عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

شیارهای رنگین پاییزی

سلام پاییز عزیز...

خوبی؟

دامن رنگارنگت چطور است؟هنوز روی شیارهای نارنجی اش برگهای سرخ می دوزی ؟

خورشید طلایی ات را آورده ای امسال؟

ابرهای دل انگیز خاکستری ات را چطور؟

باران نازآلود و نرمت را می پاشی روی شهر ما این ماه؟

سیرابمان می کنی از هر آنچه لایق توست؟

از هر آنچه که ما به آن مشتاقیم؟

دلم تنگ شده بود برایت...

امسال تو گره خورده ای...

با کی؟

با یکی از بهترینهای زندگیم.

با دخترکم.

با مهرماهی کوچکم.

یادش بخیر...

چقدر زود آمدی امسال.

دخترکم زاییده فصل توست.

پاییز مهربانم دامنت را زود از سر کوهها بر نکش که من امسال عاشقانه ها دارم با شبهای بلندت.

قصه ها دارم تا به گوش دخترکم بخوانم.

لالاییها دارم برای آمدنت.

وای که چه غمی داری تو...

غمی که شورانگیز است.

غمی که غم نیست ،شادی ست.

امسال تو عزیزی چون مادر فصلی دخترک منی...

خوش آمدی...