عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

طراوت باغ...

این عکسا رو از نیمچه باغی که تو ویلای شمال داریم انداختم...دستپرورده سید خانه!!عاشق پرورش گل و سنبله...!تنش سلامت ایشالا....

فک کنم اینا نسترن صورتی باشن...البته فقط فک کنم هاااااااااااااااا!

رو ادامه مطلب کلیک کنین واسه بقیه تصاویر...

ادامه مطلب ...

سفر به رینه(روستایی در قلب جاده هراز)

واییییییییی خدا!!اینقدر سرم شلوغه ها که نمی تونم پلک بزنم...

بریم سر اصل مطلب!دیروزصبح زود ما عازم رینه شدیم...یکی از فامیلامون تو اینجا یه ویلای خوشگل داره...اما ما فقط یه روز فرصت داشتیم که از مناظر و طبیعت لذت ببریم...عجب جایی بود...انگار یه تیکه از بهشتو آورده بودن رو زمین...

حالا می خوام به یک بغل تصویر سبز که روحتونو تازه می کنه مهمونتون کنم...آماده این؟؟پس رو "بقیه ش" کیلیک کنین...

اینجا جاده منتهی به پلوره...

ادامه مطلب ...

سفری به قلب باغ کاغذی(نمایشگاه کتاب 90)

خوب از کجا شروع کنم؟

بزار ببینم!...امممم...

از ۷ صبح شروع می کنم که دوست جون و شوهرش قرار بود بیان دنبالم و به همراه همدیگه کرکره نمایشگاهو بکشیم بالا تا بپریم وسط باغ کاغذی و مقادیر متنابهی پول بی زبونو روونه جیب انتشاراتیا بکنیم!!

خداییش کی گفته ملت کتابخون نیستن؟؟نه تورو قرآن!!کی گفته کار و بار کتاب و انتشاراتیا کساده و هیچ کس پای کتاب و کاغذ پول نمی ده؟؟هاین؟؟هر کی گفته جوک گفته!!

من سند و عکس دارم که از ساعت ۱۱ صبح به بعد تو نمایشگاه کتاب امسال جای سوزن انداختن نبود!‌حتی اون غرفه های ضعیف که هیچ کس نگاهشون نمی کنه و شوت ملخ می زنن ُ پر از آدم بود و ملت کیسه کیسه ازشون کتاب می خریدن!

تازه دم سردر غرفه علی بودیم که دو تا دختر دانشجوی شیک و پیک و خوشگل بدتر از من و دوست جون خوره کتاب بودن!!رو هر رمانی دست می زاشتیم خونده بودن...دیگه جوری شده بود که اونا به ما مشاوره می دادن...

برای بقیه گزارش رو ادامه مطلب کلیلک کنین....

ادامه مطلب ...

شکلات گاز زده

سلام دوستای گرمابه و گلستان خودم!

منو بگیرین که اومدم...

الان اینقدر سرحالم که نگو و نپرس!فقط دارم دق می کنم که چرا تو تقویم 14 به در و تعطیل نکردن!

حداقل یه کم استراحت کنیم...

بازم سال نو شد و این بار وارد یه دهه جدید شدیم...

هر سال عید که می شه از اول تا آخرش هی می خوام بگیرمش که تموم نشه! وسطاش که می شه همه ش با خودم می گم بی خیال!چند روز دیگه مونده...بازم هست...مثل شکلاتی که تو دلت نمی آد گازش بزنی و وقتی طعمش می ره زیر دندونت،دیگه نمی تونی از خوردنش دست بکشی...وقتی هم که به آخراش می رسی با خودت می گی:بازم مونده! یه گاز! یه گاز کوچولوی دیگه مونده...

اما عید و شکلات هر دو تموم می شن.روزای شب تا صبح بیدار موندن ، بازیهای جدید یاد گرفتن ، بیلیارد ، اسکله ، جنگل ، بازار رویان ، نارنجستون ، دریا،آویدر و از همه مهمتر بزن و برقص هر شب تو شهرک ویلایی هم تموم شدن...

فقط یه چند تا عکس ازشون مونده و چند تا خاطره که مرورشون،به آدم انرژی و انگیزه می ده.

از تک تک دوستای نازم که کارت تبریک فرستادن و ایمیل زدن و تو اینجا بهم تبریک گفتن،تشکر می کنم و دوسشون دارم...

مهمونی نوشتک: می می جونم!دستت درد نکنه...خیلی تو زحمت افتادی عزیزم...خیلی خوش گذشت.عالی بود! چقدر خندیدیم!سبزی پلوت محشر شده بود...دوست دارم!

برین رو ادامه مطلب...


ادامه مطلب ...

راز جنگل...

اینبار اگه گفتین ما عازم کجا بودیم؟چی؟بلندتر!بلندتر!آره دیگه شمال...

هوا عالی بود...صبحها ملایم و شبها سرد...

رفتنه هی همه مار و ترسوندن که آی ترافیکه! آی ترافیکه!اما ما زیاد جدی نگرفتیم و البته ترافیک هم مارو زیاد جدی نگرفت و خوشبختانه هراز خلوت بود...اما پاهامون ماکت شد تا اونجا رسیدیم از بس که این نوش نوش وول خورد!!

یه فعالیت خوب دیگه ای هم کردیم!تو اسکله آرین،بیلیارد یاد گرفتیم ویه دست ابو رو بردیم!!!دفه های قبل،  عین بز وای میستادیم فقط ابو و حامی و بقیه رو نگاه می کردیم!دیگه این دفه آستینا رو بالا زدیم و یاد گرفتیم!

یه تفریح جالب توجه حسابی داشتیم...اونم پیاده روی تا دل جنگل نور بود!اگه یادتون نرفته باشه و جنگل نور رفته باشین،اونطرف میدونگاهیش یه راه جاده نسبتا" باریک و پر از دست انداز داره که اطرافش یه جنگل بکره!

ما دقیقن از ساعت 3 بعدازظهر تا 4/5 که نزدیک غروب باشه  تا دل جنگل،پیش رفتیم طوری که دیگه جاده محو شد و فقط صدای جنگل و پرنده ها و بعضا" صدای شغال می اومد...!شغال جثه ش اندازه گربه ست و صداش مثل ناله زنه و اکثرا" قبل اذان صبح و مغرب،دسته جمعی زوزه می کشن به سلامتی! خلاصه یه بساطی داشتیم واسه خودمون!جنگلو با شاخه درخت،علامتگذاری کرده بودیم که مثلا" گم نشیم...اما همه جاش شبیه هم بود...دیگه با جیغ جیغای من و قایم شدن پشت درخت،ابو خان رضایت داد،که قبل از تاریک شدن هوا برگریم تو جاده...

آرامش این سفر،بیشتر از سفرهای دیگه بود...چون به منبع آرامش و طبیعت بکر رسیده بودیم...

این تصویر آسمون وانیلی رویانه با یه دسته پرنده زیبای سیاه بال...

برای دیدن یک دو جین عکس از جنگل زیبا هنگام غروب پاییز بدون شرح که آدم تو زیباییش غرق می شه،برین رو ادامه مطلب...

ادامه مطلب ...

کن سولوقون در پاییز

حیفم اومد تو این سفر که نه پیک نیک یه روزه،شریکتون نکنم!

تو اون 3 روز تعطیلی،جمعه 28 آبان ماه،با دوست جان و شوهرشان تصمیم گرفتیم یه جایی بریم که خیلی وقته نرفتیم!من قبلنا تو دوران مجردی و دوستی با ابوت خان،یه چند باری رفته بودم اماحدود 2 سال بود ازون ورا رد نشده بودم...

اینجا یه امامزاده داره به اسم امامزاده شعیب که تو دره کن-سولوقونه...همون امامزاده ای که سریال مسافری از هند رو توش فیلمبرداری کردن....

پیشنهاد می کنم تو فصل پاییز،یه سر به اونجا بزنین و از هوای خوب و سکوتش لذت ببرید...اگه یه جای آروم و خلوت و جدید دوست دارید....و دوست دارید که جاهای جدیدو کشف کنید، به یه بار امتحان کردنش می ارزه!

وسط نوشت: دیروز که از وبلاگستان غیبت داشتمُ کن و سولوقون نبودم!تو این چند روز تعطیلی شمال بیدم!

اینجا اول سراشیبی تو دره ست...

از اون سراشیبی که سرازیر بشی بیای پایین،می رسی به این قسمت از روستا که لب رودخونه س...

برای دیدن بقیه عکسها برین رو ادامه مطلب... ادامه مطلب ...

شهر باستانی حریره و درخت سبز

مخاطب خاص دارد:

به قول نانازی:می بینیم که وبلاگمان دارد خیلی ها را می چزاند!!فضولها تعدادشان زیاد شده است!!پس خفه بمیرید ای فضولهای بی مقدار! که حسادت چشم آدمان چشم تنگ را می ترکاند بدجور!!ما این فضولان را می شناسیم و پیشینه شان را هم می دانیم پس بهتر است دهانشان را هر چه زودتر ببندند!!

درخت سبز و شهر باستانی حریره ،هر دو مقابل همدیگه قرار دارن...

کنار درخت سبز یه مجموعه پارک ماننده که برای پیک نیک خوبه...

اینجا رو این تابلو نوشته تاریخچه شو..

برای ادامه عکسها برین رو ادامه مطلب!

ادامه مطلب ...

ماه عسل در کیش

البته تصمیمون برای ماه عسل،خارج از کشور بود،اما خوب نشد که بشه!واسه همینم رفتیم کیش...

هوای کیش به نسبت فصل،خیلی خوب بود...هتل و پرواز و خدمات هم عالی بودن...

گشتای هتل هم خیلی به موقع و عالی بودن...

اول خیلی کلی براتون از سفرمون می گم و بعد ریز ریز جاهایی رو که رفتیم رو شرح می دم!چون از یه جاهایی حدودا" 20 تا عکس دارم که حیفه تو همین پست بزارمش...باید جداگانه گذاشته بشن...

اینجا کجاس؟خوب معلومه فرودگاه!اول صبحه!ساعت 7...


هتلمون خوب بود ...همه چیش به قاعده و منظم بود و رسیدگیش هم خوب بود...پرسنلش خوشرو بودن...

برای بقیه سفر برین رو ادامه مطلب...

ادامه مطلب ...

بی* نامو*سی

 برین رو ادامه مطلب...خوبیت نداره آدم مسایل خصوصی ملتو در ملا عام مطرح کنه!

بعدن نوشت: می می!! تو کجایی دختر؟دیگه لینکت تو ریدر بالا نمی آد!رفتی آنتالیا؟؟

ادامه مطلب ...

سفری به اعماق کوههای مازندران...

مگه کوهم عمق داره؟؟چه می دونم!

خدمتتون عارضم که ما سه شنبه بعدازظهر،راهی خطه سبز مازندران شدیم...کدوم شهرش؟رویان...

روز اول،من بعد 10 سال تنی به آب دریا زدم و روحم تازه شد!همیشه تا لب دریا می رفتم،اما تا پام می خورد به آب،یه جوری می شدم.این کسیه که بعد 10 سال تنی به آب زده...

بین خودمون بمونه ها! اینقدر ابن ابو تو دریا منو کشوند زیر آب و هی باهام کل کشتی گرفت،که تموم آب ساحلو من خوردم...

واسه بقیه عکسای سفرنامه برین رو ادامه مطلب

 

ادامه مطلب ...