عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

کودکم یا کارم؟

این صفحه سفید رو جلوم باز می کنم و هر کاری می کنم چیزی به نظرم نمی یاد که بنویسم...

این روزا تنها دغدغه ذهنی من،فقط و فقط اون فسقلی 15 سانتی شده و اینکه باید چی کار کنم که این دوران راحتتر طی شه و برای سیسمونیش چی بخرم...البته دونه می گه تو کارت نباشه من و نوش نوش می ریم دنبالش و نمی زاریم آب تو دلت تکون بخوره...

از طرفی دارم به خونه داری فکر می کنم!اینکه کارم رو بذارم کنار یا نه!ایا بعد از نه ماه می تونم برم سر کار؟این چند روزه که فقط خونه بودم و جا خوابیده بودم،داشتم دیوانه می شدم...حالا همه می گن بچه که بیاد،وقتت پر می شه! اما من سالهاست بیرون از خونه کار می کنم و واقعا تحمل تو خونه نشستن رو ندارم.یکی از دلایلش هم خوب بودن و صمیمی بودن محل کارمه و اینکه روابطمون خوبه و از نوع کارم هم با اینکه استرس داره،راضیم.از طرفی هم دوست ندارم بچه م رو بزارم مهد یا هر جای دیگه.بعد هم اگر برگردم سر کار ساعت کاریم ،همون 8 ساعته و با یه بچه کوچیک که دختره و باید خیلی بیشتر مواظبش بود،نمی شه...

در ثانی هر کس هم که کار می کرده،به خاطر بچه کار رو کنار گذاشته...اما واقعا من بین دو راهی موندم!نمی دونم طاقت دارم دیگه فعال تو اجتماع نباشم یا نه؟

بالاخره کارم یا کودکم؟

رای نوشت:اگه دوست داشتید می تونید اینجا به وبلاگ عطربرنج رای بدید...هیچ اجباری نیست ها! اما خوب! همچین بدمم نمی یاد بهم رای بدید!

نظرات 39 + ارسال نظر
ارکیده سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1392 ساعت 11:46 http://orchid80.blogfa.com

عزیزم خیلی سخته انتخاب بین این دو.من هم شرایط مشابهی داشتم با تو و الان دخترم 3 سالش هست .سخت بود روزهایی که طی کردم خیلی سخت تر از خانمهای خانه دار قطعاً و خیلی وقتها بخاطر اینکه نبودم تا لحظه لحظه بزرگ شدنش رو با تمام وجودم حس کنم و ببینم حسرت خوردم ...اما.... یه حسی همیشه بهم میگفت پس خود من چی؟؟؟ و واقعا نتونستم کارم رو رها کنم جون من هم اهل نشستن توی خونه نیستم.
به نظرم خانمهایی که کار پارت تایم دارن خییلی خوشبختن!

بدبختی من کارم پارت تایم نیست.

فیروزه سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1392 ساعت 12:18

این دغدغه همه خانوم های شاغل هست حالا چه بچه داشته باشن چه در راه باشه نی نی و یا اینکه قصدش رو داشته باشن ... شاید بهترین راه به نظر من این باشه که برای چند سال کار رو کنار گذاشت ... بعد از اینکه بچه یه کم بزرگ شد میشه دوباره به کار بیرون فکر کرد .
راستی کتابت رو خریدم و شروع کردم به خوندن از دیشب

اما آیا بعد از چند سال می شه برگشت؟؟
چه خوب!

من سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1392 ساعت 12:44 http://ghezavathayam.blogfa.com

من از کسایی هستم که کارم رو به خاطر جوجه هام رها کردم نمیتونم در این مورد چیزی بهت بگم راستش این یه تصمیم کاملا دلیه! یعنی با اون که من خودم تصمیم گرفتم الان یه موقع هایی از این کارم به شدت خوشحالم و یه وقتایی تو روزای خستگی و افسردگی به شدت ناراحت.

چی بگم...

شیده سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1392 ساعت 12:54

مرخصی زایمان 9 ماهه شده؟
ببین هر کسی یه طوریه بستگی داره از زندگیت چی بخوای
مثلا جاری من محل کارش ولایته
شیفت شب هم داره
بعد از 6 ماه که مرخصی زایمانش تموم شد بچه رو هفته ای 2 بار میزنه زیر بغل میره ولایت شیفت میده و برمیگرده
خیلی پشتکار داره
اصلا هم نمیخواد کارشو ول کنه
ولی یکی مثل من ترجیح میدم بالای سر بچه ام باشم
که بچه ام تو دست این و اون بزرگ نشه
که کم وزن نباشه مثل دختر جاری و مهر مادری هم که بجای خود
الان دختر جاری با مامان بزرگاش بیشتر جوره تا جاری
من بودم بدون تردید کارمو میزاشتم کنار
البته شرایط کاری تو مثل جاری نیست ولی اونو مثال زدم که بدونی همه چی امکان داره سخت هست ولی میشه کار کرد با وجود بچه

واقعا! منم دوست دارم بچه م یه تربیت واحد داشته باشه...

ماه مون سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1392 ساعت 13:23 http://mahemoon.persianblog.ir

برای کسی که سالها کار کرده تو خونه نشستن سخته تجربه ی تلخش رو داشتم. من سعی کردم کاری پیدا کنم که تو خونه باشه ولی همونم به خاطر پسرم درست انجام نمی دم و سعی می کنم بیشتر باهاش باشم. مگه چقدر زنده هستم که لذت بودن در کنارش رو حس نکنم.

اینم حرفیه...

یک مادر سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1392 ساعت 13:25

فقط می خواستم بگم کاش سوالتون رو یه جور دیگه مطرح می کردین. این طوری انگار مادر شاغل یا اصلا مادر نیست یا بد مادری می کنه.من بعد از تولد دخترم سر کار رفتم.می شه کار کرد و بچه رو هم خوب بزرگ کرد. کیفیت با فرزند بودن مهم تره تا کمیت اون.همین الان هم خیلی از کارهایی کی می تونی براش بکنی مدیون کار کردنتی.مادی نمی گم. شناخت از جامعه و محیط کاری و ...رو میگم.بعد یه سوال دیگه دوست داری دخترت کار کنه یا نه؟بالاخره اون هم یه روزی مادر می شه نه؟

شما اینطوری برداشت کردی.به نظرم دختر باید فعالیت اجتماعی داشته باشه نه صرفا" کار کنه!

بانوی اردیبهشت سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1392 ساعت 13:45 http://banooye-ordi-behesht.persianblog.ir

نمیدونم کارت چه مدلیه . منظورم اینه که دولتیه یا نه دست خودته . هر وقت خواستی بخواهی برگردی. من بهترین حالتم وقتی بود که یاسی شد یک سالش و من به صورت پارت تایم می امدم سرکار و تنها دو روز در هفته و اون موقع هم خونه مامانم یا خواهرهام میگذاشتمش. دو سالش که شد رفت مهد اما فقط تا ظهر. ظهر خواهرم میرفت دنبالش. اما سه سالش شد یه مهد که نزدیک کارم هست به صورت کامل میره. میدونی همیشه فکر میکنم در حقش مادری نمیکنم. چون خییلی کم میبینمش دیگه . اما از طرفی یک سال اول که خونه بودم و دایم یکسری کار تکراری میکردم کاملا افسرده شده بودم. من هم هشت سال سابقه دارم و نمیتونم کارم رو رها کنم در ضمن اگه بتونی این روش پارت تایم رو تا مدرسه رفتنش ادامه بدی بعدش دیگه کامل بری. حیف که برام مقدور نیست اینکار....

نمی شه! یا تمام وقت! یا کار بی کار! شرایط من اینه...

بانوی اردیبهشت سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1392 ساعت 13:46 http://banooye-ordi-behesht.persianblog.ir

راستی عزیزم نکنه دخمل تو هم مثل یاسی من متولد ماه مهر باشه؟

انشاالله...

تاتا سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1392 ساعت 13:51 http://tatamoj.persianblog.ir

به نظر من هر دو رو با هم داشته باش
بچه ها بزرگ میشن و میرن دنبال زندگی خودشون اونوقت تو میمونی و یه عالمه حسرت

آخه همینجوریم من 10 سال دیگه با 20 سال بازنشسته می شم...

nasim سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1392 ساعت 14:06

مطمئن باش یه مادر فعال در اجتماع الگوی بهتری برای دخترش خواهد بود و خوب مسالهٔ امنیت مالی هم این روزا خیلی‌ مطرحه، کارتو به هیچ وجه از دست نده، یه مدت مرخصی بگیر برای چند ماه اول که بچه به مراقبت بیشتر احتیاج داره، می‌شه بپرسم رشته تحصیلیت چیه؟

امنیت مالی که مطرحه اما با این حقوقا که نمی شه زندگی کرد!من منظورم فعالیت اجتماعیه! پست رو درست نخوندی!

پیتی سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1392 ساعت 14:07

مرخصی زایمان که ممو جون 9 ماه نشده.. تصویب نشده ها!!!

به مناسبت روز زن تصویب شد...

مژگان یک دنیا عشق سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1392 ساعت 14:20

خوب این دقیقا مهم ترین دغدغه من برای بچه دار نشدنه ممو.اگر کارم طوری بود که قرارداد رسمی داشتم فرق میکرد.اما با این قراردادهای موقت چه تضمینی هست که بعد چند سال من بتونم کار پیدا کنم اونم وقتی سنم بالاتر میره و از اطلاعت کارم دور بودم:((
ولی خوب با خودم نتیجه گرفتم اگر بچه دار شدم بخاطر بچه کارم رو کنار بذارم ولی به شدت در صددم قبلش یه کاری که بتونم نیمه وقت یا حتی تو خونه انجام بدمش پیدا کنم.نمیدونم بشه یا نه

عزیزم بچه دارشدنت رو به خاطر کار به تاخیر ننداز! بگذار هر چیزی سیر طبیعیش رو طی کنه!

ماه مون سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1392 ساعت 14:31

البته اینم اضافه کنم مادر من 30 سال خدمت کرد و پرستار بود حتی شبکاری هم داشت ولی همیشه همه چیز ما آماده بود و کمبودی نداشتیم .همه چی به خود آدم بستگی داره و اینکه کسایی باشن که کمکش کنن.
ولی لذت بودن باهاشون یه چیز دیگست

مادر منم شاغل بود و ما کمبودی نداشتیم.اما خود من هنوز بین دوراهیم...

پیتی سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1392 ساعت 14:37

نه عزیزم مجلس ردش کرد.. یکی از دوستای من پریروز زایمان کرد بهش ندادن 9 ماه همون 6 ماهه...
گفتن دولت تائید کرد اما مجلس به دلیل هزینه زایی رد کرده...

نمی دونم! اما دوست من و خواهر همکارم بهشون 9 ماه تعلق گرفته!

گلامور سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1392 ساعت 14:39

ممو جون هردو رو کنار هم نگه دار... اگه میتونی ی مدت کار رو کمتر کن تا نینی یه کم بزرگ بشه.

کاش می تونستم...کارم مسئولیتش سنگینه! نمی شه کمش کرد...

پیتی سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1392 ساعت 14:47

شاید به محل کار هم بستگی داره نمی دونم.. خدا کنه بشه 9 ماه.. راستی تو اصلا به وبلاگ من سر می زنی؟؟

قربونش برم تو که خیلی کم می نویسی!

تاتا سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1392 ساعت 15:12 http://tatamoj.persianblog.ir

به اندازه کافی واسه لطفی که می خوای بکنی شرمنده ات هستم عزیزم
هر چقدر طول بکشه مهم نیست

غزل سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1392 ساعت 15:33

یادته شرایط منو یادته بهم چی میگفتی در مورد موندن خونه فکر کنم اگه یادت بیاد بتونی درست تصمیم بگیری
به نظرم تا دو سالگی بچه واقعا احتیاج به مادر داره
ولیییی ولیییییی برای ماهایی که زمان زیادی بیرون خونه بودیم سخته واقعا سخته
و البته اینم بگم که انقدر کار داری که وقت سرخاروندن نداری بعد بچه
اینجا شرایط مالی هم مطرحه که به نظرم در نظر گرفتن اینم مهمه ولی نه به اندازه بچه
من خودم بعد دوسالگی امین حتما یک کار پیدا میکنم
یک کاری که همه زندگیم نشه شاید حقوقش کمتر باشه ولی هم خودم خسته نمیشم هم به خونه میرسم

دقیقا! اما نگرانم نتونم دووم بیارم...

غزل سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1392 ساعت 15:34

در ضمن تو نویسنده هم هستی میتونی توی خونه کار کنی هم پیشه دخملتی هم کار داری

ســـــــاینــــــــا!. سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1392 ساعت 15:35

من خودم برنامه مشخصه ممو ..نمیخوام بعد از بچه کار کنم...لاقل به احترام اونهمه واحد رونشناسی رشد کودکی که پاس کردم..
اما راست میگی کار کردن با فعالیت اجتماعی فرق داره...
من کارم میزارم کنار اما دلیل نمیشه از اجتماع هم بکشم کنار...یه کار هنری...یا کار تدریس یا مرکز مشاوره مدنظرمه...
کار کردن و اجتماع بودن خیلی باهم فرق دارن..
تازه تو ویسنده ای...وهیچ وقت نمیشه که خونه دار حساب بشی...
ایشالله بهترین تصمیم بگیری..در این مورد نمیشه کلی نظر داد هر کی متناسب با شرایط خودش نظر میده

ساینا جان! برنامه ت درسته...اما نویسندگی بخش کوچیکی از زندگی منه.یعنی فعالیت اجتماعی من نیست.راستش ممکنه نوشتن یه کتاب یک سال به طول بیانجامه!یعنی بعضی وقتا می شه که نمی تونم حتی یه خط بنویسم!!هنگم! اما یه روزایی زیاد می نویسم در حد 50 صفحه! اما به نظرم تا یه داستان پخته و کامل بشه،باید طول بکشه و تند تند نوشتن کار رو خراب می کنه.بعدشم صبح تا شب فقط نوشتن کسالت آوره!

بانو سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1392 ساعت 16:03 http://atiehbanoo.blogfa.com

تا دو سال که فکرشو نکن..من واقعا واسه حمام رفتن وقت کم میارم...

غزل سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1392 ساعت 16:24

عطری جون حق میدم بهت چون خیلی سخته
مسولیت داشتن در قبال یک بچه خسته شدن و از جون دل مایه گذاشتن به خونه رسیدن تازه اگه وقت کنی به خودت برسی ادمو خسته میکنه
به قوله نوشته توی کتاب مادر کافی کتابه خوبیه
بچه داری سالهای اول طاقت فرسا و 24 ساعته هست البتهههههه لحظات شیرینی هم داره که حاضر نیستی با هیچ چیزی عوض کنی
من بعد 6 ماه که اولین روز رفتم سرکار انگار دنیارو بهم دادن حالا وقت داشتم برای چندین ساعت نفس بکشم البته استرس پسری رو داشتم ولی داشتم نفس میکشیدم نمیدونی چه حسی بود ولی وقتی دیدم با چه سختی باید بیام سرکار و امین چقدر اذیت میشه بی خیال شدم کار راحتی نبود ولی عادت شد
اینم بگم که واقعا سخت بود برام 7 سال کار کرده بودم و همه ساعتها برای خودم بودم ولی حالااااا
ولی پسرک به دعوت ما اومده بود و باید مسئولیتش رو قبول میکردم
البته اگه کارم مثلا تا ساعت 1 بود میشد یک جوری کنار اومد دولتیها از این بابت راحتن
بازم خودت میدونی خوب فکراتو بکن
انشاا... بهترینها در انتظارتون باشه

دقیقا ! به خاطر اینکه خودم دعوتش کردم باید بارش رو به دوش بکشم اما اینکه چطوری این کاررو بکنم خدا عالمه!

هلیا سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1392 ساعت 16:43

نمی دونم چرا من ماه سبک سنگین کن ببین چطوره همش دیر می رسم.اولا دارم کتابتو میخونم تموم شد نظرمو میگم دوما مبارکه یه گل دختر توراه داریم پس ایشالا به سلامتی سوما هرکمکی تو هر زمینه ای خواستی میتونی رو م حساب کنی ها بی تعارف میگم و چهارما درمورد کار والا نمدیونم چی بگم باید شرایط خودتو بسنجی ولی به نظرم زوده بزار نی نیدنیا بیاد اون

هلی! تند و تند نوشتی احیانا؟
دستت درد نکنه دوستم...مزاحم می شم حتما!

ستاره سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1392 ساعت 19:04

من همیشه از بچگی حسرت اینو داشتم که مامانم خونه دار باشه و من نرم مهدکودک! حالا دیگه این حسرتو نمی خوام به بچه ام هم بدم. بچه ها قطعن تا یک سال حداقل به محبت تمام و کمال مادر احتباج دارند.

درسته و موافقم

برای تو چهارشنبه 1 خرداد 1392 ساعت 01:09 http://www.dearlover.blogfa.com

اول باید بگم مبارک باشه داشتن یک فرشته کوچولو ناز

من هم این تجربه رو داشتم و کنار دخترم بودن رو انتخاب کردم
خوب هر کسی بنابه شرایط رندگیش بهتر میتونه تصمیم بگیره

عمولی چهارشنبه 1 خرداد 1392 ساعت 10:00 http://www.d-madman.blogfa.com

حالا ما تقریبا تا دوسالگی دخترم برا خانوم انواع مرخصیارو از استحقاقی و بدون حقوق و... گرفتیم اما الانشم که الانه هردوشون دائم دلتنگ و عطش دیدن هم هستند و هرروز تیارتی داریم توخونه موقع رفتن سرکار.ومن چند بار به خانم گفتم که اگه خودش میخواد بمونه تو خونه اما اونهم دودله و بین دوانتخاب مونده.اینه که نمیشه چیزی گفت ،توکل به خدا بکنین ایشالله خودش بهترین راهو میذاره پیش پاتون

عمولی؟چه اسم آشنایی!!انشاالله..

اقا محمد هستم چهارشنبه 1 خرداد 1392 ساعت 12:55 http://aghamohammad1.persianblog.ir/

مهرناز چهارشنبه 1 خرداد 1392 ساعت 13:58

ببین مثل اینکه ۹ ماه مرخصی زایمان رو شورای نگهبان تایید نکرده پس فعلا مرخصی همون شش ماهه.
میتونم بهت بگم من خیلی ها رو دیدم که بعد از شش ماه اومدن سر کار. سخت هست کارت زیاد میشه ولی نشدنی نیست... یکی از همکارامون هم میگفت که ازهمون شش ماهگی بچه اش رو گذاشته مهد و خیلی هم راضیه که بچش نرفته خونه مامان بزرگها و دوتربیته نشده

مهد م که بره دو تربیته می شه...تازه اونجا از اقشار مختلف هم بچه می یاد و دیگه فبها!من اصلا روی 6 ماه فکر نمی کنم!

memol چهارشنبه 1 خرداد 1392 ساعت 14:48 http://ona7.blogfa.com

سلام عزیزم...خوبی؟
نی نی مون خوبه؟
من به شدت درگیر اسباب کشی‌ام...
واسع همین کم پیدام...
من کتاب امضا شده می‌خوام...چیکار کنم دیر رسیدم؟

دیگه نمایشگاه تموم شده عزیزم...میتونی از لینکهایی که تو ادامه مطلب پست پایین "کجایی" گذاشتم تهیه ش کنی.

دوشیزه چهارشنبه 1 خرداد 1392 ساعت 16:09 http://2world.blogfa.com/

ممو جون تو هزارماشالله با این انرژی و مدیریتی که داری هم از پس کار برمیای و هم نینو جون..سختیش هم یکسال اوله که 9 ماهش رو تو مرخصی هستی..بعدش همه چیز رو روال پیش میره
چرا 8 ساعت؟شما پاس شیر ندارید؟
من بهت رای دادم

نه عزیزم...اون مال خصوصی نیست! ممنونم...

نفیس چهارشنبه 1 خرداد 1392 ساعت 16:43 http://diarynafiis.persianblog.ir

رای دادم دوستم

میدونی همه راست میگن بچه وقتت رو پر میکنه اما ماها که برای مدت طولانی تو جامعه بدیم خیلی سخته خونه موندن
باید بگذاری دختر گلت دنیا بیاد یکم به فکرت استراحت بده بعد ببین چه تصمیمی میگیری
اما به نظر من سال اول سال حیاتی هستش برای نی نی گولو و باید همه جوره حمایت بشه و در کنارش باشی

درسته !و مرسی از رای...

nasim چهارشنبه 1 خرداد 1392 ساعت 18:25

خوب به هر حال با همین حقوق‌ها قراره زندگی‌ بچتونو اداره کنین دیگه، معجزه که قرار نیست بشه

نه بابا!!وای که مردم از بی پولی!

بانوی اردیبهشت پنج‌شنبه 2 خرداد 1392 ساعت 10:14 http://banooye-ordi-behesht.persianblog.ir

رای دادم .

هلیا جمعه 3 خرداد 1392 ساعت 19:02

کتابت رو تموم کردم اولا بگم خداچی کارت کنه دختر تا 4 صبح بیدار بودمولی بدجوری داستانش منو به هم ریخت و دلتنگم کرد انگار شیدا منم منتها نه با اون عاقبت خوشه بگذریم اما نظرم :امیدوارم ازم دلخور نشی سعی کردم از داستان بیام بیرون و هی همذات پنداری نکنم
اولا خیلی خوشم اومد که داستانت حاشیه الکی نداشت یعنی کشدار نبود رو شخصیت اصلی تمرکز کرده بودی دیدی بعضی رمانها رو میتونی چند صفحش رو جا بندازی بدون اینکه چیزی از دست بدی اما کتابت اینطوری نبود
دوما یه بازی زمان توش داشت که خیلی ازش خوشم اومد به نظرم یه جور هنرمندی اومد
سوما برام صحنه ها خیلی ملموس بود اغراق امیز و تصنعی نبود و اما انتقادم
تقریبا از یه جاهایی به بعد قصه غافلگیرم نکرد یعنی قابل پیش بینی شد نمیدونم چطوری بگم شد همون عاقبت خوشه همه داستنهای ایرانی که دودلداده بعد سالها به هم میرسن انگار از اون جایی که اختلافات شیدا با همسرش شروع شد دست نویسنده رو میشه که اینو دوست نداشتم نمی دونم شاید سلیقه من اینه ولی دلم میخواد تا صفحه اخر رمان نتونم پیش بینی کنم غافلگیرشم

عاشقتم هلی!! دستت درد نکنه!ممنون از نقدت...راستش خودم به عنوان اولین کتاب ازش تقریبا راضی بودم...

هلیا جمعه 3 خرداد 1392 ساعت 19:04

در ضمن کشتم خودمو غلط غلوط تایپ نکنم

عزیزی....

نفس شنبه 4 خرداد 1392 ساعت 09:52

اولین روز پدر را به آقا ابو تبریک میگم..انشالله ازین به بعد دخترش حسابی نازو دلبری میکنه براش تا کیف دنیارو بکنه از لحظات پدرانه ش...درمورد خرمشهر با اینکه من خودم بچه جنوبم وتو یک شب که وضعیت قرمز بود وموشکهای عراقی بالای سر بیمارستان میرفتن ومیومدن بدنیا اومدن اما با خوندنه پستت اشکام سرازیر شد..دلم برای اونهمه جوون مخلصی که پرپر شدن میسوزه وقتی وضعیت الان رو میبینم.متاسفانه درمورد خوزستان با اینهمه منابع عظیم نفت وگاز خیلی بی انصافی شده امکانات صفر.گردوغبارم که چندساله درگیرشیم.

می دونم عزیزم...خیلی سخت و دردناکه!!

نفس شنبه 4 خرداد 1392 ساعت 10:24

خصوصی داری عزیزم

خوب شد اومدی!!سریع ایمیلت رو برام بزار.بدوووووووووووووو!

نفس شنبه 4 خرداد 1392 ساعت 14:19

ببخشید دیر اومدم چک کردم.

عزیزم...ایمیلت رو چک کن الان.

تاتا شنبه 4 خرداد 1392 ساعت 23:21 http://tatamoj.persianblog.ir

یک دنیا ممنونم ممو جونم
آدرس ایمیلمم گذاشتم برات
هنوز وقت نکردم پست هاتو بخونم
هر وقت خوندم نظرمو میگم

ایمیل کردم برات

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.