عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

شرایط اپیدمیک!

دیدید وقتی تو یه شرایطی هستید اون شرایط اپیدمی می شه بین همه؟

مثلا موقعیکه دانشجویید همه اطرافیان دانشجو می شن...وقتیکه سر کار می رید،همه کارمند می شن عین خودت!

وقتی هم که تو تدارکات عروسی و جهیزیه هستی ،همه اطرافیان دارن عروسی می کنن و میرن سر خونه زندگیشون.

الانم که تو فاز بچه ای،همه بچه دار شدن یا باردارن(مثل بچه های وبلاگی که همگی با هم عروسی کردیم و  الان اکثرا مامان شدن)

یعنی از موقعیکه من فهمیدم یه دونه برنجٍ مچاله شده تو بطنمه،همه دارن یکی یکی فارغ می شن یا یکی یکی باردار!

از قبل عید تا حالا من کمٍ کم دیدن 6 تا نوزاد رفتم و براشون کادو بردم...

همه هم دختر و خوشگل! جالب اینجا بوده که همه شون هم ماشالا ساکت و بی سر و صدا و خندون!

تو پرانتز بگم:قربون صدقه شون که می رفتم،این دونه برنجه تو دل من می چرخید و فکر می کرد،با اونم...به خودش گرفته بود همه چی رو...همچین قل می خورد اون وسط که یه دفعه دلم براش سوخت...گفتم من چرا هیچوقت قربون صدقه ش نمی رم؟چرا باهاش حرف نمی زنم؟

خلاصه اینکه انگاری وقتی تو یه شرایط خاصی هستی،اطرافت هم پر از مسایل مربوط به اون شرایط می شه و تو  می تونی از تجربه های دیگرون استفاده کنی...

انگاری وقتی فاز زندگیت می خواد تغییر کنه،خدا به کمکت می یاد و دست می ندازه زیر بازوت و بلندت می کنه...

کتاب نوشت:این رو دیدید؟یه بحث منتقدانه در مورد کتابهای رمان فارسیه!خداییش مخاطب خاص نداره! کسی ناراحت نشه...

دوست نوشت:برای خواهر ارکیده عزیز هم دعا کنید تا سلامتیش رو به دست بیاره...

نظرات 19 + ارسال نظر
ماه گل شنبه 25 خرداد 1392 ساعت 12:15 http://yekboreshzendegi.blogsky.com

چه جالب منم خیلی تو این شرایط قرار گرفتم .. پشت کنکور بودنم عروسی کردنم .. جالبه هردوش هم با کمی تاخیر ! همراه بود و جالبتر اینکه این تاخیر شامل دوستام هم می شد تا انگاری احساس تنهایی نکنم!
ممو جان این صفحه که باز می شه عطر برنج همه جارو بر می داره بس که شیرین می نویسی

عزیز دلمی عزیزم...

مهرناز شنبه 25 خرداد 1392 ساعت 12:45

جوه همه گیره عزیزم

اوهوم...درسته!

شیده شنبه 25 خرداد 1392 ساعت 13:37

جالبه دقیقا همینه که میگی
سه شنبه هفته پیش دختر پسر عکمه ام به دنیا اومد
اسمش ایلماه گذاشتن
انقدرم ملوسههههههه
الانم دو تا عروس خاله های شوشو باردارن یکیش 4 ماهشه یکیش تازه آز داده
منم دور و برم پره از خانومای باردار و نینی
تازه یکی دو تا همسایه هم هست + دوستای وبلاگی
در مورد قربون صدقه نینی هم خوب یادم انداختی بنویسم تو وبم در موردشششش

وای که چه حالی می ده... :))

اطلسی یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 09:20

دقیقا همینطوره ادم وقتی خودش یه موردی و موضوعی رو دنبال میکنه کاملا زووم میکنه روی قضیه در نتیجه بیشتر میبینه افراد مشابهه خودشو مثه وقتی که یه ماشینی میخری و میبینی اوو چقدر زیاد شده توی خیابونا

در مورد پست بالایی هم میخوام بگم عزیزم توکه همیشه منبع انرزی مثبت هستی و حرفای خوب میزنی چرا اینجوری میگی؟مگه دخمل گل خودت قصد بزرگ شدن توی همین جامعه رو نداره؟که اینقدر بی تفاوت برخورد میکنی؟هر تغییری درد داره درست اما براش باید صبر هم کرد
در ثانی کری خوندن الان بی نتیجه ست فقط پشت هم بودنه که نتیجه میده

در این مورد متاسفانه نمی تونم انرژی مثبت بدم اطلسی جونم!
این درد رو 30 ساله که مردم دارن می کشن...حالا یه کم بیشتر و یه کم کمتر تو هر دوره ای..رشد که هیچی پسرفتم کردیم...وقتی 100 بار چراغی رو روشن می کنی و دفعه صدم هم خاموش می شه،دیگه دفعه 101 مین بار روشن کردنش گناهه!

مژگان یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 11:13

بیا جلو تا ببوسمت.اخه چه فایده...اصل قضیه خرابه.ادم چقدرباید بدبخت ودست وپا بسته باشه که بین بد وبدتر به بد رضآیت بده

دیگه شدیم دیگه مژگان جون!!

نفیس یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 11:23 http://diarynafiis.persianblog.ir

دقیقا بارها تو این شرایط قرار گرفتم تازه حرصمم گرفته که چرا اینطوریه

در مورد پست بالا هم فقط منتظرم هیچ اقدامی هم نکردم چون دیگه کاری از دستمون بر نمیاد

دقیقا!

زهرا یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 11:50 http://zizififi

من که قبل از انتخابات همش گفتم...ایشالا هرکی رییس جمهور میشه بتونه برای این مردم ممهربون کاری کنه

ایشالا...

افسون یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 11:53

آی گفتی آی گفتی واقعا همینطوره . ای من قربون اون جوجو کوشولوت برم . ای جان . وقتی فکر می کنم که تو و ابو دارید مامان و بابا میشید دلم براتون غنج میره

تو عزیزی دوستم...مواظب اون لپوی منم باش! :)

افسون یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 11:55

با اون پست سرخوشان پرهیاهو هم کاملا موافقم. انگاری دقیقا عین حرفای من بود

:)))

ستاره یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 12:58 http://www.twolover.ir

در مورد پست اول منم یه کم میترسم ولی ترجیج میدم امیدوار باشم و مثبت فکر کنم انشالله که بهتر میشه اوضاع

اگه دلار بشه 1000 تومن منم خوشحال می شم!!

خانم خانما یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 17:34

دیشب که مردم خوشحالی میکردن از خودم پرسیدم "ینی الان مشکلات همه حل شد؟ دلار اومد پایین؟ مسکن؟ بیکاری؟"
رای دادن فقط همراه بودن با اصل نظام رو ثابت میکرد

فعلا که دلار و سکه اومد پایین...اما در حد 300-400 تومن!اما...

ســـــــاینــــــــا!. یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 19:00

میدونی ممو مهم تغییر نیست دیگه...ممکنه همه چی بدتر بشه اما خوب کسی اینکار رو میکنه که خود مردم بهش رای دادن نه اینکه تحمیل شده باشه..
خوشحالی مردم واقعا عالیه..ایشاله همیشه شاد باشن

ساینا جون...اما همه به امید تغییر رای دادن.اتفاقا اگه تغییری ایجاد نشه دوباره همه سرخورده و داغون و عصبی می شن و تو کوچه و خیابون به جون هم می افتن!مردم اعصاب ندارن و تو کوچه و خیابون دعوا راه می ندازن.این رو آدم وقتی تو صف عابر برای چند دقیقه وای می سته می تونه حس کنه!اما من می گم نه این و نه اون هیچ کدوم نه می تونن تحریم رو بردارن نه روابطمون با کشورهای دیگه بهتر می شه.تو دنیای تجارت اگر بودی متوجه می شدی که دیگه هیچ کس روی ایرانی جماعت حساب نمی کنه و همه مثل لاشخور ریختن سر منابعش تا یه تیکه رو بکنن و ببرن!

پریسا ادیسه یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 19:07

قربون اون دونه برنج مچاله شده برم مـــــــــــــن عزیززززززززززم

عزیزی... :)

بانوی اردیبهشت دوشنبه 27 خرداد 1392 ساعت 12:13 http://banooye-ordi-behesht.persianblog.ir

وای ممو. باز خوش به ححال دونت که داره شادی مردم رو میبینه. 4 سال پیش یاسی که تو دل من بود همه جا پر از استرس بود. یادم نمیره روزی که مردم ریختند تو خونمون ... و توی راه پله ها فرار کردند و بهشون پناه دادیم :(

آخی...روش که تاثیر نزاشت؟؟

memol دوشنبه 27 خرداد 1392 ساعت 14:46 http://ona7.blogfa.com

سلام عزیزم....ممو جونم من کتاب امضا شده می‌خواستم...آدرس هم گذاشته بودم...الان خودمم جا به جا شدم...خونمون کرجه...ولی گویا پشیمون شدی...من دوست دارم کتاب رو با امضای خودت داشته باشم ولی اگه برات مقدور نیست اشکالی نداره عزیییییزم...

عزیزم...کتابم تموم شده! تو کتابفروشیها نیست.فقط تو پخش آی کتاب و ققنوس هست..من آدرسی ازت نگرفتم...

اطلسی دوشنبه 27 خرداد 1392 ساعت 16:08

یعنی تو چه راهکاری داری ممو جون؟اینکه همه بزارن و برن؟مهاجرت کنن و ژناهنده بشن و بشن یه اویزون توی کشورای دیگه؟مگه از خودمو عزت نفس نداریم؟مگه وطن نداریم براش بمونیم؟
یا همینطور عصبی و سرخورده بمونن؟
یا دوباره ۱۰سال ژیش و ۴سال پیش و تکرار کنن و کلیییییییی جوون بمیرن و باز ما بشینیم تماشا؟نهایتش چنروز و چند ماه افسرده بعدم فراموشی...
نه عزیزم جنگ و خونریزی راهش نیس
گاهی باید سوپاپ اطمینانی که گذاشتن رو باز کرد...
برای شادی نباید شرط گذاشت!که مثلا دلار بشه اینقدر بعد من خوشحال میشم!یادمه یکی از پستای خودت همین عنوان بود!که اینقدر همه غر میزنن و اه میکشن من شادم!
مردن رای به نظام و تغییر ندادن!
مردم رای دادن که فلاکت و فقر و بدبختی بدتر نشه!همین!!!

اطلسی جون...بحث در این مورد فقط باعث کدورت می شه.چون هیچ کدوممون نمی تونیم همدیگه رو قانع کنیم.در مورد کلمه آویزون هم می خواستم یه چیزی بگم که قورتش دادم.

منیژه دوشنبه 27 خرداد 1392 ساعت 16:35

سلام مامان ممو خداقوت
برای پست خلسه ناباوریت بگم منم مثل شمام از نظرمن این فقط ی جابجایی اشخاصه اتفاق خاصی نیوفتاده که!این مردمم خسته ان دنبال ی بهونه ان واسه ی شادی دسته جمعی اینروزارو غنیمت شمردن فقط این روزاست که میتونن این برنامه هارو داشته باشن..
دونه برنج چه خوش بحالشه بخاطر داشتن مامانی مثل تو
راستی چرا واسه بعضی مطالبت قسمت نظرات میبندی؟

عزیزم...ممنون.دلیل خاصی نداره.

memol دوشنبه 27 خرداد 1392 ساعت 20:11 http://ona7.blogfa.com

ماشالااااا....دیگه دلم آب شد واسه خوندنش...هیچ راهی نیست؟
من آدرس خونه‌ی مادربزرگمو توو خصوصی برات گذاشتم ممو...

عزیزم می تونی از تو سایت آی کتاب یا جیحون سفارش بدی برات بیارن.ساینا از سایت جیحون سفارش داد و راضی بود.

اطلسی سه‌شنبه 28 خرداد 1392 ساعت 10:40

هرجور راحتی عزیزم ولی من دلم میخواس میتونستیم باهم راحت بدون هیچ پیش قضاوتی صحبت کنیم...نظراتمونو بگیم نه اینکه بحث و ناراحتی باشه

بزار مادر بشی اطلسی جون!بهت می گم...دیگه حوصله هیچ کل کل و بحثی رو نداری(تازه از نوع سیاسیش که هیچ علاقه ای بهش ندارم!) و فرار می کنی!!!به حرفم بعدها می رسی...می گی ممو! راست می گفت ها!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.