عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

پرتقال قهوه ای!!

ببینم کی به این نیوشا ضیغ*می گفته بیا فیلم بازی کن؟اونم نقش اول؟کی بهش گفته به اون لبات ژل تزریق کن و مثل شه*ناز تهرانی عشوه شٌتٌری بیا و حس آبدوخیاری بگیر و اون ناخونای بیلتو بکن تو دوربین؟این سیروس ال*وند خان!!!فکر کرده هنوز ۳۵ سال پیشه که فیلمفارسی می سازه قد سنش؟

بابا سیروس من! قربون اون مغز و ذهنت!دستهای آلوده کجا و این پرتق*ال خونی کجا؟از تو که کارگردان به نام و حسابی ای هستی، بعید بود به خدا!

حداقل یه چیزی می ساختی که آدم از صرف وقت و هزینه ش٬مثل سگ پشیمون نشه!!سریالای ده من آب این تلو*یزیون کوفتی ۱۰۰ برابر بهتر از فیلم تو بود...

اگه بهت مجوز نمی دن٬اگه فیلماتو سانسور می کنن٬نساز پدر من!نساز برادر من!بی خیال شو!!

والا بلا٬ دوره رضا موتوری و بهروز و*ثوقی گذشت!!اونا ۳۵ سال پیش در نوع خودشون بینظیر بودن!دیگه الان دوره شون گذشته...ازون دوره بیا بیرون سر جْدٍت!

اینی که تو ساختی همون رضا*موتوری و قیصر بود در ورژن جدید و اتو کشیده با صورتهای بوتاکس کرده و لبهای ژل تزریقی!!

هنرپیشه هام که ماشالا انگاری اومده بودن ضیافت شام!همه تا می تونستن به خودشون چیز میز تزریق کرده بودن!انگار فشن تی وی باشه!!از آهو جون بگیر تا زیبا جون!

خلاصه این فیلم فیلمی بود واسه خودش!!

البته هر کی دوست داره بره ببینه ها!!اما اگه مثل چی پشیمون شد و حس کرد به شعورش توهین شده،دیگه به من ربطی نداره!

فیلم نوشت:یعنی الان من این فیلم رو خوب شستم و آب کشی کردم و پهن کردم رو بند!

زیر یک سقف!

اینو شنیدین که می گن زن و شوهر بعد یه مدتی مثل هم می شن و انگاری یکی می شن؟

به نظر من این یه واقعیته!چون بعد از یه مدت زندگی زیر یه سقف، زن و مرد ،تحت تاثیر اخلاقهای همدیگه(چه خوب چه بد) قرار می گیرن و کم کم تغییر موضع می دن...

دیدین یه خانمی که خیلی لطیفه و ظریف رفتار می کنه اگه با مردی ازدواج کنه که خشک و رسمیه،بعد از یه مدتی که زمانش بستگی به جنبه و ظرفیت و انعطاف پذیری آدمها داره،عصا قورت داده می شه و خود به خود از ظرافتش کم می شه؟

یا بر عکس مردی که خیلی رمانتیکه می تونه روی روحیات جدی و کمال گرای همسرش،تاثیر بزاره و اونو کم کم به طرف نرمی و لطافت سوق بده؟

از نظر من زن و شوهری که زیر یه سقف زندگی می کنن،خیلی خیلی شبیه هم می شن!رفتاراشون،حالتشون و حتی گفتارشون به طور نسبی مثل هم می شه!همیشه زنها انعطاف پذیرترن و تاثیر بیشتری می گیرن و زودتر خصایلشون رو تغییر می دن...اما مردها به نسبت کمتر تغییر می کنن...

اگه عشق زن به مرد بیشتره،زن بیشتر سمت مرد کشیده می شه و بیشتر شبیهش می شه!و اگر مرد زن رو بیشتر دوست داشته باشه اون بیشتر اخلاقهای زن رو بر می داره!

من تو این چند ماهه اخیر خیلی متوجه تغییرات رفتاری خودم و ابو شدم!قبل از این من اعتماد به نفس خوبی داشتم،نه خیلی بالا بود نه پایین!اما الان که نگاه می کنم و به گذشته بر می گردم می بینم اعتماد به نفسم شده در حد لالیگا!یعنی عمرا" نتونم یه گرهو باز کنم!به جون خودم!همچین راه حل ارائه می دم که خودمم می مونم که این منم؟یعنی من همون مموی چند سال پیشم؟

و همینطوری اخلاقهای خاص من هم رو ابو تاثیر گذاشته.اونقدر که بعضی وقتا طی یه شرایط خاص می بینم بعضی از حرفا و اعتقاداتم از دهن ابو در اومد! بعضی وقتا هم یه سرکی به کتابای من می کشه و یه چیزایی می خونه!باورتون می شه؟ابو اصلا و ابدا؛ و به هیج وجه من اوجوه اهل کتاب نبود!

حالا یه سوال!خداییش فکر می کنید از اول زندگیتون طرف مقابل چقدر روتون تاثیر گذاشته و چقدر تغییر کردین؟یعنی طرف مقابلتون تونسته اونقدر روتون تاثیر بزاره که بعضی از رفتارهاتون رو عوض کنه؟

پینوشت:جا داره اینجا از یه دوست خوش سلیقه با یه خونه خوشگل پر از عروسک که یه جمعه خوب رو برام رقم زد تشکر کنم...همه چیز عالی بود! حسابی هم خوش گذشت...مرسی گلم...لیتهای کوچولوی عروسیت محشر بود!خیلی ناز شده بودی...

چه خوبه که همیشه جمعمون جمعه و همه یکدستیم...بزنم به تختههههههههههه!

آهو!

خوب...خوب!برنامه تون برای آخر هفته چیه؟چی سرتون شلوغ می شه؟باریکلا!

بعضی وقتا آخر هفته های منم خیلی شلوغ می شه ...یعنی اونقدر شلوغ که در حسرت یه جرعه خواب و استراحت می سوزم و شنبه ها آویزون و خسته تر از هفته پیش می رم سر کار...

اینو نوشتم که فقط یه جمله بی ربط اما معنا دار بگم.به خیلی چیزا ربط داره و مصداق خیلی چیزهاست...

حالا بگمش؟


"آهو نشوی بدین جست و خیز!ای گوسپند!!"


قیچی...

تا اوج می گیری،پرهایت چیده می شود...

خنده هایت را می ربایند از لبت...

بعد از رنگی که به چشمهایت زده ای، چشم که بر هم بگذاری به آنی،با قیچی رویایت را پر پر می کنند...

زندگی چه زود می گذرد و عهدت با خدا چه زود می شکند...

در پناه خواب!

ساعت:12 شب

مکان:ولو روی کاناپه محبوب!!

موقعیت:تماشای سریال محبوب دوران نوجوانی دوباره ازًسًر!!

ابو کجاست؟داره خواب جنگ و صلح کوروش و سزار و تزار روسیه رو می بینه!

و حالا باقی ماجرا:

دیشب دقیقا در موقعیت فوق الذکر ممو فسفر می سوزوند،که درب آپارتمان رو زدند!

ممو بی خیال لمیده بود و تصمیم گرفته بود،در رو روی هیچ احد و واحدی باز نکنه!!آخه خودشون باید شعورشون برسه که 12 شب،سر شب نیست که بیان زنگ خونه مردمو بزنن!!

در همین احوالات،ابو که انگار جادوی صدای زنگ شده باشه و یه نیروی نامرئی از لا به لای اون خواب سنگین بیرونش کشیده باشه،با غرغر پرید جلوی در!

با صدایی شبیه پچ پچ گفتم:ول کن!برو بخواب!خودش باید بدونه که الان وقت خوبی نیست!

چشماشو مالید و گفت:گناه داره!بچه داره پشت در می سوزه!

ممو:کدوم بچه؟

ابو:همونی که پشت دره ،چایی ریخته روش!

ممو:پس زودتر درو باز کن براش پماد بزنیم...

ابو:نه!ولش کن!الان مادرش اومد بردش!

ممو:پس برو بخواب...

ابو:شبت بخیر!

کوفته هلو

پیش نوشت:دیروز این پیکوفایل منفجر شده بود!نه هدر داشتم نه پس زمینه نه کوفته هلو!!!حالا دوباره گذاشتمش که از عکسها هم مستفیض شید!

درست کردن این نوع کوفته رو من از همکارم یاد گرفتم.نمی دونم دقیقن اسمش کوفته هلوئه یا نه! اما اونقدر لذیذ می شه که مثل هلو برو تو گلو می شه!!نمی دونم مال کدوم شهره اما وقتی سرچ کردم به این لینک رسیدم که مربوط به شهر شیراز بود...و دستورش دقیقن همون چیزی بود که توی پخت، بهش عمل کرده بودم...

این مخلوط مواد اولیه ست به همرا آرد نخودچی...

برای دیدن بقیه مراحل و هلوی نهایی رو بقیه ش کلیک کنید...


ادامه مطلب ...

سافاری و جت اسکی(تفریحات دوبی)

امروزم اول هفته ست و وقت سفرنامه ست.هنوز این سفرنامه ما تموم نشده!!یه چند تا پست دیگه مونده تا تموم شه!!

تفریحات دوبی زیاده!اما برای شروع سافاری و جت اسکی خیلی می چسبن!

ما دو تا شو تو یه روز رفتیم...صبح جت اسکی و شب هم سافاری...تازه بعد جت اسکی٬تا ماشین سافاری بیاد دنبالمون رفتیم خرید!!چه شود!!

شب که برمون گردوندن هتل تو ماشین سافاری غش کرده بودیم و رسما فنا بودیم...

خدایش آخر هیجان بود!اونقدر هوار زدیم که صدامون گرفت...دونه هم حسابی ترسیده بود!!می گفت از صدای جیغای شماها بیشتر می ترسیدم!

این ماشینی بود که مارو سوار کرد و تو بیابونا پشتک وارو زدیم...راننده که لیدر هم بود یه دست به فرمونی داشت خدا!از روی تپه ها پرتمون می کرد پایین!!کمربند نبسته بودیم تو شیشه جلو بودیم...من که عاشقش بودم...از بس که خوشگل بود!

برای دیدن بقیه عکسها رو بقیه ش کلیک کنید...


ادامه مطلب ...

Sense and Sensibility

فیلم حس و حساسیت به کارگردانی آنگ لی-محصول سال ۱۹۹۵-از روی رمانی با همین نام که نوشته جین آستن(نویسنده مورد علاقه من!!)هست٬ساخته شده.

فیلمنامه این فیلم زیبا و کلاسیک توسط اما تامپسون نوشته شده که نقش اول زن رو بازی می کنه.کیت وینسلت که قیافه ش جون می ده برای فیلمهای کلاسیک نقش خواهر کوچکتر اما تامپسون رو بازی می کنه...و هیو گرانت خوش تیپ و یخ معروف!!!(که انگاری سیب زمینی پخته انداخته تو دهنش و حرف می زنه اما من عاشق تیپ و لهجه بریتیش غلیظشم!!)نقش اول مرد رو.

این فیلم برنده چندین جایزه از جمله جایزه بفتای انگلیس (برای بهترین بازیگر نقش اول زن و نقش مکمل زن و بهترین فیلم از نظر مخاطبان)شده و پس از اکران مورد تحسین منتقدان قرار گرفته.

داستان این فیلم از زندگی یک خانواده انگلیسی معمولی شروع می شه.پدر خانواده٬آقای دشوود می میره و برای زن و ۳ دخترش النور(اما تامپسون) ٬ ماریان(کیت وینسلت) و مارگارت٬چیزی به ارث نمی گذاره و اونا مجبور می شن به سختی گذران زندگی کنن...

عشق و مجالس رقص والس که یکی از لزومات داستانهای جین آستنه تو این فیلم حرف اول رو می زنه!توی این فیلم حس زندگی جاریه و مناظر زیبا و چشم نواز روح مخاطب رو زنده می کنه...

توصیه می کنم تا پاییزه و هوا سرده٬این فیلم رو ببینین و لذت ببرین...

جمعه تون خوش!

امروز نوشت:یعنی من الان دارم فنا می شم از خواب!!ولو شدم رو کیبورد!!تا حالا به عمرم اینقدر بیدار نمونده بودم و اینقدر آلبالو پلوی خوشمزه نخورده بودم!!مهمون بودنم سخته ها!اگه این پستو قبلا؛ ننوشته بودم٬امروزم فیلم نداشتیم!