عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

زیر یک سقف!

اینو شنیدین که می گن زن و شوهر بعد یه مدتی مثل هم می شن و انگاری یکی می شن؟

به نظر من این یه واقعیته!چون بعد از یه مدت زندگی زیر یه سقف، زن و مرد ،تحت تاثیر اخلاقهای همدیگه(چه خوب چه بد) قرار می گیرن و کم کم تغییر موضع می دن...

دیدین یه خانمی که خیلی لطیفه و ظریف رفتار می کنه اگه با مردی ازدواج کنه که خشک و رسمیه،بعد از یه مدتی که زمانش بستگی به جنبه و ظرفیت و انعطاف پذیری آدمها داره،عصا قورت داده می شه و خود به خود از ظرافتش کم می شه؟

یا بر عکس مردی که خیلی رمانتیکه می تونه روی روحیات جدی و کمال گرای همسرش،تاثیر بزاره و اونو کم کم به طرف نرمی و لطافت سوق بده؟

از نظر من زن و شوهری که زیر یه سقف زندگی می کنن،خیلی خیلی شبیه هم می شن!رفتاراشون،حالتشون و حتی گفتارشون به طور نسبی مثل هم می شه!همیشه زنها انعطاف پذیرترن و تاثیر بیشتری می گیرن و زودتر خصایلشون رو تغییر می دن...اما مردها به نسبت کمتر تغییر می کنن...

اگه عشق زن به مرد بیشتره،زن بیشتر سمت مرد کشیده می شه و بیشتر شبیهش می شه!و اگر مرد زن رو بیشتر دوست داشته باشه اون بیشتر اخلاقهای زن رو بر می داره!

من تو این چند ماهه اخیر خیلی متوجه تغییرات رفتاری خودم و ابو شدم!قبل از این من اعتماد به نفس خوبی داشتم،نه خیلی بالا بود نه پایین!اما الان که نگاه می کنم و به گذشته بر می گردم می بینم اعتماد به نفسم شده در حد لالیگا!یعنی عمرا" نتونم یه گرهو باز کنم!به جون خودم!همچین راه حل ارائه می دم که خودمم می مونم که این منم؟یعنی من همون مموی چند سال پیشم؟

و همینطوری اخلاقهای خاص من هم رو ابو تاثیر گذاشته.اونقدر که بعضی وقتا طی یه شرایط خاص می بینم بعضی از حرفا و اعتقاداتم از دهن ابو در اومد! بعضی وقتا هم یه سرکی به کتابای من می کشه و یه چیزایی می خونه!باورتون می شه؟ابو اصلا و ابدا؛ و به هیج وجه من اوجوه اهل کتاب نبود!

حالا یه سوال!خداییش فکر می کنید از اول زندگیتون طرف مقابل چقدر روتون تاثیر گذاشته و چقدر تغییر کردین؟یعنی طرف مقابلتون تونسته اونقدر روتون تاثیر بزاره که بعضی از رفتارهاتون رو عوض کنه؟

پینوشت:جا داره اینجا از یه دوست خوش سلیقه با یه خونه خوشگل پر از عروسک که یه جمعه خوب رو برام رقم زد تشکر کنم...همه چیز عالی بود! حسابی هم خوش گذشت...مرسی گلم...لیتهای کوچولوی عروسیت محشر بود!خیلی ناز شده بودی...

چه خوبه که همیشه جمعمون جمعه و همه یکدستیم...بزنم به تختههههههههههه!

نظرات 28 + ارسال نظر
ساینا شنبه 10 دی 1390 ساعت 10:12

من کاملا باحرفهات موافقم..زن و شوهر به سمت یکی شدن پیش میرن..
من و همسرم شخصیتمون عکس همه من شاد و پرانرژی و همسرم اروم..

بصورت مکمل هم شدیم یعنی هر دو به سمت وسط گرایش پیدا کردیم!.

البته اینا مال زندگیهای که عشق وجود داشته و بحثهای مادر تو و مادر من..حرف این و حرف اون وجود نداشته باشه

کاملا موافقم...!

جیگولی شنبه 10 دی 1390 ساعت 10:55 http://man-az-to-mimiram.blogfa.com

خب حتما همینطوره دیگه ادم از محیطش تاثیر میگیره چه برسه به اینکه با کسی که اکثرا با هم هستن و ...
دقیقا حق با توا

زیر بعضی از سقفها هم اینطوری نیست!!هر کی ساز خودشو می زنه!

بهاره شنبه 10 دی 1390 ساعت 11:05 http://rouzmaregiha.blogsky.com

منم با این حرف موافقم دوست جون خیلی وقتها شده که به عقب برگشتم و دیدم از دولتی سر زندگی با محمد خیلی از خصوصیاتم تغییر کرده و صد البته که محمد هم دیگه اون محمد ۶ سال پیش نیست... ولی خدا رو شکر تغییرات ما هم همه شون مثبت بودند و تک و توک بشه گفت بعضی از خصوصیات منفی همدیگه رو گرفته باشیم

دقیقن!! باهات موافقم...

نازلی شنبه 10 دی 1390 ساعت 11:14 http://darentezarmojeze.blogsky.com/

سلام عزیزم
آره کاملا درسته کاملا منم موافقم بعضی وقتها میبینم که دقیقا نظر منو شوهرم داره با چه اعتماد به نفسی توی جمع بیان میکنه و یا برعکس. کاش که زن و شوهرها اثرات خوب روی هم بزارن.
میبوسمت عزیزم.

چقدر خوبه!

آرزو شنبه 10 دی 1390 ساعت 11:21

با نظرتون موافقم، وبلاگ پر انرژیی دارید بهتون تبریک می گم، ممنون از اینکه فیلم معرفی می کنید ، فقط یه سوال کجا می شه این فیلمها رو تو تهران تهیه کرد

همه جا می شه...تو سی دی فروشیهای بزرگ غرب تهران...

هبه رضوی شنبه 10 دی 1390 ساعت 11:25 http://www.hebeyerazavi.blogfa.com

با این حرفت کاملا موافقم

ولی من هنوز مورد مشهودی بین خودم و سید محمد پیدا نکردم
فقط یه مورد به ذهنم میرسه که اون هبه عجول شده هبه خونسرد و صبور و دیگه عجله نمیکنه عین آقاییش

خوب دیگه خودت گفتی...

سمیه باو شنبه 10 دی 1390 ساعت 12:02 http://somayebanooo.blogfa.com

کاملا موافقم. من بسیار پرانرژی و تا حدی حراف بودم و همسرم آروم. حالا بعد از 4 سال همسرم شادتر و پر حرف تر از قبلش و من هم کمی آرومتر و متعادل تر از سابق شدم. من بسیار مقتصد و اهل دو دو تا چهار تا بودم طوریکه گاهی اوقات به خساست میکشیدم و همسرم بسیار ولخرج و بی خیال آینده و حالا کاملاً همدیگه رو تحت تاثیر قرار دادیم و من کمی بی خیال تر و همسرم کمی بیشتر به فکر آینده افتاده. آره خیلی جالبه اما خوشحالم که من و همسرم هر دو خصوصیات مکمل هم داریم. مثلا اگه قرار بود هر دو تا مون خسیس باشیم یا هر دو اهل بریز و بپاش چی میشد؟!! فک ککککککککککن!

وای اون که دیگه فاجعه بود! خدا نجار نیست اما...

هلیا شنبه 10 دی 1390 ساعت 12:05

به فکر بردی ها منو اون وقت الان من شبیه همسر شدم یا اون شبیه من؟

یه کمی فکر کنی به نتیجه می رسی هلی!

خورشید و جمشید شنبه 10 دی 1390 ساعت 12:11

من کاملاْ با حرهات موافق هستم در ضمن
خیلی خوش گذشت در کنار دوستانی مثل شما ها

دخملی شنبه 10 دی 1390 ساعت 12:21

کاملا باهات موافقم ... رفتار زن و شوهرا روی هم تاثیر میزاره ... البته وقتی عشق زیادی بینشون باشه ...

البته اینم بگم که عشق حرف اولو می زنه!اما اگه با یکی همزیستی داشته باشی و دوسش داشته باشیُ این اتفاق می افته!

ستاره شنبه 10 دی 1390 ساعت 12:31 http://www.twolover.com

منم موافقم خیلی تاثیر داره

تازه به نظر من از نظر ظاهری و چهره هم کم کم شبیه هم میشن

اوهههههههه!دقیقن!!

بانو شنبه 10 دی 1390 ساعت 12:34 http://heartplays.persianblog.ir/

من خیلی ها رو دیدم که تغییر کردن.. یکیش برادر خودم.. یعنی برادرم دوران مجردیش خیلی غد بود و حرف حرف خودش بود... اصلا آبش با ماها که خواهرش بودیم تو یه جوب نمی رفت...
اما بعد از ازدواجش 180 درجه برگشت... یعنی شد یه برادر ایده آل... .. به قدری که گاهی اوقات زنگ می زنه و اظهار دلتنگی می کنه... کسی که قبل از ازدواجش اصلا این طوری نبود و ابراز علاقه نمی کرد...
زن برادرم خیلی خانوم خوبیه... واقعا تونسته این اخلاق های برادرم رو به سمت مثبت ببره...
نمونه دیگه اش هم خودم... تا قبل از ازدواج روابط اجتماعی خیلی خوبی نداشتم.. اما از وقتی با حامد ازدواج کردم خیلی راحتم تو جمع ...

به این می گن یه ازدواج سازنده! ازدواج باید بسازه دیگه...اگه افسردگی و منزوی شدن بیاره که دیگه ازدواج نیست!‌آفته!!

هبه رضوی شنبه 10 دی 1390 ساعت 12:34 http://www.hebeyerazavi.blogfa.com

داشتم ظرف میشستم و فکر به این موضوعی که گفتی
دیدم به به چه چیزهایی که پیدا نشد
1-من بادمجون به هیچ عنوان نمیخوردم از وقتی همسری اومده بادمجون میخورم صدام هم در نمیاد
2-همسری قبلا خیلی سعی میکرد خونه مرتب بمونه ولی الان دیگه اینجوری نیست و عین خودم شده هی میریزه بهم
خوبه گفتم چیز مشهودی نیست یکم دیگه فکر کنم شاهنامه میشه
بهتر فکر نکنم

می بینم که همه به فکر فرو رفتین!!

خانم خانما شنبه 10 دی 1390 ساعت 16:44

دقیقا چند شب پیش داشتم به همسری میگفتم چه خوبه تو معتاد نیستی وگرنه منم معتاد میشدم....
دیگه خودت بگیر تا چه حد اخلاقای همو گرفتیم!!!

افسون شده شنبه 10 دی 1390 ساعت 17:01

اصلن اجتناب ناپذیره این تاثیر گرفتن، واقعن همین طوره

من چند سال پیش با یه پسر لطیف در حد لالیگا دوست بودم احساس میکردم که من هم دارم بد لطیف می شم!!! یه خورده این موضوع ناراحتم می کرد، واسه همین ادامه ندادم

آخی...حیف شد که!

آواز شنبه 10 دی 1390 ساعت 17:56 http://www.radepayezendegi.persianblog.ir

اوهوووم .... برای ما هم که ازدواجمون داره به دو سالگی نزدیک میشه هم صادق بوده ....

اما باعث شد دقیق فکر کنم که چه خصوصیاتی بارز تر تغییر کرده تو خود من

خیلی خوبه!!

نفس شنبه 10 دی 1390 ساعت 22:05

وااای چه پستی گذاشتی امروز ممو جونم...من صددرصد باهات موافقم چون بدیهیترین نمونه اش تو زندگی ما اینه که همه میدونن من عاشق نوزادو بچه کوچیک بودم قبل از ازدواج یعنی شدییید ها..اما همسرم از بچه وبچه دارشدن فراریه واز صدای گریه شون وسروصداشون کلافه میشه..وحالا بعداز ۳سال از زندگی کردن زیر یک سقف منم با شنیدن صدای گریه ودادو بازی بچه ها تو پارکینگ ولابی به طرز فجیعی بی تحمل میشم..خودمم تعجب میکنم ازین تاثیرپذیری جالبه بقیه باورشون نمیشه باتوجه به عشق بچه بودنه من فکر میکنن حتما مشکل داریم که بچه دار نمیشیم..:-( همسرم که خیلی رفتارها و کاراش شبیه من شده..

آخی...نی نی دار شدن که بد نیست!

حکیمه یکشنبه 11 دی 1390 ساعت 08:13

خیلی با این پستت موافقم ممو جون
منو همسری هم تغییرات زیادی داشتیم بعد از ازدواج که خدا رو شکر تا حالا خیلی مثبت بوده.

خدارو شکر...

شاید به نظر منطقی نیاد ولی به نظر من قیافه هاشون هم به هم شبیه میشه.!!!!

دقیقن!! اینم درسته!

زهرا یکشنبه 11 دی 1390 ساعت 11:03 http://zizififi.persianblog.ir

حرفات کاملا درسته..من قبل از ادواج یه دختر شیطون بلا بودم..از اون شر و شورها و برخلاف من همسر یه ادم خیلی اروم و منطقی بود..حالا اون یکم حراف شده و عوضش من یه عالمه اروم شدم...شایدم تاثیرات همسر نیست دارم پیر میشم
دیگه اینکه این روزا به موسیقی یه جور دیگه نگاه میکنم ..قبل از ادواجم فقط از موسیقی لذت میبرم اما الان انالیز هم میکنم موسیقی رو و این نتیجه داشتن یه همسره هنرمنده

چقدر عالی...موسیقی خیلی چیز خوبیه!

ماهنوش یکشنبه 11 دی 1390 ساعت 12:20 http://bottom-of-my-heart.persianblog.ir/

میخواستم نظر بذارم که دیدم بانوی اردیبهشت دقیقا حرف منو گفته! خیلی جالبه به نظر من این تشابه قیافه ها حتی!

مانلی یکشنبه 11 دی 1390 ساعت 15:11 http://notepad.persianblog.ir

اول سوالت رو جواب میدم، بعد یه کم نظر شخصی!
اول که چقد تاثیر گرفتم: راستش من بیشتر به نظرم تاثیر گذاشتم تا بگیرم. تنها تاثیری که گرفتم صبور شدن بود. من عمراً اگه کسی نظری مخالف من داشت، یا در یه لحظه پیشنهادی داشتم و میتونستم زبون به دهن بگیرم!! ولی الان.... این منم؟؟؟؟؟؟؟؟
ولی شوهره چی؟؟ فک کن بعد از سه سال که رفت ایران، خانوادش نمیشناختنش!! از شوخ طبع شدن و بزن برقص راه انداختنش بگیر تا تغییر سایز(!) و علایق غذایی و پرحرف شدن!!!
ولی خیلی خصلت هاییمون که شبیه هم بود (مث کم صبر بودن در اجرای تصمیمی که میگیریم) خیلی تقویت تررررر شد!
و اما نظر من: راستش معتقدم یه جاهایی مث این که تو در مورد اعتماد به نفس و اینا میگی، صرفا به شبیه شدن زن و مرد بر نمیگرده. خیلی وقتا یکی از طرفین ناخودآگاه برخوردایی داره که به مرور این حس به آدم القا میشه که نکنه خودش داره اشتباه میکنه و ... خب از خودش بودن بیرون میاد و به یه حس مبهم میرسه.
منم در مورد اعتماد به نفس تجربه ای مشابه تو دارم، ولی نه به خاطر شبیه شدن به شانلی، بلکه با این مدل بک گراند که گفتم (حس به این که خودم دارم اشتباه میکنم، بس که شانلی میگفت تو چرا همش فک میکنی کارت درسته و ... یه طورایی نسبت به حس اطمینانم به کارای خودم شک میکردم) البته بعد از یه مدتی سعی کردم مقابله کنم با این حس دوگانگی. سعی کردم نظرات شوهره رو که می پرسم، اگه مخالف نظر خودم هست، حس نکنم خودم اشتباه کردم که بخواد تاثیری روی اعتماد به نفسم بذاره. بلکه اثرات بعد از هر دو مدل تصمیم گیری (هم تصمیم خودم و هم اون) رو کنار هم بذارم تا ... خب نتیجتاً مشخص میشد که هر دو نظر به نتایج مطلوبی میرسیده، ولی از راه های مختلف. این بود که دیگه شانلی هم به مرور تغییر کرد و کاری به اعتماد به نفس تابلوی من نداشت!

عزیزم...منظورمو درست متوجه نشدی!ابو اعتماد به نفسش خیلی خیلی بالاست!طوریکه همه دنبالش می دوئن! اونقدر به من القا کرده که می تونم و باید مسایل دیگه رو کنار بزارم و به هدفم بچسبم!(هدفی که شاید نشدنی بوده)که همینطور هم شد...اعتمادی که اون به خودش داره و محکم بودنش٬باعث شده منم همینطوری محکم بشم و با هیچ ناملایمت و بادی نلرزم...اگه اون می خواست منو تکذیب کنه و مدام بگه کارت اشتباه بوده که تمام اعتماد به نفس منو می گرفت و من الان این نبودم که!!

پاییز بهار زمستون(خواننده خاموش) یکشنبه 11 دی 1390 ساعت 16:20

طاقت نیاوردم نظر ندم
انقدر این موجودات زیاد شدن که گاهی احساس میکنم حتما من نرمال نیستم آخه نمیشه که همه بد باشن و من خوب باشم به وفور یافت میشه و ریشه مرضشون هم حسادت هست که هیچ دوا درمونی هم نداره به نظرم خدا خودش هم مونده که چی آفریده؟ فقط واگذار کن به خدا که بهترین جوابو فقط اون بالایی میتونه بده

چی بگم والا! مرسی که روشن شدی...

لبخند یکشنبه 11 دی 1390 ساعت 22:06 http://ye-asheghaneye-aram.persianblog.ir

این اعتماد به نفسو خیلی خوب اومدی عزیزم. بنده هم به شدت در این مورد پیشرفت داشتم بسکه همسر قوی و استوار هستش و من کلی تغییر کردم توی این 5 سال زندگی مشترک. دیگه این که ضایقه غذایی همسر رو تغییر دادم. کتابخون تر شده ایشون و بعدش اینکه من هم منظمتر شدم بس که همسری مرتب و منظم هستش

چقدر خوب...کتاب خونی و منظم بودن دو تا از چیزایین که خیلی مهمن تو زندگی!!

زهرا دوشنبه 12 دی 1390 ساعت 07:55 http://zizififi.persianblog.ir

حالم بهم می خوره از این ادمهای اب زیر کاه..تو اداره ما تو دلت بخواهد ا زاین ادمهای حال بهم زن هست

اینجور آدما چشمای ریزی دارن و مثل مار می مونه چشمشون!

مانلی دوشنبه 12 دی 1390 ساعت 14:39 http://notepad.persianblog.ir

شاید من بر اساس یه تصور پیش فرض که تو اعتماد به نفس خوبی داشته بودی از قبل، به نتیجه کنونی رسیدم!

لیلین سه‌شنبه 13 دی 1390 ساعت 14:01 http://lilien.blogsky.com

نمیدونم ولی فکر میکنم که درسته ولی انگاری که من بیشتر تاثیر گرفتم تا شوهرم.

گلی کپل جمعه 16 دی 1390 ساعت 20:56 http://goliiiii.persianblog.ir/

وای ممو من کاملا باهات موافقم. من یه وقت می بینی یه حرفی به یکی می زنم نیم ساعت بعد همسری میاد همون حرفو به اون آدم می زنه. یعنی حتی حرف زدنمون هم یکی شده خودم وقتی از همسری یه حرفی می شنوم فکر می کنم خودم دارم اون حرفو می زنم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.