عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

راننده نوستالژیک

این دفعه رو باید آژانس بگیرم.آخه مطب داخل طرحه و نمی شه با ماشین شخصی رفت.

ابو هم از محل کارش می یاد و راس ساعت 5 باید اونجا باشه.

دونه برنج رو شیر می دم و می خوام پنپرزش رو عوض کنم که مامان نمی ذاره و می گه خودم این کارو می کنم.تو برو به زندگیت برس.

هوا سرده.برای همین روی پله های مجتمع خونه مامان اینا می ایستم و بعدم می رم تو اتاق نگهبانی منتظر آژانس می شم.

یه پژوی 405 تمیز می پیچه جلوی درب پارکینگ مجتمع.راننده سرش رو از پنجره بیرون می یاره و رو به من می گه: آژانس خواسته بودین؟ سرم رو تکون می دم و سوار می شم.

وقتی روی صندلی نرم و راحت جا به جا می شم و گرمای بخاری ماشین صورتم رو نوازش می کنه،صدای ضبط بلند می شه.

خیلی آروم و ملایم پشت سر هم می خونه و ضرب آهنگهای موسیقی خیلی نرم روی اعصاب من کشیده می شن:


دنیا دیگه مثل تو نداره...نداره نه می تونه بیاره...

دلا همه بی قراره عشقن...اما عشقه که واسه تو بی قراره... (بنیامین)

....  

از تو گذشتن سخته...با تو نبودن درده...واسه من...(نیما علامه)

...

سوز برف دستتو می لرزوند...اما گرم گرم بود دل تو...

اون روز هیچ کسی تو خیابون نبود...به جز قلب من و تو... (علی اصحابی)


خوشبختیت آرزومه،حتی با من نباشی...

حتی _ از _خاطره هام _ جدا شی... (سیامک عباسی)

...

هزار و یک شب من پر از صدای تو بود...

گریه هر شب من فقط برای تو بود... (شادمهر عقیلی)

...

Remember Summer...Remember my LOVE

 Burning for U ,Shinning For U

....(علی کیانی)


دختر چهل گیس بهار...

سرخی خوشرنگ انار...

دردونه باغ و نسیم ...

عطر همیشه موندگار... (جوآن بند)

...

تو خلسه م.تمام خاطراتی که با تک تک کلمات تک آهنگها داشتم برام زنده می شن:


پیمان...

جاده های بلند مسافری...

روزهای بارونی...

خرداد تلخ...

روزهای سرد برفی...

سر خوردن روی برفها...

آش داغ...

قهر با توی همسر...

عاشقانه ها...

هوای نیمه ابری...

ولنتاین قرمز...

بوی توت فرنگی...

شاتوت دربند...

رستوران جمشیدیه...

صبحانه دیدنیها...

چایی کن سولوقون...

سینما عصر جدید...

بوی عطر هوگو و لالیک و ورساچه...

حلیم پردارچین...

افطار...

عطر شمشادای خیابون آ.ب...

تابستون گرم و طولانی...

اردیبهشت کوتاه و سبز...

 

هی ذره ذره،دونه دونه، زنده می شن و باز دوباره تو یه گوشه از ذهنم می میرن...

هی برانگیخته می شن و منو می برن به افق دوری که تو ترافیک ماشینها و سوسوی چراغ ترمزاشون،گم شده.

...

با صدای راننده از جا می پرم...از خلسه آروم و بی دغدغه و خودٍ خودیم،بیرون می یام...

_خانوم رسیدیم...

حساب می کنم و پیاده می شم.

بعد با خودم فکر می کنم: چه حیف! کاش به جای 15 تومن 20 تومن بهش داده بودم..

چقدر دلم می خواد از راننده به خاطر اینکه منو پرت کرده به گذشته های شیرین و لا به لای خاطراتم غرقم کرده،تشکر کنم...

بر می گردم و به ماشینی نگاه می کنم که آسفالت خیابون رو می شکافه و در خلال ترافیک سنگین ، بین ماشینهای عجول و بی حوصله ناپدید می شه....

آهنگ نوشت:می تونید رو شعر آهنگها کلیک کنید و دانلودشون کنید.