عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

روز بزرگ آفرینش(قسمت سوم)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

یک ماهگی...

  یک ماهه شدی نازنیم...

باورت می شود نفهمیدم کی گذشت؟

باورت می شود که باورم نمی شود اینقدر سریع همه چیز می گذرد و خاطره می شود؟

از آن روز بزرگ 30 روز گذشته است...چقدر زود!

عکسهایت را که نگاه می کنم،انگار روز به روز شکیلتر و بزرگتر می شوی...

همین امروز وقتی بر پشتم گذاشتمت،گردن گرفتی(اما کمی لق می زدی) و من موهای تازه بلند شده ات را بوییدم و بوسیدم.

حالا هوشیارتر شده ای و وقتی قربان صدقه ات می روم و صبح به خیرت می گویم،به رویم می خندی.

به رنگها علاقه داری و چشم از شاسیهای عروسی من و پدرت که روی دیوار نصب شده،بر نمی داری و هر از چند گاهی به آنها می خندی...

دیروز برای اولین بار جغجغه رنگی ات را برایت تکان دادم و تو سعی کردی صدایش را بشنوی و آن را در دست بگیری.

صدا و بویم را می شناسی...می دانم!چون هر وقت که گریه می کنی و من برایت آواز می خوانم،ساکت می شوی و هه هه کنان در من می آویزی...

و من در باورم نمی گنجد که آن جنین 3/5 کیلویی دیروز،در فیلم سونوگرافی همین کودک زیبایی ست که امروز در آغوش من آرمیده...

عزیزم...تو یک ماه است که میهمان منی...

میهمان دستان و قلب من...

میهمان کوچکم...چقدر دلم می خواهد که تو هم روزی میزبان نوزاد زیبایی چون خودت بشوی...

پینوشت:ستاره عزیزم،از لطفت خیلی ممنون.

ادامه مطلب ...

روز بزرگ آفرینش(قسمت دوم)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

روز بزرگ آفرینش(قسمت اول)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.