عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

سفری به قلب باغ کاغذی(نمایشگاه کتاب 90)

خوب از کجا شروع کنم؟

بزار ببینم!...امممم...

از ۷ صبح شروع می کنم که دوست جون و شوهرش قرار بود بیان دنبالم و به همراه همدیگه کرکره نمایشگاهو بکشیم بالا تا بپریم وسط باغ کاغذی و مقادیر متنابهی پول بی زبونو روونه جیب انتشاراتیا بکنیم!!

خداییش کی گفته ملت کتابخون نیستن؟؟نه تورو قرآن!!کی گفته کار و بار کتاب و انتشاراتیا کساده و هیچ کس پای کتاب و کاغذ پول نمی ده؟؟هاین؟؟هر کی گفته جوک گفته!!

من سند و عکس دارم که از ساعت ۱۱ صبح به بعد تو نمایشگاه کتاب امسال جای سوزن انداختن نبود!‌حتی اون غرفه های ضعیف که هیچ کس نگاهشون نمی کنه و شوت ملخ می زنن ُ پر از آدم بود و ملت کیسه کیسه ازشون کتاب می خریدن!

تازه دم سردر غرفه علی بودیم که دو تا دختر دانشجوی شیک و پیک و خوشگل بدتر از من و دوست جون خوره کتاب بودن!!رو هر رمانی دست می زاشتیم خونده بودن...دیگه جوری شده بود که اونا به ما مشاوره می دادن...

برای بقیه گزارش رو ادامه مطلب کلیلک کنین....

القصه بالاخره وقتی در سالن شبستان عمومی رو باز کردنُ من و دوست جون انگار که از قحطی کاغذ و رمان در رفته باشیم دوییدیم تو تا اسم انتشارات مورد علاقه مونو پیدا کنیم و ببینیم تکین جون و مریم جون و سیمین جیگر امسال چه گُلی به فرق سر ما زدن!!

اما دریغ!! نه تکین کتاب بیرون داده بود نه مریم ونه سیمین خانوم!نشر شادا*ان که تعطیل بود...فقط قدیمیای تکینو داشت..با این حال ما ازش چند جور کتاب گرفتیم که معلوم بود خوب نوشته شده و ارزش خوندن داره...بعدم بنده نتونستم جلوی زبونمو بگیرم و از مستر ر.اعتما*دی پیششون چرت و پرت گفتم!‌به ناشره گفتم آخه وقتی اینقدر تو چاپ کردین اثر یه نویسنده جدید سختگیرین کتابای بیخود این اع*تمادی چیه این وسط گذاشتین که آدم حالش بد می شه؟؟

غرفه در*سا هم که رفتیم دوس جون تا اومد از مریم جع*فری انتقاد کنه یه دفعه یکی ازون پشت وقتی اسمو شنید پرید بالا!‌من به دوس جون گفتم غلط نکنم خودشه!!‌اینجا گوش وایستاده تا ببینه در مورد کتاباش چی می گن!!

خلاصه تو هر غرفه ای که پا می زاشتیم یه نویسنده ای چیزی اونجا بود و ما نمی تونستیم حرف بزنیم و اظهار نظر کنیم!!!

نشر چشمه و ققنوس هم هر کدوم یه غرفه زده بودن این هوا!!تا خرخره هم کتاب دوست و کتابخون توش بود و مردم گُر و گُر مجموعه داستان و نوشته های مارکز و سینوهه و نفرتی تی می خریدن!

آخرین غرفه نشر ع*لی بود.نمی دونم معرف حضورتون هست یا نه!‌ازون انتشارات گرون فروشتر خود ناکسشه که بین سطر کتاباش ۵ وجب فاصله ست و هر کتابشم ۷۰۰ صفحه ست به سلامتی!!اما خداییش رمانای عشقی و گوگولی مگولی زیاد داره!بنده هم با اینکه پشت دستمو داغ گذاشته بودم که دیگه از نشر علی خرید نکنم باز بلانسبت خر شدم  و ۲ تا کتاب ازش ابتیاع کردم!

بعدشم رامونو کج کردیم سمت انتشارات مر*سل!!چرا؟اونو بعدن طی یه پست ویژه بهتون می گم!

سر راه هم یه سر به غرفه قرن ۲۱ و روشا زدیم بلکه تکینو پیدا کنیم که به جای خودش مامانشو دیدیم!!شه*ناز صیدی مترجم و مادر تکین حمزه لوئه...می گفت هنوز آخرین کتاب تکین تو ارشاد گیر کرده و معلوم نیست کی بهش مجوز بدن!بعدشم امسال خیلی سرش شلوغ بوده و نتونسته داستان بلند بنویسه...مجموعه داستان نوشته...

خلاصه دست از پا درازتر برگشتیم...

اما امسال خوب خرید کردیم و چون اسم غرفه ها رو می دونستیم و بانک اطلاعاتی نمایشگاه قوی عمل می کرد،خیلی سریع با یه حرکت و یه تک چرخ چیزایی رو که می خواستیم خریدیم و بعد از زدن یه آب میوه تگری و ناهار به بدن ُ برگشتیم خانا!!!

و آما داخل ماشین!! بنده طی یک اقدام جوگیرانه شوت ملخانهُ تمام کتابای دوست جونو اشتباهی ریختم تو کیسه و واسه خودم بردم خونه...

دوس جون!خداییش تو رودربایستی موندم!وگرنه نمی خواستم کتابارو بهت برگردونم!آخه خدا وکیلی همه شون ازونایی بودن آدم دلش نمی خواد بزارتشون زمین ...

این نمای بیرونی مصلی روز 5 شنبه ساعت ۹ صبح!

نمای بیرونی شبستان عمومی  ساعت ۹/۵ صبح

نمای درونی مصلی...می بینین؟؟ساعت ۱۲ ظهره ها!‌جمعیت لول می زنه...

اینم کتابای اشتباهی!!


اینم پیکچر کتابای خودم...

توصیه نمایشگاهی:هر کی حال داره و می خواد بره نمایشگاه،اولندش باید اول صبح بره! یعنی 9 صبح اونجا باشه...دوٌیٌمندش اسم انتشارات مورد علاقه شو یادداشت کنه و از روی لیستی که کنار هر غرفه آویزونه پیداش کنه.سیومندش وقتشو تو غرفه های دیگه تلف نکنه هی دلی دلی واسه خودش اون وسط نچرخه!!بلکه یه چیزی گیرش بیاد...بره ایستگاههای اطلاعاتی که تو سالن زدن،تا راهنمایی بشه...اینجوری نه خسته می شه نه وقتش تلف می شه...

انتشاراتی هایی که رمان ایرانی استخوندار و خوب و خوشگل دارن که به فرهنگ امروزمون نزدیک باشه و بتونین قهرمان داستانو لمس کنین عبارتند از :

شادان،نشر علی،لیوسا -درسا و در آخر پرسٌمان(البته پرسمان جدیدا" کتابای خوبی نمی زنه)!

برای رمان خارجی و ترجمه باید به نشر ققنوس یا چشمه مراجعه شود!

تو نمایشگاه امسال زرشک طلاییو رو باید به انتشارات الب*رز جاییزه بدن!هیچی برای ارائه نداشت...همه کتابا تکراری و مال خسرو مع*تضد بود که عمرن به درد بخوره...

از کتابای جدیدی که خریدم،فعلا: یکتا در دست خوندنه که خاص و قشنگه...

ترجیح می دم بهتون انتشارات معرفی کنم نه کتاب...!چون از نویسنده های مورد علاقه من هیچ کدوم جدید چیزی ننوشتن...

نظرات 30 + ارسال نظر
آنه یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 09:20 http://anee.blogfa.com

اینطور که من برداشت کردم سلیقه من با تو در مورد کتاب متفاوت هست .از بهنود از پیرزاد چیزی نگفتی کتاب جدید چی دارن ؟ خوش به حالت نمایشگاه کتاب

هیچ کدوم هیچی ندادن! بهنود که کتاباش توقیفه عزیزم!ژیرزاد هم دیگه نمی نویسه!خیلی وقته...وگرنه من طرفدار هردوشونم!

بابک یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 09:28 http://www.javan21.blogfa.com/

لینک شدید پیش ما هم بیا

پریسا اُدیسه یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 09:36


مبارکه. . .
من هنوز نرفتم. فکر هم نکنم امسال بتونم برم.

دلژین یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 09:43 http://drdeljeen.com

مرسی از معرفی و پیشنهادت

tecton یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 09:47 http://S-parlos.blogsky.com

از کتابای اشتباهی من "می تراود مهتاب" رو پیشنهاد می کنم کِش بری حتما

کش رفتم!یعنی خریدم...دادم به دونه اول بخونه!

بهاره یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 10:06 http://rouzmaregiha.blogsky.com

دوستم هر کدوم و خواستی میدم بهت بخونی عزیزم...
من از یکتا خیلی خوشم اومد امیدوارم تو هم خوشت بیاد دوس جون
ممو فهمیدی اون مردیکه ی غازقولنگ انتشارات شادان کتاب مهناز صیدی رو که گفتم تو بگیری به خودمم انداخته؟ آخه من داشتم خودم این کتابو از اونور اون انتشارت علی هم دو تا دیگه انداخته بهم نزدیک ۴۰ تومن پول کتاب تکراری دادممحمد انقدر دعوام کرد میگه وقتی هوار تا کتاب یهو با هم سفارش میدی و بعد یه چک نمیکنی ببینی چی به چیه حقته که سرت کلاه بره
من کتابای خلوتگاه من و کوچ پرستوها رو خوندم... خلوتگاه من خیلی قشنگ بود با اینکه حجمش کم بود ولی لذت بردم از خوندش

از دست تو دوستم!‌یعنی انقذه حال داد کتابا رو اشتباهی بردم...خوب اونا یی که نمی خوای و تکرارین و اگه به کس دیگه ای نمی خوای بدی ُ بده به من!

خورشید و جمشید یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 10:15

[ بدون نام ] یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 10:17

درود بسیار ...
پارسال رفتم و دیدم هنر آقایان در چاپ انواع و اقسام مثنوی معنوی و فال حافظ!
واقعا نمی دانم بخش بین المللی اش کجایش است!

آوا یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 10:39

ممو جان یک سوال می وام ازت بپرسم، از اونجایی که میدونم دستت تو کاره و به عنوان یک کتاب شناس و انتشاراتی شناس قبولت دارم ممکنه راهنماییم کنی که من چه طور می تونم وارد کار ترجمه کتاب بشم؟ در ضمن من ایران زندگی نمی کنم و دسترسی به کتاب های خوب زیاد دارم و خیلی دوست دارم که مردم در ایران هم این کتابها رو در اختیار داشته باشن اینه که به فکر ترجمه کتاب افتادم، البته رشته ام هم زبان انگلیسیه، فقط دوست دارم بدونم از کجا باید شروع کرد؟ مرسی عزیزم

یه کم سخته چون تو ایران نیستی...باید زنگ بزنی به انتشارات چشمهُ لیوسا و ققنوس.
البته خیلی از کتابای ترجمه جدیدن تو ارشاد گیر می کنن و بیرون نمی آن و سخت می شه چاپشون.
سرچ کنی می آد عزیزم.

بانو یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 11:30 http://mymindowl.persianblog.ir

سلااااام...
به به چقدر کتاب...
امسال که نرفتم.. شاید هم نرم..
از بس شلوغه...

وسط هفته زیاد شلوغ نیست...

من و هسملی یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 11:41 http://manohasmali.blogfa.com

مرسی ممو جونم بابت پست مفیدت منتها میشه خودت یه چند تا کتاب به قول خودت استخون دارو که خریدی اسم ببری؟!!‌ آخه توی عکسا گذاشتیشون رو هم نمیشه درست دید! من فردا می خوام برم مرسی

می تراود مهتاب
یکتا
نوبت عاشقیو از نشر شادان خوندی؟؟
آتش دل نشر علی
بهتری بری انتشارات و خودت ببینی...گفتم که چون نویسنده های مورد علاقه م کتاب بیرون ندادن،بقیه رو تا نخونم نمی تونم نظر بدم.از منیر مهریزی مقدم هم هر چی دیدی بخر...خیلی خوب می نویسه و مال نشر علی ه.
پست اردیبهشت پارسال رو هم ببین!یه سری هم اونجاست...

من:مجی یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 12:05 http://www.minevisam123.blogfa.com/

آخه نازنینم قربونت برم شما به کمالات رسیدی و با معرفی انتشارات تا ته راه میری
فکر دوستانی مثل بنده هم باش که بیشتر از دو سه تا نویسنده زمان دبیرستانم هنوز کسی رو نمیشناسم اوه انتشارات که دیگه الان برام هنوز خیلی زوده خواهر
قبول زحمت حضرتعالی در معرفی کتاب مزید امتنان اینجانب می باشد.
باتشکر
مجی
امضا


مراجعه شود به پستهای اردیبهشت سال ۸۹ عطربرنج-باغ کتاب.
امضا
ممو

من و هسملی یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 12:40 http://manohasmali.blogfa.com

آره نوبت عاشقی رو خوندم مرسی گلم محبت کردی خیلی خیلی ممنون

ستاره یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 12:44 http://www.twolover.com

به به مرسی ممو جان برای پپست مفیدت
ببینیم امسال میشه بریم
منم خیلی دوست دارم اصلا انگار آدم رو هوا راه میره

دخملی یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 12:48

ممنون خانمی ... شاید تو این هفته بریم اگه من حوصله داشته باشم

ساینا!. یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 15:45

تکین...بهش میل زدم ببینم کتاب جدید داره یا نه...
توضیح داده بود همینا رو که گفتی.. تکین و مریم ریاحی عزیزم

می تراود مهتاب قشنگه...

منیر مهریزی نداشت کتاب جدید؟؟ چندتا کتاب ازش خوندم محشره...

همدم خاطره ها و یکی دوتایی دیگه..

یکتا از کی عزیزممممممممم؟؟

می بینم که تو هم خوره ای ساینا جونی...یکتا مال سهیلا کریمیه...داستانش خیلی خاص و دلنشیته...

فرناز یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 16:23 http://www.zolaleen.persianblog.ir

من بسی کتاب مبخوانم اما نمایشگاه می روم ..خدا قوت به شما

ممنونم...

آبانه یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 17:46 http://abaneh.blogfa.com

دوست جونم ممنون بابت معرفی کتاب ، خیلی عالی بودن .. اگه برسم برم نمایشگاه ، حتما" از خجالتشون در میام

آفرین گلم...

ارغوانی یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 18:03 http://arghavaninevesht.blogfa.com/

سلام خانمی ، من تازه واردم ، با اجازه لینکتون کردم ، بسی خوشم اومد از بوی برنـــــــــــــــــــج

خواهش می کنم...دوست زعفرونی...

من و هسملی یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 19:11 http://manohasmali.blogfa.com

الان پست پارسالو دیدم اکثراً هر چی گفتی خندم! آخه همیشه برای کتاب خریدن بهش مراجعه میکنم ممو کتابیانی دیگه مرسی

ای جان!‌خیلی کار خوبی می کنی عزیزم...

رهگذر یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 20:21

نازلی دوشنبه 19 اردیبهشت 1390 ساعت 09:42 http://darentezarmojeze.blogsky.com/

سلام عزیزم
معلوم که تو وبهاره حسابی بهتون خوش گذشته ها.
کتابهای جدید هم مبارک به سلامتی.
مراقب خودت باش عزیزم
مبوسمت.

چطوری گلم؟؟؟آره حسابی ...جات خالی بود نازلی جونم!

ساینا!. دوشنبه 19 اردیبهشت 1390 ساعت 15:08

من بدجور خوره کتابم ...خانوادگی مبتلایم!.
مامان خدابیامرزم...دو تا خالم و خواهرم وو دخترخاله هام...


باباحاجی هم همینطور البته اون تاریخی میخونه ...


تو کار رمان نیست


من هرماه ۲۵تومن از حقوقم رو توی این ۴سالی که سرکار میرم دادم کتاب دیگه خودت فکر کن چندتا کتاب الان دارم...
۲۰تومن کتاب+۵تومن هم مجله ایده ال یا زندگی ایرانی!.


باریکلا ساینایی...خوشم می آد تو نت چند نفر هم عقیده من...

ستایش دوشنبه 19 اردیبهشت 1390 ساعت 16:43 http://setayesh87.blogsky.com

با تشکر:)

بانو دوشنبه 19 اردیبهشت 1390 ساعت 19:25 http://mymindowl.persianblog.ir

چقدر متن بالا به دلم نشست...
عطر یاس امین الدوله رو حس کردم..

پیچ امین الدوله عزیزم...پیچکه...

کیانا دخترشهریوری دوشنبه 19 اردیبهشت 1390 ساعت 22:52 http://12shahrivary.persianblog.ir/

من هنوز 14 سالمه وعاشق نیکولا کوچولو و رامونا هستم.نشر افق و کیمیا و بنظرم سروش.راستی اون میتراود مهتاب هم خیلی قشنگه.

آره شنیدم...دادم اول دونه بخونه!
دیگه شروع کن رمانهای بلند خوندن عزیزم...البته اگه به کتاب علاقه داری...

ساینا!. دوشنبه 19 اردیبهشت 1390 ساعت 23:34

دیگه کی تو این خط دوست جون؟ وای خط کتاب ۴
راستی تو اسم والقعیت رو به من نگفتی هیچ وقت؟

یه دوست دیگه م...اونم تو خط کتابه بدجور!! همونی که باهاش نمایشگاه رفتم...
ممو صدام کن جیگری...

کارو سه‌شنبه 20 اردیبهشت 1390 ساعت 09:31 http://lareg.blogfa.com/

سلام رفیق
وبلاگ بانمکی داری
منم عاشق کتاب خوندنم
جدیدن رمان جزیره سرگردانی سیمین دانشور
وخوندم.
به من حتماسربزن الان منتظرتم
موفق باشی
کارو

هانالو سه‌شنبه 20 اردیبهشت 1390 ساعت 14:55 http://hanalo.persianblog.ir

خیلی معرکه و بی نقص همه چیز رو مینویسی. وووواقعا کیف میکنم ازت . عاشق روزمره نویسیهاتم. میخونمت همیشه حتی اگه نظر نذارم.ممنون که همه رو راهنمایی میکنی.

اسمتو چند جا دیده بودم عزیزم...
ممنون تو همیشه لطف داری و این بار ممنون که روشن شدی...

هانالو سه‌شنبه 20 اردیبهشت 1390 ساعت 14:58 http://hanalo.persianblog.ir

با اجازه لینکت کردم . بوووس

حتمن...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.