عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

تجربیات بچه داری برای نومادران(قسمت دوم)

و اینک قسمت دوم تجربیات فسقلی داری...


رفلاکس:

وقتی ماه آخر بارداری بودم،رفته بودم آرایشگاه تا برای عروسی ای که دعوت بودم،سر و صورتم رو درست کنم.یه خانم جوونی تا من رو دید،لبخند زد و بعد از مقدمه چینی گفت:"خیلی مواظب باش وقتی بچه شیر می دی،بچه ت به لبنیات حساسیت نده.بعضی بچه ها حساسن و به پروتیین شیر گاو که مادر می خوره حساسیت نشون می دن.من انقدر پرهیز بودم که عصبی شده بودم و الان هم واقعا توان بچه دوم آوردن رو ندارم."

برای آگاهی از رفلاکس و راههای کنترلش،روی بقیه ش کلیک کنید...

 

ادامه مطلب ...

توت فرنگی کوچک...

 
هر چی از تو بنویسم بازم کمه...

اگه تمام دنیا جمع شن تا روزم رو شیرین کنن،جز تو کس دیگه ای نمی تونه انقدر عسل باشه...

تو کجا بودی کوچک من؟

قبل از این من چقدر بی هدف و خالی بودم...

چطور نمی دونستم تو می تونی اینقدر رو من تاثیر بگذاری؟و اینقدر من رو آروم و صبور و خوشحال کنی...

چرا حس نمی کردم تو می تونی دنیای من بشی؟

وقتی به من می آویزی و شیر می خوری،تا عرش اعلی می رم و برمی گردم...

وابستگیهات رو دوست دارم..

از لذت اینکه تو یه جمع شلوغ دنبال من می گردی و تا لبخندم رو می بینی یه آه بلند می کشی که یعنی خیالت راحت شد که پیشتم،می خوام بمیرم!

همین جمعه ، 25 بهمن ماه 92 بود که لبهای ظریف و قشنگت رو به هم فشردی و به زور گفتی: "با" ...صدات مثل صدای عروسک بود...

مثل صدای کارتونی سیندرلا...

وقتی غلت می زنی و رو شکم می افتی،دیگه دنده عقب نمی ری...مثل یه خزنده شیرین و کوچک با فشار پا و سر کوچکت،جلو می آی...

تازگیها پاهایت را به زمین می زنی و از عقب پشتک!!

عاشقتم وقتی از زور خواب روی شونه من لق لق می خوری و یه نفس بلند می کشی و چشماتو نیمه باز می کنی و می خندی...

از تبلت و پیانو زدن با آن لذت می بری...

به راحتی نیم خیز می شی!حتی یه بار نشستی دردونه من!

همه چیز رو تو دهانت می گذاری...همه چی!!

آخ که چه روزی می شه اون روز وقتی که بگی: "مامان"

دونه برنج نوشت:مصائب شیردهی تمام شد!!دونه برنج به غذا افتاد!!

ادامه مطلب ...

تجربیات بچه داری برای نومادران(قسمت اول)

اول از همه یه نکته ای رو باید اینجا ذکر کنم!

این عرایض که شما شرحش رو تو ادامه مطلب می خونید،از تجربیات شخصی اینجانبه و من دوست دارم با دوستانی که مایلند بیشتر بدونن و هنوز مادر نشدن و شاید باردارن،در میون بذارم تا به دردشون بخوره.

این اطلاعات صرفا" در مورد همه صدق نمی کنه و من اصراری ندارم که بگم تجربیات من قطعا درسته.تجربیات من مطمئنا" غلط هم نیست.چون همه هنجارها و مسایل عمومیت ندارن و آدم با آدم فرق می کنه.

من صرفا تجربیاتی رو که طی این چند ماه به دست آوردم،اینجا نوشتم تا یه عده که براشون جالبه و حس می کنن به دردشون می خوره،ازش استفاده کنن.اگر فکر می کنید درست نیست و براتون جالب نخواهد بود،خواهش می کنم رو ادامه مطلب کلیک نکنید و وبلاگ رو ببندید و برید...

وسلام!

حالا تشریف ببرید ادامه مطلب... 

ادامه مطلب ...

مصاحبه با عطر برنج...

خیلی سرم شلوغه...خیلی...

همه تون رو دوست دارم...

همه رو...

فقط نرسیدم کامنتها رو تایید کنم...کامنت همه اومده...

باید سر فرصت بخونم و جواب بدم حتما...

وبلاگستان با وبلاگمان مصاحبه کرده...

در واقع صندلی داغ عطر برنجه...و کمی در موردخودمم هست و اینکه چطوری نویسنده شدم...

این هم اینکش...

با تشکر از آقای جوانی و از اینکه وقت گذاشتند...

بخونید و لذت ببرید...

پینوشت:پستهای پایین همچنان آپ می شوند...

معرفی کتاب(مثل پر)

نام: مثل پر

نویسنده: مریم ریاحی

انتشارات: پرسمان


مریم ریاحی رو همه می شناسن.نویسنده معروف کتاب پر فروش همخونه که در حال حاضر به چاپ 55 رسیده.

قلم روان مریم ریاحی رو خیلی دوست دارم.یه جوری جادویی و پر کشش می نویسه.این جدیدترین کتابشه که در عرض دو ماه به چاپ پنجم رسیده.خوب زیاد دور از ذهن نیست!چون بازار کتاب و مخاطبین سه ساله که تشنه نوشته های مریم ریاحین.

مشخصه رو این کتاب وقت گذاشته.خلاقیت توش به خوبی مشهوده و شخصیت پردازیها خیلی ملموسن.داستان کاملا به روزه.

برای خلاصه داستان رو ادامه مطلب کلیک کنید.

ادامه مطلب ...