عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

همسرم مرا ببخش...

عزیزم...می دانم که سرت شلوغ است و وقت سرخاراندن نداری...می دانم که شبها خسته ای و حوصله فک زدن نداری اما من مخت را آنچنان کار می گیرم و با سرعت ۲۲۰ کیلومتر در ثانیه با خود می برمُ که تو بی حال و بی رمق روی کاناپه می افتی و جالب اینجاست که باز هم به رویم لبخند می زنی و سرت را به نشانه تایید حرفهایم تکان می دهی...

می دانم که عاشق کاری و البته عاشق من!پس بدخلقیهای گاه و بیگاهم را ببخش...اگر بعضی وقتها حوصله شام درست کردن ندارم٬ به این معنی نیست که نمی خواهمت! نه! دلم تنهایی می خواهد...دلم خواب می خواهد و رویا...دلم می خواهد کنار پنجره رو به منظره نزدیک برج میلاد بنشینم و در امتداد شبهای بلند پاییزی٬در سکوت رویا ببافم و غرق شوم...

مرا ببخش اگر قیمه ای را که می خواهی درست نمی کنم یا به جای سیب زمینی سرخ کرده٬چیبس می ریزم!مرا ببخش اگر گاهی خانه نامرتب است و فشنگ فسقلی آزادانه در خانه می پلکد و سیمهای سینما خانوادگی را می جود و از بیخ و بُن قطع می کند و بعد از پیروزی ای که نصیبش شده است ٬جفتک می اندازد و برای من جنگولک بازی در می آورد!مرا ببخش اگر پیراهنت اتو ندارد...و شلوار کتانت شسته نیست...!

من یک زنم...دوست ندارم لباست اتو نداشته باشد!اما چه کنم که نمی شود!برخی اوقات حساب یخچال از دستم در می رود و گوجه-خیارها و میوه ها به گل می نشینند!و سینک ظرفشویی پر از ظرف می شود...خوب وقتی خسته و بی حس از راه به خانه می رسم٬تنها عضوی که کار می کند فکم برای حرف زدن است و دیگر هیچ!

تو بگو چه کنم؟از اینکه هیچوقت از من ایرادی نمی گیری یا اعتراضی نمی کنیُ از تو ممنونم...

به خاطر همه چیز می خواهمت و صورت دوست داشتنی ات را دوست می دارم!

پس مرا به خاطر تمام کاستی ها ببخش و من هم تو را به خاطر تمام خوبیهایت می بخشم...

نظرات 33 + ارسال نظر
نانازی بانو و آقا خرسی سه‌شنبه 26 مهر 1390 ساعت 10:07 http://www.nabat.blogfa.com

یعنی اون جمله ی اخرت خیلی خیلی پر از لطف بود. به خاطر خوبیهاش چیو می بخشی ممو جونم؟!!

تلویحی بود نانازی!

ری را سه‌شنبه 26 مهر 1390 ساعت 10:11 http://narenjestaan.persianblog.ir

الهی که همیشه عشقتون پایدار باشه

مانلی سه‌شنبه 26 مهر 1390 ساعت 10:22 http://notepad.persianblog.ir

ما زن ها درسته که این کارا رو اتوماتیک وظیفهء خودمون میدونیم، ولی چرا واقعاً؟ چرا برا نکردنش یا کاستی در کاره باید گاهی عذاب وجدان بگیریم؟!

عذاب وجدان نیست عزیزم...حرفهای تنهاییه...

لبخند سه‌شنبه 26 مهر 1390 ساعت 10:23 http://ye-asheghaneye-aram.persianblog.ir

آخیییییی چقدر عشقولانه بود عزیزم. خدا این آقای همسر رو حفظ کنه اینقدر باشعور و همراه هستش

گلی کپل سه‌شنبه 26 مهر 1390 ساعت 10:36 http://goliiiii.persianblog.ir/

ممو خیلی خیلی قشنگ نوشتی. قر همسرتو خیلی بدون. البته مطمئنم که می دونی چون از نوشته هات این کاملا قابل درکه واقعا اینکه همسر آدم آدمو درک کنه پشتش باشه و توقعات زیادی از آدم نداشته باشه از بهترین نعمت های دنیاست امیدوارم همیشه کنار هم شاد و خوشبخت باشین

مرسی عزیز دلم...

مژگان سه‌شنبه 26 مهر 1390 ساعت 10:38

خداروش کر که همسری همراه داری.....واقعا این یک نعمته......
همه چیز تویه غذا و خونه مرتب خلاصه نمیشه.....یه چیزای خیلی عمیق تری بین زن وشوهرا میتونه باشه که خیلی خیلی لذت بخش تر از یک شام عالی و خونه مرتبه.

دلژین سه‌شنبه 26 مهر 1390 ساعت 10:57 http://drdeljeen.com

جمله آخری حجت رو تمام کرد

افسون شده سه‌شنبه 26 مهر 1390 ساعت 11:03

آخـــــــــــی...
مموی مهربون ... نازی

ساینا!. سه‌شنبه 26 مهر 1390 ساعت 11:14

من و هسملی سه‌شنبه 26 مهر 1390 ساعت 11:42 http://manohasmali.blogfa.com

پراحساس و زیبا

آرامیس سه‌شنبه 26 مهر 1390 ساعت 11:45 http://nightday.blogsky.com

وای فکر کنم منم باید بخاطر خیلی کارهایی که براش میکنم ودرعوض خودمو خسته و کلافه میکنم هم باید هی طلب بخشش کنم .

به خودش که نمی گم! اینجا می نویسم...

ماهنوش سه‌شنبه 26 مهر 1390 ساعت 11:47 http://bottom-of-my-heart.persianblog.ir/

خدا حفظتون کنه ممو جان .. ان شالله که همیشه دو تایی ممنون هم باشید (عجب دعای من در اوردی جالبی کردم من )
راستی از کی یه میخوام تشکر کنم بابت این آهنگ بک گراند زیبا که تو وبت گذاشتی خیلی آرامش بخشو لایته .. ممنونم

خواهش می کنم عزیزم...قابلی نداره...

آبانه سه‌شنبه 26 مهر 1390 ساعت 11:49 http://abaneh.blogfa.com

آخی من اگه جای همسرت بودم الان مرخصی میگرفتم میومدم بوست میکردم و برمیگشتم
چه لطیف براش درد دل کردی ممویی ...

قربونت برم...

ستاره سه‌شنبه 26 مهر 1390 ساعت 11:58 http://www.twolover.com

هه هه منم باید یه همچین چیزایی رو به خسرو بگم نمیدونم چرا بعضی وقتا اینجوری میشه

xatoun سه‌شنبه 26 مهر 1390 ساعت 12:35 http://xatoun.blogfa.com

on vaght ishun ham az in nameha minvise vase shoma k ishun ro b khatere kastihashun bebakhshin?
kolan bayad b jameye nesvan pasokhgoo bashin ba in nameye bebakhshidi k neveshtin
:)

بانو سه‌شنبه 26 مهر 1390 ساعت 12:42 http://mymindowl.persianblog.ir

... خوش به حال ابوخان با این همسر لطیف و مهربون...

هلیا سه‌شنبه 26 مهر 1390 ساعت 12:56

عجب همسری قدرش رو بدون ولی مطمئنم تو اینقدر بهش عشق میدی که جای همه چی رو پر می کنه

منم سعی خودمو می کنم!اما بعضی وقتا خیلی تلخ و بداخلاق می شم!

نفس سه‌شنبه 26 مهر 1390 ساعت 16:42

ممو جونم خیلی قشنگ نوشتی یعنی خیلی قشنگ منو شرمنده کردی چون من خانه دارمو خیلی وقتا حوصله شام درست کردنو لباس اتو کردنو ندارم..تازه همسرم هیچی نمیگه ولوس ترم میشم..خیلی اوقات تلخ هم میشم و اون صبوری میکنه..فقط خیلی ازم میخواد برای ارشد بخوونم ومن پشت گوش میندازم از تنبلی..خلاصه با خوندن این پستت کلی خجالت کشیدم.کاش منم وبلاگ داشتمو از همسری تشکر میکردم بابت خوش خلقیاش..

جدی؟تو دیگه چرا عزیزم؟ما بگیم یه چیزی...

نیره سه‌شنبه 26 مهر 1390 ساعت 17:41 http://salimi.blogfa.com/

شاغل هستی؟
من خانه دارم و البته دنبال کار. هیچ وقت خونه ما از نظم خارج نمی شه. تا حالا یکبار هم از چیپس استفاده نکردم برای قیمه چون خودم خوشم نمیاد. حساب یخچال رو هم همیشه دارم
البته فکر می کنم اگه برم سرکار دیگه وقتی برای این کارا نداشته باشم...

خوب خانه داری دیگه!نبایدم خونه از نظم خارج بشه!من که شاغلم خیلی به ندرت خونه نا مرتب می شه!چه برسه به شما که خانه داری...

واقعا خانومای این دوره اینجورین؟
.
خوب شد ما زن نگرفتیم. و الا کلاهمون پس معرکه بود.
امیدوارم همیشه خوش و خرم باشی.

تازه همینم زیادیتونه!!

مریم و محسن چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 08:47 http://salysky.persianblog.ir

آخی عزیزم
هم شاغل بودن و هم خانه داری مشکله درکت می کنم

روناک چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 11:47 http://www.ronal88.persianblog.ir

انگار اینو از زبون من نوشتی مخصوصا شلوار کتون کثیف...لباس بدون اتو...فقط یاید برج میلاد و فشنک با گزبنه های مناسب جایگزین شه اونوقت می تونم بدون رعایت کپی رایت نوشته رو بدم به همسرم

پس خیلیا اینجا با من همدردن!

بهاره چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 13:16 http://newme.blogsky.com

دوستم مطمئنم خود ابو همه ی اینا رو میدونه و هم از ته دل می بخشتت و هم هر روز بیشتر از دیروز دوستت داره
دوست جون تو هم مثل من به جای سیب زمینی چیپس خلال میریزی تو قیمه بزن قدش پس

آخه حوصله خلال کردن و سرخ کردن ندارم!
شپلق زدم قدش دوستم!

با این که جواب کامنتت حالت شوخی داشتن ولی اتفاقا تو ذهن من یه جرقه زد.
خیلی از مرد ها هستن که دیگه مثل اون مردای سابق با غیرت و ... نیستن. احسنت. واقعا ممنون.
.
راستی 4 تا عکس از خودم زدم تو وبم. میتونی ببینی.

نفس پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 02:20

بعداز فوت مامانم حوصله هیچ کار اضافی رو ندارم انگار جونشو ندارم از بس از نظر روحی تحلیل رفتم انگار جسمم ضعیف شده وزود خسته میشم از کارای تکراری..همیشه خونه رو مرتب نگه میدارم که بجای هرروز هفتگی تمیز کنم خداروشکر همسرم هم خیلی شرایطمو میفهمه ومیدونه واقعا ازم برنمیاد بیشتراز این زحمت بکشم چون از دردو احساس ضعف گریه م میگیره..خودمم میدونم روحیه خرابم اینقدر ناتوانم کرده..

عزیزم...

پرنیان پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 13:06 http://delk00k.persianblog.ir/

خصوصی میباشه ؟!

عزیزم...می تونی به وبلاگ ماه زرد مراجعه کنی!سرچ کن: ماه زرد+درست کردن گوگل ریدر

سحر پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 13:35 http://kissmeagain.blogfa.com

خوبه که هنوزم عشق هست و من به دنیا امیدوار میشم..شهرزادم که خوبه ممو جونی..اوشم که باحاله..

مونا جمعه 29 مهر 1390 ساعت 00:48

سلام.

می خواستم بگم فکر میکنم و لازمه گاهی همین احساسات و جمله هارو به مرد گفت چون بر خلاف اون چیزی که ما تصور میکنیم مرد ها هم احتیاج دارن این جمله هارو بشنون :)

آخرشم خوند!!

Marjan جمعه 29 مهر 1390 ساعت 11:51 http://Roozhay-e-man.blogfa.com

Hessabi bahat ham Dardam
kare biroon
sham
khone
.... Brkhoda ma ha hame ghahremanim azizam movafeghi?

هلن شنبه 30 مهر 1390 ساعت 00:04

عزیزمی...

نازلی شنبه 30 مهر 1390 ساعت 09:06 http://darentezarmojeze.blogsky.com/

سلام عزیزم
گاهی آدم اینطوری میشه ولی میدونی فقط همون کار کردن که حال آدم رو خوب میکنه میدونی بچه هم که داشته باشی خونه رو هواست یعنی شاید برای چند دقیقه فقط اسباب بازی هاش سر جاشون باشه ولی خوب چاره چیه. من قبل از رامان اتو کشی هام سر وقت بود ولی از وقتی که اومده باید بزارم که اون بخوابه و بعد چون میترسم یه موقع بسوزه در نتیجه یه دفعه میبینی که یه عالمه لباس میمونه و من باید یه دوساعتی وقت بزارم که اتو بکشم . و در یک ساعت غذا درست کردن خیلی کار سختی ولی با این همه وقتی که همسرم و پسرم با اشتها میخورن همه خستگیم در میره.
چقدر حرف زدم.

دقیقن...وقتی می بینی همسرت می گه خوشمزه ست و دست و پنجه ت درد نکنهُ کل خستگیت از بین می ره...البته من همیشه ناهار درست می کنم اما شامو زورم می آد!!

دزی سه‌شنبه 3 آبان 1390 ساعت 16:58

چقدر خوب که انقدر کدبانو و مهربونی
من شلختم آیا؟
خدا همیشه عشقتونو پایدار نگه داره

نهال دوشنبه 9 آبان 1390 ساعت 17:30 http://npm1368.blogfa.com

چقدر قشنگ نوشته بودی این پستو!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.