عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

آخه تو چه شکلی هستی؟

یه چی بگم؟

یه حسی دارم این روزا!یه جوریم! هی ترش می کنم...هی زبونم تلخ می شه!

دلم می خواد الان اون موجود چند میلیمتری رو از تو شکمم در بیارم ببینم چه شکلیه؟چه مدلیه؟

چقدره؟چی می خوره؟صدا داره؟چه جوری نفس می کشه؟پوست داره؟ناخون داره؟

اینایی که تو این سایتا می نویسن درسته؟

آخه هنوز حسش نمی کنم...

نمی دونم چرا!

ووییییی!!یعنی واقعا این شکلیه؟

نظرات 23 + ارسال نظر
من سه‌شنبه 20 فروردین 1392 ساعت 11:36 http://ghezavathayam.blogfa.com

ای جونم. انقدر این حسهای دوران بارداری متضاد و درهم برهمن که آدم همه شون رو فکر می کنه یه جورایین.
من درست نمیدونم هفته چند رو می گذرونی ولی تجربه خودم میگه حدودا از بعد از هفته 20-21 یواش یواش حسش می کنی و از اون حس غرق لذت میشی.
راستی وسوسه نشی به این زودیا بری سه بعدی. اگرهم خواستی بری بزار برا هفته 32-33 که کامل کامل شده باشه و بتونی از دیدنش لذت ببری

سه بعدی که برای جنین ضرر داره.انگار انداختیش تو دیگ آب جوش!

گوشی سه‌شنبه 20 فروردین 1392 ساعت 12:01

ای جانم.... عزیزدلم
باوزر می کنی چشام اشکی شد؟؟؟؟؟؟
یاد اون روزام افتادم
ممو به جرات میگم
شیرین ترین وقشنگ ترین انتظار عمرت رو داری میگذرونی
من وقتی زایمان کرده بودم تا چند روز دلم تنگ میشد که تو شکمم هیچی نیست باور می کنی؟
این روزای هم نفسی خیلی خیلی قشنگ هستن
من خودم دقیقا از هفته ۱۶ حرکتاشو حس کردم
اوایل کمتر بود وهرچی بزرگتر میشه ملموس تر میشه
وقتی دنیا اومد می فهمی که هیچ عشقی بالاتر از عشق مادر وفرزندی نیست

از 16؟ خیلی زود نیست گوشی؟ من کلا ادم نوستالژیکی هستم شایدم به قول تو دلم تنگ بشه...

زهرا سه‌شنبه 20 فروردین 1392 ساعت 12:10 http://zizififi

ای جوووون..دونه برنجت چه نازه...خدا حفظش کنه...نمیدونم اون لینکی که در مورد تشکیل بچه تو وبلاگم گذاشته بودم دیدی یا نه اما ادم وقتی این چیزارو میبینه همش دوست داره خدا رو هزارن بار شکر کنه و بگه فتبارک الله احسن الخالقین

این عکس رو از تو نت پیدا کردم...مال من نیست زهرایی...واقعا چه جوری یه نی نی از یه نقطه به یه بچه 3 کیلویی می رسه؟؟کار خداست...

زهرا سه‌شنبه 20 فروردین 1392 ساعت 12:26 http://zizififi

میدونم ممو جونم...معمولا نی نی های همینقدی هم شکلن...نی نی تو هم حتمی این شکلیه..ای جوووووووووووونم نی نی .چه نازه

ناز که چه عرض کنم زهرا جون؟

گوشی سه‌شنبه 20 فروردین 1392 ساعت 12:30

عزیزم هرکسی یه جوریه من وهمکارم با هم باردار بودیم
من از هفته۱۶ حرکتاشو حس کردم
اون از هفته ۲۰

نی نی تو پسر بوده عزیزم! پسرا علی ورجه ن!!

محبوبه سه‌شنبه 20 فروردین 1392 ساعت 12:31 http://http://yaghootekabood2.mihanblog.com/

همون جوری که دوست داری باورش کن
یعنی توی ذهنت همون جوری که همیشه بهش فکر میکنی و رویا میسازی تصورش کن
اون چیزی که تو عکس میبینی دیگه کار خداست

چی بگم والا!

گوشی سه‌شنبه 20 فروردین 1392 ساعت 12:53

الان یه روزایی اینقدر عذابم میده میخوابم بگیرم درسته قورتش بدم بمونه سرجاش

دٍ همین دیگه!!

تاتا سه‌شنبه 20 فروردین 1392 ساعت 13:40 http://tatamoj.persianblog.ir

خیلیییییییییییی زوده واسه حس کردن ممو جون
اون هفته های اول دقیقا به خاطر همین حس هایی که وجود داره عاشق سونو بودم روزایی که سونو داشتم همیشه هیجان زده بودم

اما من می ترسم ببینمش...یه حس خیلی عجیبیه تاتا!

مهرسا مستقل سه‌شنبه 20 فروردین 1392 ساعت 13:51 http://roozhayebehtar.persianblog.ir

واقعنی الان این شکلیه؟!
منم ریدر رو پیدا نمیکردم ممو٬ با فیلتر شکن رفتم و یافتمش!

آهاین!اینو بگو!

ژاله سه‌شنبه 20 فروردین 1392 ساعت 14:07

سلام تا حالا رب انار امتحان کردی ؟ یک کم بخور کمکت میکنه

چه جوری خوب؟

آهو سه‌شنبه 20 فروردین 1392 ساعت 14:14 http://www.lahzehayeman1.blogfa.com

تقریبا بعد 4 ماه میتونی تکونهاشو حسش کنی!حس عجیبیه!یه آدم زنده تو بدن آدم!واقعا کار خدا زیباست و باور نکردنی!ایشالله دونه تو رو هم بزودی میبینیم

ایشالا...از الان یه جوریم آهو جان!

یک ماما با چکمه های سفید سه‌شنبه 20 فروردین 1392 ساعت 15:19 http://newmidwife.blogsky.com/

صبرکنید تا اولین تکون رو حس کنید....اون شیرین ترین لحظه دوران بارداری خواهد بود...

مرسی مستانه عزیزم...

ســـــــاینــــــــا!. سه‌شنبه 20 فروردین 1392 ساعت 18:44

الهی عزیزم ایشالله به سلامتی

خانم خانما سه‌شنبه 20 فروردین 1392 ساعت 21:18

واقعا؟؟؟
چه کوشولو...
ممو میاد بیرون میبینی چه شکلیه اینقدر عجله نداشته باش

انشاالله...به امید خدا...

کیانادخترشهریوری سه‌شنبه 20 فروردین 1392 ساعت 22:13

میدونی ممو چقدر خوبه که خدا بهت این لطف رو کرده.من همیشه تو رویاهام یه دخترک رو میبینم...

عزیزم...تو هم یه روز مادر می شی!دیر و زود داره سوخت و سوز نداره...

می خواهم بنویسم سه‌شنبه 20 فروردین 1392 ساعت 23:40 http://gol-e-kashi.persianblog.ir

چه شکلی می تونه باشه ؟ نمی دونم ...
اینو می دونم که حتما الان یک دنیا عشقه در انتظار حضور ، یک وجود مبارک و لطیف و پاک که یک دنیا چشم به راه حضورشه ...

نوشته هات چقدر خوب احساستو نشون میده .
خدا حفظتون کنه

مرسی عزیزم...خدا کنه حسام یه کم بهتر بشه!

ستاره چهارشنبه 21 فروردین 1392 ساعت 08:41

من خواننده خاموشم وچون باردارم خواستم بهت بگم که این حس هایی که داری و در این ایام از نظر روحی خیلی خسته هستی کاملا طییعیه. اصلا به خودت سخت نگیر. من عاشق بچه ها بودم یعنی می مردم واسشون. الان؟ بدم می یاد! همسایه مون رو که می بینم ۳ تا بچه داره حالت تهوع می گیرم! اینا طبیعیه و در هر کس به یه شکل ظهور می کنه. ترس و اضطراب خیلی طبیعیه با این عوض شدن هورمون ها...این سه چهار ماه اول آدم از دنیا بیزار می شه. ولی همش به خودت بگو و یادآوری کن که این ها می گذره. من تازه تنها هستم. تنهای تنها. نه خانواده ای دارم و نه دوستی...خارج از ایران. گاهی آرزو می کنم کاش یه کسی نزدیک بود یه قابلمه غذا به من می داد!
استرس دارم ولی دیگه توکل کردم به خدا. انشالله که برای تو هم این دوران به زودی سپری می شه.
در پناه حق باشی.

عزیزم...عیبی نداره! پس اون نی نی تو دلت چیه؟؟اون که هست!ایشالا که یه نی نی خوشگل به دنیا می یاری...

سیندرلا چهارشنبه 21 فروردین 1392 ساعت 09:49

تبریک میگم مادر شدنتو عزیزه دلم.

ژاله چهارشنبه 21 فروردین 1392 ساعت 10:22

سلام چه جوری خوب؟؟؟؟ منظورم این بود که رب انار ملس یک کمش برای رفع ویار کمکت میکنه امتحان کن
نکنه توقع داشتی رب انار بخوری قیافه دونه رو تو خواب ببینی

نچ!رب انار اصلا دوست ندارم!

اطلسی چهارشنبه 21 فروردین 1392 ساعت 10:44

پسسسسس نینی شما دخملک میباشد

والا من هیچیم درست نیست اطلسی جان! رو اصول نیستم که بشه از حالا تشخیص داد!

تاتا چهارشنبه 21 فروردین 1392 ساعت 14:50 http://tatamoj.persianblog.ir

آی گفتیییی
چرا اینقدر زود تابستون شده آخه
ما که دیروز کولر روشن کردیم بس که گرم بود

می بینی؟

ســـــــاینــــــــا!. چهارشنبه 21 فروردین 1392 ساعت 19:33

من از فروردین بدم میاد بخاطر رخوتش و حساسیت بهاره ام اما عاشق اردیبهشتم

من هر دوش رو دوست دارم...

مریسام پنج‌شنبه 22 فروردین 1392 ساعت 20:53

عزیزم خیلی مبارکه

به به! عزیز دلم...مرسی ...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.