عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

آخرین برف 91

امروز برف اومد...برفی که رنگ زندگیه!

برف امروز حسابی حالم رو خوب کرده.خنکم کرده.ابو می گفت سر کار نرو!اما من می دونستم اگه بیرون نیام دیوونه می شم.

به این برف و خنکی نیاز داشتم تا آروم بشم.مهم نیست که کفشام خیس می شه،یا باید دوباره لباس زمستونی بپوشم،مهم اینه که می تونم نفس بکشم!

دیگه از دل درد و نفخ ،نمی میرم...

موقعی که ابو من رو رسوند،سر راه حلیم گرفتیم و ابو همونجا تو ماشین خورد و من یه کاسه گنده بردم و با همکارام شریک شدم و حسابی بهمون چسبید.

حلیم گرم پر از دارچین...به همراه جیغ و داد و خنده!

امروز باز پنجشنبه ست و من حس خوبی دارم...با این برف و حلیم ،حس کردم دوباره رنگ زندگی شدم...

کتابنوشت: به پیشنهاد کتابلاگ یک کتابفروشی دنج  در تهران معرفی می شود که قیمتهاش قیمت دهه 60 ه و کتابهاش دست اول هم هست!