عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

روتین زندگی من+نی نی نوشت

من روتین زندگیم رو دوست دارم ...

یعنی صبحهای زود بعد از صبحانه با ابو از خونه میزنیم بیرون.بعدش کاره و کار!ازونطرف بعدازظهر خسته و مرده از کار می رسم سر خیابون خونه مون!حتما باید برم تره بار یه چیزی بخرم...از گوجه گیلاسی گرفته تا ذرت و قارچ و سبزی دلمه!حالا هرچی که شد!مهم نیست...مهم اینه که برم بین اون همه رنگ و شاد بشم! بعد راه می افتم طرف خونه...

گاهی اوقات شیر و پنیر و نون تست می خرم از سوپری گاهی اوقات هم فقط به خریدن بستنی نسکافه اکتفا می کنم!!(حتی تو زمستون سرد!!) خونه که میرسم زودی لباسهامو عوض می کنم و خریدها رو جا به جا می کنم...بعد یه غذایی برای شام می زارم و یه قوتی برای ناهار...اونوقته که برای خودم چای دم می کنم و تا ناهار و شام پخته بشن،می شینم و می نویسم...

یا یه کتاب دست می گیرم و اگه جذاب باشه،یه 40 صفحه ایش رو می خونم!

ابو که می یاد با هم شام می خوریم،بحث می کنیم و درد و دل! بعد هم که سریال شروع می شه و باز هم چای و نسکافه و نوشتن! این روتین 80 درصد زندگی منه! مگر اینکه مهمون داشته باشم یا مهمونی برم یا خرید خاصی داشته باشم که برم مرکز خریدی مثل هایپر!

اما!! امان از روزی که این روتین به هم بریزه! داغون می شم!یعنی خدا نکنه دیرتر به خونه برسم یا حالم بد باشه!!به هیچ عنوان حاضر نیستم این آرامش رو از دست بدم و خللی توش وارد بشه! یعنی اگه مجبور باشم بی برنامه جایی برم یا آخر شب برم خرید!

اینقدر بد قلقلی می کنم که خدا بگه بس! آرامشم به هم می ریزه و تا صبح نمی خوابم! حالا نمی دونم چرا امروز اینطوری شدم و اومدم این پست رو نوشتم،خدا داند!! شاید باز دوباره این هورمونام قاط زدن!! باز جا به جا شدن و من ترکوندم!

نی نی نوشت: 5 شنبه و جمعه رفتم دیدن دو تا نی نی! ای جوووووووووووووووووونم!یکیش لباش عین گل سرخ قرمز بود!اندازه عروسک بود!باران جونم خیلی خوشگل بود!! خیلیییییییی!وقتی مامانش باهاش حرف می زد،با اینکه 10 روزش بود،گوش می داد و چشماش رو باز می کرد... اون یکی اندازه فندق بود! مثل ماه! آوینا کوچولوی بنفش پوش!خیلی ذوق کردم...باهاش که حرف می زدم می خندید! اونم چه جوری!! یه وری بچه م! ماشالا هردوشون خانوم و آروم بودن...یه ذره اذیت نمی کردن...بزنین به تخته!

نظرات 19 + ارسال نظر
زهرا شنبه 14 بهمن 1391 ساعت 11:18 http://zizififi

هوراااااااااااااااااا.سلام ممویی...خداروشکر بالاخره تونستم از اداره بخونمت وگرنه داغون میشدم.اخه دیگه نمی تونم از خونه بخونمت عزیزززززززم...
میگم چرا من این همه از روتین بودن خوشم نمیاد؟؟؟انگار زندگی دیگه تنوع نداره

قربونت برم عزیز دلمممممممممم!دلم برات تنگولیده بود!
نمی دونم چرا روزمرگی رو بیشتر از تنوع دوست دارم...

زهرا شنبه 14 بهمن 1391 ساعت 11:42 http://zizififi

دله منم برات یه ریز ه بود.برای خودت برای نوشته هات ..برای مهربونیاتبوس

عین عین من دوستم!!دل به دل راه داره ...می دونستی؟

نیلوفر شنبه 14 بهمن 1391 ساعت 12:33 http://www.niloufar700.persianblog.ir

فکر کنم علاقه ات به کارت تاصیر داره در روحیه داشتنت وقتی از سر کار می آیی.
من انقدر از کارم متنفر بودم که وقتی از سر کار می اومدم خونه تا ۲ ساعت حال نداشتم با کسی حرف بزنم.

کارم رو تازه دارم دوست می دارم...اما زیاد هم عاشقش نیستم دوستم...

گلی شنبه 14 بهمن 1391 ساعت 13:22 http://www.mygreendays.blogfa.com/

عزیزم
کاملا درکت می کنم...می دونم همین روتین دوستداشتنی وقتی بهم می خوره چقدر برای آدم سخت میشه....
البته این هم یک هنره که از روتینهای زندگی لذت ببریم

درسته گلی جون!

بانو شنبه 14 بهمن 1391 ساعت 15:19 http://heartplays.persianblog.ir/

منم اگه یه چیزی مانع آرامشم بشه یا خللی ایجاد بشه تو روتین زندگیم ... عصبی می شم...
ای جانم باران...

منم...

تاتا شنبه 14 بهمن 1391 ساعت 17:05 http://tatamoj.persianblog.ir

من بر عکس تو از روزای مثل هم خوشم نمیاد عاشق مهمونیهای یهویی هستم
یهو برم خرید یهو برم مهمونی خیلی کیف داره

من روتین رو بیشتر دوست دارم

سیندرلا شنبه 14 بهمن 1391 ساعت 20:26 http://cinderellla.blogsky.com/

ممو جونم خوبی؟
ب نظرت اگه همیشه یه مدل خاصی باشه زندگیت دچار تکرار نمیشی؟؟
ولی خب این که میگی بهت ارامش میده خیلی مهمه.امیدوارم همیشه و همهیشه همه چیت روتین باشه و مملو از ارامش.
ای جونم من نی نی ها رو دوست دارم.

نه اتفاقا عزیزم...من همیشه تنوع تو زندگیم زیاد داشتم الان فقط طالب روتینم...

مامان نفس یکشنبه 15 بهمن 1391 ساعت 01:20 http://nafasemoon.niniweblog.com

سلام دوستِ جدید و نازنینم
بسی باعث خوشحالیست آشناییِ با شما
من 5 سالِ اول زندگیم دقیقا" مثه الانه شما بودم/ بنظرم روتینِ زندگیم آرومو عالی بود اما
امان از اون روزی که تصمیم گرفتیم 3تا بشیمو داستانا شروع شدو....

عزیز دلمی...نفس جان!

حکیمه یکشنبه 15 بهمن 1391 ساعت 08:18

من عاشق روتین بودنم به نظرم آرامش بیشتری داره

دقیقا حکیمه جان!

تاتا یکشنبه 15 بهمن 1391 ساعت 13:27 http://tatamoj.persianblog.ir

باهات موافقم
چقدر هم این روزا زیاد شدن
هه
اینقدر بدم میاد یهو خدافظی می کنن و تمام
خوب اگه میدونستی برات بد میشه نمینوشتی

همینو بگو خوب!!!

کیانادخترشهریوری دوشنبه 16 بهمن 1391 ساعت 00:23

منم نی نی دختر میخوام برای خود خودم

عزیززززززززززززمممممممممممممم!

ستاره دوشنبه 16 بهمن 1391 ساعت 00:34 http://www.twolover.ir

سلااااااااااااام
ممو جان این دو تا فیلم آخری رو که معرفی کرده بودی دیدم
آخی خیلی قشنگ بودن مرسی عزیزززززم
سلیقه ات تو فیلم دیدن رو دوست دارم مثه خودمه
بازم مرسی

کم پیدایی عزیزم! کجایی تو؟؟؟دلم برات تنگ شده بود!

ستاره دوشنبه 16 بهمن 1391 ساعت 09:54 http://www.twolover.ir

مرسی عزیزم منم همین طوررر :*
تو خواب زمستانی وبلاگی بودم
دارم یواش یواش بیدار میشم

خدارو شکر عزیزم...

اطلسی دوشنبه 16 بهمن 1391 ساعت 13:55

من هم ارامش همیشگی خودمو دوس دارم.دلم میخواد برای هرررررررچیزی از قبل برنامه داشته باشم نه اینکه یهویی بشه.یه جورایی منم ادم روتینم!روزهای عادی نه شلوغ و خسته کننده

دقیقا! منم برنامه ریزی رو بیشتر دوست دارم

مامان آوینا دوشنبه 16 بهمن 1391 ساعت 15:33

سلام عزیزممممممم. بازم ممنون که اومدیذ. بابت هدیه های قشنگت هم یه دنیا ممنون. ایشالا نی نی خودت

مرسی عزیز دلم...ممنون به خاطر دستپخت خوشمزه و خوبت! خیلی زحمت دادیم...

بهاره دوشنبه 16 بهمن 1391 ساعت 16:58 http://rouzmaregiha.blogsky.com

خاله مموی مهربون سلام
میخوام از طرف خودم و باران ازت تشکر کنم بخاطر لطف و محبتت و اون کادوهای خوشگلی که زحمت کشیده بودی و آوردی برای بارانی خوش به حال باران که خاله ی مهربونی مثل تو دارهآوینا رو من عکسش رو دیدم و باهات موافقم دوستم که خیلی خوردنیه... ایشالا خدا برای مامانش سلامت نگهش داره
ایشالا روزی برسه که ما هم نی نی خوشگل تو رو بغل بگیریم و هی قربون صدقه اش بریم

قربونتتتتتتتتتتتتتت برم دوست جون! خواهش می کنم قابلی نداشت که!منم مطمئنم تو هم خاله مهربونی هستی دوستم!

لبخند دوشنبه 16 بهمن 1391 ساعت 21:59 http://ye-asheghaneye-aram.persianblog.ir

وقتی داشتم میخوندم این روتین رو ناخودآگاه خنده اومد به لب هام. دوست داشتم روتینت رو. امیدوارم به زودی زود کتاب خوشگلتو در دست بگیرم و بخونم

امروز صبح دوستای نازنین من چه انرژی مثبتی بهم تزریق کردن...
دوست دارم لبخند جونم! خودم برات پستش می کنم...ایشالا! به امید اون روز!

یاس وحشی سه‌شنبه 17 بهمن 1391 ساعت 11:05 http://yaasevahshi.blogsky.com

فنچ بانو سه‌شنبه 17 بهمن 1391 ساعت 15:49 http://baghe-ma.blogsky.com


ممو تون شب که شهرزاد (دختر حسود!!) حذف شد همش یاد تو افتاده بودم عکدمی گوگوت

انقذه دلم خنک شد وقتی حذف شد!!! حقش بید!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.