عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

اشک پاییز...

پاییزم خراب شد...

زیر سرفه های دود آلود این شهر شلوغ...

شهری پر از مونوکسید و سرب و ویروس...

دیشب درختانی را دیدم که اشک می ریختند در فضای دود آلود و بی اکسیژن...

نفسشان بالا نمی آمد...

گنجشکهایی را دیدم که پربسته در امتداد روز در میان دود،گریه می کردند...

خدایا...رحمی...مددی به حال ریه های پر از غبار ما کن...