عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

شهزاده ای زرین کمر!!

دیشب به خواب وقت سحر...

شهزاده ای زرین کمر...

می رفت و آتش به دلم...

می زد نگاهش...

...

دخترکم زیاد به این شعر دل نسپار و جدیش نگیر!

که این شعر مصداق خوبی برای عاشق شدن نیست!

چون عاشق شدن یک چیز است و تحمل مسایل پشت پرده اش یک چیز دیگر!

بدان که همین شهزاده زرین کمری که با اسب سفید یا همان سانتافه یا هر چیز دیگری که به دنبالت می آید،مادری دارد که وقتی خوبیها و زیباییهای تو را می بیند،وقتی می بیند حتی ذره ای از عوارض و ورمهای معمول دوران بارداری در تو بروز نکرده است و بر عکس پوستت شفافتر شده و چشمانت درخشانتر و خودت هم بشاشتر شده ای! ،از حسادت کبود می شود و دهانش را که باز می کند،از آن آتش می بارد!!بسان اژدهایی که چند سالی در غار زندگی می کرده و حال آن روی سیاه خودش را نشان داده و بیرون آمده و با هر کلمه سیلی از گدازه های گداخته را به طرفت روانه می سازد و بعد خوش و خرم به کناری می خزد و جلز و ولز کردن تو را نظاره می کند!

عزیز دلم...همیشه هر گلی خاری به همراه خودش دارد.خاری که شاید نازک و شاید برخی اوقات کوتاه و کلفت باشد و آنچنان در دست تو بخلد و اذیتت کند که گل را هم به کناری پرتاب کنی و از خیر چیدنش بگذری...

اما به خاطر داشته باش که نه می توانی آن گل را بچینی،نه می توانی از خیر آن بگذری...

مطمئن باش،که بین دو راهی عجیبی دست و پا خواهی زد و فقط اراده و تصمیم درست و عشق است که تو را از این کوره راه سخت و پر فراز و نشیب،به سرمنزل مقصود می رساند.

همیشه در کنار هر خوشبختی ای،غم کوچکی نهفته است که روزی بروز خواهد کرد و تو را به بازی خواهد گرفت!

حال تو می توانی به بازی گرفته شوی، و یا این غم را به بازی بگیری و بعد به کناری بیندازیش تا دیگر جرات تاختن به قلب کوچک و پاک تو را نداشته باشد!

این دنیا گر چه خیلی زیبا و تحسین برانگیز است اما همیشگی نیست!گاهی آنقدر تو را می رنجاند که تا مدتها نتوانی به خوبیهایش بیاندیشی و دوباره از نو باورش کنی...

این روزها برایت از تار و پود زندگی ای می نویسم که شاید همیشه بر وفق مراد تو نباشد! تا بعدها اگر نبودم،بخوانی و بدانی که همیشه در خلال مشکلاتت به فکرت بوده ام و دوستت داشته ام!

بعدا نوشت:نمی دونستم با این پست،داغ دل خیلیها تازه می شه و چشماشون تر! شرمنده دوستان...