عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

میهمانی ماه...

خوب بالاخره این مهمونی ما هم برگزار شد و به خوبی و خوشی و یک دنیا خنده گذشت...

این مهمونها برام خیلی عزیز بودن...چون هم من خیلی دلم می خواست دعوتشون کنم و هم اونها مشتاق بودن...

انرژیشون مثبت بود و به همه چیز به دور از بغض و حسادت نگاه می کردن...هیچ کینه و خصومتی تو نگاهشون نبود...

منم براشون سنگ تموم گذاشتم! از غذا گرفته تا دسر و چای مخصوص!

از دستپختم،از سلیقه م تعریف کردن...از چیدمان وسایلم ،دنجی خونه م  و کوه بلندی که منظره زیباش رو از تو پنجره آشپزخونه  به رخ می کشه...

خیلی زود اومدن و خیلی دیر رفتن! تا 7 شب هم نشستن...

چقدر خوبه وقتی یکی همیشه صاحب سلیقه ست و همیشه برای دیگرون مثال زدنیه،بهت انرژی مثبت بده و ازت تعریف کنه...

چقدر خوبه آدم همیشه مثبت باشه و حسادت رو کنار بگذاره و با دید پاک و بی آلایش به اطرافیانش و متعلقاتشون نگاه کنه...

چشمش دنبال این و اون نباشه که یکی چی کار می کنه تا اونم بره همون کار رو بکنه! بی کینه باشه!حسرت رو کنار بگذاره و سعی کنه قانع باشه!اگر وسیله ای رو می بینه که زیباست،تعریف نمی کنه،نگاهش رو عوض کنه!

نگاه حسود خیلی واضحه! من به شخصه بلافاصله متوجه می شم...وقتی یکی از حسادت رنگ نگاهش عوض می شه رو حس می کنم ...

و بر عکس کسی،که نگاه پاکی داره رو تشخیص می دم...

تو این روزها که پر شده از نگاههای حسرتبار،داشتن همچین آدمهایی کنارت غنیمته!

و من قدرشون رو خیلی خوب می دونم...خیلی خوب...