکه از کلیشه بدم میاد و دوست دارم داستان تا جایی که میشه به زندگی واقعی آدما و حقیقت زندگی نزدیک باشه، و برای همین از داستانای و غیر واقعی بدم میاد ، چه اونایی که زیادی شیرین و گل و بلبلن چه اونایی که دیگه هر چی بدبختی توشون اتفاق می افته ، برای همین و کم پیش میاد داستان عشقی رو دوست داشته باشم.
2. من از شخصیتای همه چی تموم بدم میاد...یه جورایی با قهرمان سازی مخالفم و لجم میگیره که یک شخصیت اصلی همیشه هست که داستان محور اون میچرخه و بقیه سیاهی لشگر ها برای اینکه اون به خواسته اش برسه همیشه قربانی میشن یا در حاشیه قرار بگیرن... من داستانایی رو دوست دارم که شخصیت اصلی خاصی نداشته باشه و همه شون هم خاکستری باشن... فقط چند شخصیت یکم اصلی تر باشن اونم باز نه این حول محورشون بچرخن همه...
3. بستگی به شخصیت ها داره... میتونن زیبا باشن یا نه، ولی مهم اینه که زیادی پرفکت و همه چی تموم نباشن ( مثلاً همه عاشقشون باشن!)
4. شخصیت های متنوع و خاکستری از نظر من قشنگن، یعنی نشه توی یک عبارت وصفشون کرد... شخصیت های پیچیده رو دوست دارم مثلاً آدمایی مغرور ولی از درون شکننده و رومانتیک که سعی میکنن به خاطر مشکلات مقاوم باشن و ظاهر سردی داشته باشن ...
5. داستان های عادی و نزدیک به زندگی واقعی نه خیلی پر فراز و نشیب نه دیگه خیلی آروم
6.هر دوش میتونه در گیر باشه. میتونه از زندگی فردی شروع بشه و درعین حال پیام اجتماعی هم داشته باشه.
7. پایان مبهم رو دوست دارم، پایانی که بشه ازش چندین برداشت کرد، ولی در عین حالی کمی شیرین باشه، یعنی نه مثل فیلم هندی، ولی خب خاکستری باشه، هم نکات مثبت داشته باشه و هم منفی...
8. بزرگ کردن یه شخصیت خاص به شدت لجم رو در میاره و اینکه همه شخصیت های فردی قربانی یه شخصیت خاص توی داستان که همیشه خوشگل و همه چی تموم هم هست میشن... زندگی واقعی این طوری نیست... من از قهرمان سازی توی داستان بدم میاد...


خیلی طولانی شد برای کامنت اوّل رکورد زدم

اون ظاهر سرد با درون رمانتیک و شکننده رو بدجوری هستم! خیلی پیچیدگی رو تو داستان می پسندم! و با سورپرایز وسط داستان هم موافقم!!خوب کاتری کردی اتفاقا!من دوست دارم خواننده های خاموش روشن باشن! مرسی...

خانم خانما یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 15:56

برای تو که اعصاب دارم...برای اونا ندارم

قربونت عزیزم...

منیژه یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 16:00 http://nasimayeman.persianblog.ir

سلام ممو جونم...خاموش بودم. چند ساله. چون امر کردی روشن شدم. خب بریم سر اصل مطلب...
1-برام خیلی فرق نمیکنه...
2-نه دوس ندارم کامل باشن. یه جاهایی بلگنه و خودشم اعتراف کنه خیلی بهتره.
3-آره خیلی لازمه. من دوس دارم یه آدم زیبا کاراکتر اصلی داستان باشه.
4-یه چیزی بی هر دوتاش.
5-تلفیقی از هر دو اما یه وقتایی فقط آروما رو میخونم.
6-هر دوش. با هم...
7-نمی دونم. شاید خوش بهرت باشه.کلا پایان رو دوس ندارم
8-یه موضوع رو هی الکی کش بده. یا همزمان چند موضوع رو با هم دنبال کنه تمرکز آدم رو به هم میزنه

ای جانم! با کش دادن هم زیاد موافق نیستم!

بهار یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 16:27

1 موافق داستانهای عشقی هستم
2 - لازم نیست شخصیت ها همه چی تمام باشند ولی باید در حدی معقول باشند
3 - یک کمی زیبا بد نیست ولی دیگهبعض ی رمانها خیلی اغراق می کنند
4 - شخصیت مغرور و سرد به نظر من دیگه خیلی قدیمی شده در حد نرمال مثل بیشتر آدم های دورو ورمون
5 - داستان های پر فراز و نشیب
6 - موضوع داستان اگر خوب پرداخت بشه و قلم نویسنده گیرا باشه فرقی نمی کنه در چه زمینه ای
7 - پایان خوش ترجیح می دم
8 - اینکه یک خط در میون از خوشگلی دختر تعریف می کنند و اینکه پسر ها اینقد ذلیل چهره یک نفر باشند
اینم از من که خواننده خاموشم

خاموش جون! یه چیزی بگم؟اگه طلایه رو خونده باشی،می دونی که از زیبایی دختر توش خیلی تعریف شده! منم وقتی خوندمش خلی به نظرم احمقانه اومد که یکی دقیقا شبیه آرشیوارای باشه و ایرانی باشه و طلایه باشه! اما باورت نمی شه...تو نمایشگاه نویسنده این کتاب کپ خود آرشیوارای بود! یعنی انگار خودشو نوشته بود تو داستان!
من اصلا" با همه چی تموم بودن شخصیتا موافق نیستم!اصلا" اما بعضی اوقات استثنا هم وجود داره...درسته! سرد و مغرور بودن دیگه قدیمی شده! اما هنوز هست و واقعیته!

فیروزه یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 16:30

خب مثال می زنم . مثلا کتاب طلایه . من از دست هر دوشون حرص می خوردم . هم دختره هم پسره . کارهاشون غیر واقعی بود . مثلا خونه رو مثل دسته گل می کرد می رفت پی کارش بدون اینکه نشون بده خودش رو! بعد که خبر دار می شد دوست دختر ژسره اومده پیشش هی خود خوری می کرد ... حرصای اینجوری رو میگم .

ای جان من!!خداییش منم خیلی حرص خوردم از دستشون!! کلا حرص دار بودن!من اون قسمتش که با کوروش گم می شن تو جنگل و کوروش تیریپ فیلمفارسی اومد و کت انداخت رو شونه طلایه رو اصلا" دوست نداشتم!یاد گنج قارون افتادم!!

آمارین یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 16:47

والله ممو من رمان عاشقونه خیلی نخوندم. از اول تو نخش نبودم. مثلا اون موقع که همه فهمیمه رحیمی و ازین سبکها میخوندن من عاشق ژول ورن و دیکنز و دیگر دوستان بودم.
اما اولین عاشقونه ای که خوندمو یادم میاد و خیلی هم دوسش داشتم دالان بهشت بود. بعدم بوسه ی تقدیر. این سبکا رو من دوس دارم. پر فراز و نشیب.
راسی ممو به من رمز پستای قبلرو ندادی فک کردم برام میل کردی اما نبود

قربونت دوستم! آخه من هم فهیمه رحیمی می خوندم وقتی جزقله بچه بودم! هم چارلز دیکنز و ژول ورن!تو این کتابخونه ای که عکسشو گذاشتم،یه باکس مال ژول ورنهای قدیمیه!اما چارلز دیکنز هم عشقی بود! آرزوهای بزرگ...دیوید کاپرفیلد...اشعه طلایی ژول ورن هم عشقی بود!
دالان بهشت رو می پسندم!
عزیزم...اون پست صندلی داغ بعد 2 روز رمزی شد! اولتیماتوم داده بودم...اون یکی هم مال خودمه...به کسی رمز ندادم...

زهرا یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 17:11 http://zizififi

ببخشید محترم...من نمیدونم چرا همش اسم این کتابو فراموش میکنم

می خواهم بنویسم یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 20:03 http://gol-e-kashi.persianblog.ir

سلام .
من عشقی ولی واقعی رو دوست دارم .
تصویر آدمهای واقعی شهرمون و محله امون که کنار همه خوبی ها و بدی ها زندگی می کنند .

آخرش هم ختم به خیر بشه بهتره ، البته نه خیلی غیرواقعی و درعرض 2 صفحه همه چی خوب و خوش تموم شه .
کوتاه اومدن غیر عادی زنها تو شرایط مختلف و اینکه پایین تر و ضعیفتر از مردها به تصویر کشیده می شن ناراحتم می کنه .


موفق و پیروز باشی.

من موافق اینکه دو صفحه آخر همه چی تموم بشه و به خواننده بگه به سلامت،زیاد خوشم نمی یاد...!!

فلفل بانو یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 20:40

۱- اهل رمان نیستم ولی عشقی رو بیشتر ترجیح میدم ( ترجیح میدم تاریخی و البته زندگی نامه ای که عاشقانه هم باشه بخونم )
۲- خب از اونجایی که همه چیز تموم وجود نداره ترجیح میدم آدمهای تو داستان یکمی بیشتر به واقعیت نزدیک باشن ( واقع بینم نه؟آخه اونطوری شبیه داستان بچه ها میشه که سفید برفی و سیندرلا داره!)
۳-آره دوست دارم زیبا باشن حس خوبی بهم القا میکنه
۴- قشنگیش به اینه که همه مدل شخصیتی تو داستان باشه باهم قشنگه
۵- پرشیب و فراز همچینی که قلبم پلوپ پلوپ کنه و ندونم چی میشه دنبال کنم داستان رو نه اینکه خوابم ببره
۶-خانوادگی
۷- وای نه حتما - لطفا پایانش شیرین باشه اعصاب ندارم هندیش کن بابا
۸- همینی که بد تموم شه و هی یکی مظلوم باشه و هی بهش ظلم کنه اینم مهربونی کنه
۹- عاششششششششششقتم

اون پلوپ پلوپ قلبتو برم من!
تاریخی؟مادر؟ آخه اون تخصص می خواد عزیزم...در حیطه وظایف ممویی نیست!!
با شخصیت پردازی معمولیت موافقم!هندیش کنم؟

مینو یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 22:18 http://www.minoo1391.persianblog.ir

ممو جون یه چی بگم بهم نخندیااااا
من اصلا اهل رمان خوندن نبودم
تا اینکه همینجا دقیقا همینجااا شما خانم تکین حمزه لو رو معرفی کردی
چون وبتو می خوندم و یه جورایی سلیقتو می پسندیدم
این شد که در طی چند روز همه کتابهای حمزه لو رو خوندم!!!!

خندیدی بی معرفت؟؟؟؟؟؟؟؟
و اما . . .
از تصویر کردن صورت زیبا در رمان خوشم نمیاد
معزل های اجتماعی رو میپسندم
از اینکه یه صحنه ساده رو زیادی لفتش بده و تعریف کنه و دوباره یه جای دیگه همونو هی لفتش بده متنفرم
یعنی متنفرماااااا
شخصیتهای سرد و مغرور رو دوست دارم
و گاهی دوست ندارم پایان خوش باشه یا بد
روند داستان رو دوست دارم

عزیزمی...
آخه چرا بخندم؟خیلی هم خوشحالم که تونستم اثر مثبت بزارم و یه نویسنده خوب رو تو ذهنت جا بندازم عزیزم...همین دقیقا هدف و رسالت منه که کسی رو رمان خون کنم...
از اینکه قبولم داری ،خیلی خوشحالم!
جالبه که همه عاشق شخصیت سرد و مغرورن!!

mona یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 22:46

1-dastane eshghi age khub bashe(mobtazal nabashe dar vaghe)va khub pardakhte beshe bad nist aslan
2-malume ke hamechi tamum nabayad bashan!shakhsiate dastan bayad shabihe adamaye mamuli bashe ta ghabele hamzat pendari va dark bashe
3-man kheyli be budano nabaude in factor ahamiat nemidam
4-maghrur o sard
5-har2dar dastan lazeme,mesle khode zendegi.albate kheyli kheyli ziad be ghalame nevisande bastegi dare
6-moazalate daruniye adamha ,bad moshkelate ertebatishun ba atrafiyanehsun va kole zendegio donyashun
7-payane monaseb!
8-dari vari va ebtezal kheyli narahatm mikone!dastane khub ham basi lezat bakhshe!

یا علی!خوب فکر چشم منم بکن!من چطوری این فینگیلشو بخونم آخه؟؟؟

الهه دوشنبه 10 مهر 1391 ساعت 08:47 http://man-va-va.persianblog.ir

ممو جان من خیلی وقتها برای پستهات نظر میذارم گاهی حرفی ندارم برای گفتن پس یه خواننده نیمه خاموشم
1-به نظر من داستانهای عاشقانه سن خاص خودش رو داره تو بعضی سنین چون انسان مستعد عاشق شدنه خیلی جذب این چیزها میشه
2-من دوست دارم شخصیتهای تو داستانها خیلی ایده آل نباشن بلکه واقعی باشن چیزی که تو جامعه فراوونه
3-تا یک حد زیبائی لازمه اگه همیشه رمانها مربوط به افراد خوشگل باشن این حس به آدم دست میده که من چرا زیبا نیستم
4-هر جفتش هم تو رمان لازمه
5-پر فراز و نشیب
6-به نظر من هر جفتش نیازه چون هر جفتش معزل جامعه ماست
7-پایان خوش بالطبع بهتره
8-خیلی شاخه و برگ دادن به یه موضوع لج منو درمیاره ولی به مورد دوم دقت نکردم
9-منم دوست دارم

درسته که عاشقانه خوندن سن خاصی رو می طلبه! اما باور کن مادر من هنوز عاشق داستانهای عشقیه!
من در مورد معضلات جامعه نوشتن رو دوست دارم...

بهار دوشنبه 10 مهر 1391 ساعت 09:24

ممو عزیز من طلایه خوندم خود نویسنده هم در نمایشگاه بود و پشت کتاب برام امضاء کرد. البته به نظر من نویسنده اونقدر ها هم شبیه آرشیوارای نبود . به هر حال طلایه از نظر من شخصیت خیلی خیلی سادهه ( در حد هالو ) داشت اینکه فکر می کد یک پسر بهش تجا...ز کرده ولی نفهمیده دیگه آخر حماقت بود. من منکر زیبا بودن نیستم ولی دیگه بعضی ها خیلی اغراق آمیز هستند و حال آدم بد می شه مثلا نمی دونم وبلاگ خانم شادی داودی رفتید یا نه؟ با کمال احترام برای ایشون آخرین داستانشون را اگر بخونید متوجه منظورم می شید . از بس شخصیت مرد داستان در برابر زیبایی یک دختر 16 ساله قرار گرفته و دلش غش و ضعف رفته

خداییش زیبا بود...اینو نمی تونم منکر بشم! حالا نمی دونم از دید تو چی بوده!
نه این وبلاگ رو نخوندم! من خودمم از اغراق اصلا خوشم نمی یاد...بعضی وقتا که نویسنده آدمو هالو فرض می کنه،آدم خیلی عصبانی میشه...

فلفل خانم دوشنبه 10 مهر 1391 ساعت 09:56 http://fellfooli.persianblog.ir

رمان خوندیم چرا نخوندیم ولی الان که سنم بالاتر رفته ترجیح میدم اگه رمان بخونم رمان تاریخی یا شخصیتهای واقعی بخونم یعنی احساس کنم اون شخصیتها وجود داشته .خیلی وقته شاید ۱۰ سال میشه که کتابای رمان که شخصیت واقعی نبوده رو نخوندم.
ولی ترجیحا؛ دوست دارم رمانم عشقی باشه ولی نه اینکه همش در مورد عشق و عاشقی باشه! ننه دوست ندارم شخصیت اول همه چی تمام باشه! به واقعیت نزدیک باشه!
جذابیت صورت رو بیشتر دوست دارم.
دوست دارم مهرون و رمانتیک باشه .سرد اصلا؛ دوست ندارم.
داستان پر فراز و نشیب هر لحظش میخکوب بشم جوری باشه که نخوام کتاب رو زمین بزارم.
سرطان و اعتیاد رو نمیتونم تحمل کنم خیلی غم انگیزه واسم!
خب بعضی پایانا اگر هم تلخ باشه بازم قشنگه مهم اینه که یهو سر ته داشتان به هم نیاد و فرتی تموم بشه.
ما هم خیلی دوستت دااااریم

باریکلا خانم تاریخ خون عزیزم!
خوب دیگه دوستم سلیقه ت عامه عزیزم...یعنی یه سلیقه مورد پسند و درست و درمونه!
مرسی گلم از اینکه وقت گذاشتی...

منجوق دوشنبه 10 مهر 1391 ساعت 10:45 http://manjoogh.blogfa.com

من مخلوطی از همه اینایی که گفتی رو دوست دارم یعنی کتاب کتابه دیگه همیشه هم نمیشه که داستانهای یک مدلی خوند. ولی عشقولانه های خارجی رو بیشتر می پسندم . ایرانیهاشو اصلا نمی ونم همون چندتایی که خوندم و حالم بهم خورد بسمه . اگه می خوای نظرمو عوض کنی یه خوبشو معرفی کن شاید بخوام تجدید نظر کنم

می تونی بری تو پست اردیبهشت 89.اونجا همه رو معرفی کردم...راستش الان حضور ذهن ندارم و اصراری هم ندارم که نظر کسی رو عوض کنم...

قاصدک دوشنبه 10 مهر 1391 ساعت 11:33

رمانی که عشق و فضای رمانتیک هم داشته باشه .. مثلا بین زن و شوهر .. بعضی داستان ها از رابطه عاشقانه دختر و پسر شروع میشن و بعد آدم فکر می کنم عشق و عاشقی کردن فقط تا ازدواج هست و بعد تمام ..

دوست دارم حتما شخصیت داستان همه چی تموم نباشه .. اشتباه کنه .. خطا کنه .. ولی عاقل باشه ..

جذابیت رو دوست دارم .. نه زیبایی مطلق .. دوست دارم به مرور زیبایی وجودی شخصیت اول رو کشف کنم ..

مغروووور و سرد و در باطن رمانتیک و حساس

معضلات اجتماعی ..

پایان واقعی .. پایان امیدوارانه ..

سلیقه ت رو قبول دارم...چون منطقیه!

روشن دوشنبه 10 مهر 1391 ساعت 11:39

منظورم از اینکه خالی بندی نباشه یعنی اینکه خیلی اغراق نباشه. تا حدی واقعیت داشته باشه. تخیلی نباشه.

اوهوم...

مونیکا دوشنبه 10 مهر 1391 ساعت 12:17

سلام. من دوست دارم رمان واقعی باشه. مثل زندگی. عشقی هم دوست ندارم. چون دیگه عشقی نمی بینم. بیشتر خیانت میبینم.شخصیت ها هم باید مثل آدم های وافعی هم جبنه های + داشته باشتد هم -. از پایان شیزین هم خوشم نمیاد. مثل کتابی که به پیشنهاد شما خوندم ؛یک روز دلگیر ابری ؛ با اینکه شروع خوبی داشت و ۱ روزه نصفش رو خوندم ولی آخرش همه عاقبت به خیر شدند. به نظرم نویسنده موفق باید واقعیات جامعه رو ببینه. مثلا نوشته های زویا پیرزاد واقعی . آدم واقعا باهاش ارتباط برقرار می کنه .

زویا پیرزاد هم که آخرش رو همیشه خوب تموم می کنه...بعدشم سبکش کاملا" متفاوت و نوئه!
مثل اینکه خیلی دلت پره ها! کلا" از هر چیزی که نرمال و معمولیه خوشت نمی یاد...

فلفل بانو دوشنبه 10 مهر 1391 ساعت 12:25

میدونی چرا اجتماعی رو نگفتم چون جامعه قشنگ نیست بسه دیگه انقدر درگیرش بودیم
بزار با خوندن کتاب حداقل در دنیای دیگه ای غرق بشیم

ای جونم! قربونت غرق شدنت...درکت می کنم عزیزم...

گلی دوشنبه 10 مهر 1391 ساعت 12:25 http://www.mygreendays.blogfa.com/

دوستم
خیلی خوشحالم کردی که به من سر زدی....راستی از اون خوشحالتر وقتی شدم که تو منو با خانوم شین مقایسه کردی....باز هم ممنون

خوب آخه جنس خوب رو باید ازش تعریف کرد عزیزم...خداییش از نوشته هات خوشم اومد خوب!

آهو دوشنبه 10 مهر 1391 ساعت 12:57 http://lahzehayeman1.blogfa.com


دیگه خال گوشتی که نگفتم دختر!!!
مثلا دماغش قد نخود هم نباشه مشکلی نیست یا لباش غنچه نباشه هم میشه تحمل کرد

هنگامه دوشنبه 10 مهر 1391 ساعت 13:46 http://hengameharjomand.blogsky.com/

عشقی که فقط تو قصه ها پیدامیشه نه ،با حقیقت کمی عجین باشه ...یا پلیسی و عشقی قاطی..
زیبایی هم داشته باشن خداهم از زیبایی خوشش میاد

ایروانیا زیاد پلیسی جنایی رو خوب در نمی یارن...یعنی مصنوعی می شه!

نفس63 دوشنبه 10 مهر 1391 ساعت 14:57

خب من با رمانهای قویه عشقی و خانوادگی خیلی موافقم چون اگه جذبش بشم اونقدر خیالپردازم که باشون زندگی هم میکنم و لذت میبرم از باشون بودنخب وقتی خیلی چیزا تو زندگی واقعی اونجور که میخوای پیش نمیره بجای غصه خوردن ترجیح میدم اینجوری خودمو شاد کنم..خیلی خنگم آیا؟

نه! اتفاقا خوب کاری می کنی...

مهرناز دوشنبه 10 مهر 1391 ساعت 17:18

بعضی چیزها سلیقه ایه... مثلا من رنگ قرمز دوست دارم هیچ دلیلی هم نمیتونم براش بیارم... من رمان عاشقانه دوست دارم یا ندارم... دلیلی هم نداره فقط دوست دارم یا ندارم... همه چیز رو نمیشه منطقی توجیه کرد این سلیقه ایه... اگه میخوای سلیقه مخاطب دستت بیاد نظرات رو بپذیر

هر چیزی هم سلیقه ایه!! مثلا من مختارم نظرات رو بپذیرم یا نپذیرم!نظرات مخاطب دستم اومده،نیازی به گفتن کسی ندارم!

فرشته دوشنبه 10 مهر 1391 ساعت 18:43

اول سلام و اینکه یه خواننده خاموشم اما چون عاشق کتاب و کتاب خوندن نتونستم بی خیال بگذرم .
1 - با داستان عشقی مخالف نیستم اما به شرطی که زیاد توش اغراق نشه و کمی هم به واقعیت نزدیک باشه .
2 - شخصیتهای یک داستان به نظر من اگه همه چی تموم باشن کمی کسل کننده می شن .یه ذره مرموز باشن بد نیست .
3 - زیبایی معمولی داشته باشن خوبه . اما من همیشه داستانهایی که شخصیت داستان نگاههای خاص و گیرایی داره رو دوست دارم .
4 - مغرور مهربون . از اون مدل های خاص که در عین غرور دل مهربونی دارن .
5 - داستانهای پرفراز و نشیب ذهن خواننده رو هم پرورش میده و درگیر داستان می کنه و این به نظر من خیلی خوبه .
6 - داستانهایی که معضلات اجتماعی رو گوشزد کنه به نظرم قشنگ تره اما در قبول داری که معضلات اجتماعی و مشکلات خانوادگی با هم یه رابطه دوسویه دارن ؟؟؟
7 - پایان عاشقانه عاقلانه
8 - خیلی رمانتیک و رویایی نوشتن نویسنده حرصم رو در میاره . و نویسنده ای که بتونه با کلمات و جملات و داستانش ذهنم رو درگیر کنه در حالی که به شعور خواننده اش احترام قائله برام لذت بخشه . نویسنده ای که با داستانش زندگی کرده و اون رو برای خونده شدن و لذت بردن و فهمیدن نوشته نه برای فقط و فقط پول .
9 - ما هم ارادت داریم به شما به خاطر این حسن ظن و اعتماد و ارزش گذاشتن به شعور خواننده هاتون .
10- موفق باشی دختر .

ممنون و تشکر از نظرات عالی و منطقی شما...

mona دوشنبه 10 مهر 1391 ساعت 21:06

اینم ترجمه!
1-داستان عشقی‌ اگه خوب باشه(مبتذل نباشه در واقع)و خوب پرداخت بشه بد نیست اصلا
۲-معلومه که همه چی‌ تموم نباید باشن!شخصیت داستان باید شبیه آدم های معمولی‌ باشه تا قابل همذات پنداری و درک باشه
۳-من خیلی‌ به بودن و نبود این فاکتور اهمیت نمیدم
۴-مغرور و سرد
۵-هر۲در داستان لازمه،مثل خود زندگی‌.البته خیلی‌ خیلی‌ زیاد به قلم نویسنده بستگی داره
۶-معضلات درونیه آدام ها ،بعد مشکلات ارتبطیشون با اطرفیانشون و کل زندگی و دنیاشون
۷-پایان مناسب!
۸-دری وری و ابتذال خیلی‌ ناراحتم می‌کنه!داستان خوب هم بسی‌ لذت بخش هست!

آهان!حالا شد!

من و هسملی سه‌شنبه 11 مهر 1391 ساعت 01:07 http://manohasmali.blogfa.com

هر چی واقعی تر باشه بهتره، از شخصیت های ناب و بی ایراد رمان ها بدم میاد، اونقدر طرف خوشگل یا بی ایراد که منطق نداره! از تخیلی بودن و دور از واقعیت بودن هم بدم میاد، برای همین از رمان های سی*مین شیردل بدم میاد چون همش تخیلو تو تخیلشم میخواد خرت کنه که نه اینا واقعیه ها!!! کلا هر چی به واقعیت نزدیک تر! و منطقی تر م بیشتر دوست دارم! عاشقانه هم خوبه ولی نه دیگه چرت و پرت! اینا کاملا نظرات شخصیه منه!

حالا چرا حرص می خوری خو؟؟دیدم دیگه نمی یای اونورا! من کلا چون شخصیت سیمین شیردل رو خیلی دوست دارم چون واقعا نازنینه و کتابهاش هم حس خوبی بهم داده،کتابهاش رو خیلی دوست دارم...من آرام رو خیلی دوست دارم...شاید اغراق باشه اما یه جورایی آرومم می کنه...البته اینم بگم که اغراق باعث می شه نویسنده بتونه داستان بسازه!وقتی یه روز خواستی بنویسی،اون موقع متوجه می شی که چقدر سخته از یه کتاب کاغذی شخصیتی واقعی در آورد...

بسامه سه‌شنبه 11 مهر 1391 ساعت 01:09 http://tangooo.persianblog.ir/

با ایجازه
1- باهاش مخالف نیستم..گاهی ادم واقعا به چنین رمانهایی احتیاج داره.. خودم زمانی که "کفشهای غمگین عشق" ر اعتمادی رو برای اولین بار خوندم خیلی بهم چسبید چون روحیه ام چنین چیزی رو طلب می کرد ولی بعدا اصلا به نظرم چیز خاصی نداشت..ولی همه رمان نباید در عشق خلاصه بشه...
2- هیچ کس تمام نیست جانم
3- من جذاب و خوش برخورد بودن رو بیشتر از زیبایی می پسندم...
4- دوست دارم واقعی باشن...
5- دوست دارم رمان مثل دریا باشه.. گاهی اروم گاهی طوفانی
6- من مخلوطی از هر دو رو می پسندم
7- پایان واقعی
8- اینکه طرف قبل از ازدواج لیپس تو لیپس شن.. یا پسره برداره دختره رو با خودش ببره یا جلوی خانواده اش کاسه داغتر از اپ بشه و غیرت میرت و از این حرفا.. یعنی کدوم دختر نجیب و با خانواده ای به پسر اجازه می ده قبل از ازدواج ببوستش؟ یا کدوم پدری اجازه میده وقتی هست یه پسر غریبه دخترشو مثلا ببره درمانگاه؟
چی ارومم می کنه؟ زمانی که واقعا کسی رو که می بخشه... زمانی که به اشتباه خودش اعتراف می کنه... به نظرم اینجور ادما خیلی شجاع هستن.. و من انقدرها شجاع نیستم
9- ما بیشتر...

عزیزم...رو مورد 8 یه کم تجدید نظر کن! نجابت به لمس نکردن و نچسبیدن به طرف نیست! دیگه باید یه کم امروزی تر فکر کرد عزیزم...همه غریزه دارن...غریزه انکار نشدنیه!بعد اگر ما بخوایم تو عصر امروز که همه دنبال مسایل دیگه هستن،اینجور مسایل ریز رو بزرگ کنیم...باختیم...

سوک سوک جمعه 21 مهر 1391 ساعت 20:35 http://sooksoook.mihanblog.com

تخیلی نباشه یه جوری باشه آدم باور کنه...
از شخصیت های سرد و مغرور خیلی خوشم میاد...

شمسا سه‌شنبه 25 مهر 1391 ساعت 15:04 http://www.saatehsheni.blogfa.com

سلام منم یکی از خواننده های خاموشتونم و زیاد بهتون سر میزنم و یه سالی هست لینکتون کردم.خیلی دوستتون دارم.وبلاگتون بیسته.من رمان های عشقی رو بیشتر میپسندم و در مورد شخصیت ها وقتی اغراق نمیشه خوندنی تره.داستان پرفراز و نشیب و هیجان انگیز رو دوست دارم که معضلات خانوادگی رو توش بیشتر نشون میده.پایانش هم تلخ نباشه ،مثل دالان بهشت که هم پایان خوبی داشت و هم خیلی آموزنده بود.8.توی داستان بعضی تصمیمات غیر عاقلانه که شخصیت قهرمان داستان میگیره یا تو رمان های عشقی ایرانی تعصبات خانوادگی افراطی ؛ موقع خوندن حس خفگی به آدم دست میده!!

ممنون از نظر و سلیقه ت عزیزم...همیشه روشن باش...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.