عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

زندگی بٌرٌنزی!

همکارم که یه دختر عقد کرده و جوونه،امروز صبح تا رسید شرکت،نالید: ای وای!ای هوار! وزنه برداریمونم تو المپیک مدال برنز گرفت!

بعد بقیه همکارا اومدن و دنبال حرفشو گرفتن و یکصدا گفتن:ایران عرضه نداره! ایران اله و بله! آخر سر بحث به اینجا کشید و همه شون یک صدا نالیدن:که این زندگی به چه درد می خوره؟همه ش کار، همه ش خونه!سرمونو که می چرخونیم جمعه تموم می شه و باید بریم سر کار!بعدشم باید بریم خونه و به 10 نرسیده خوابمون می بره!نه هنری بلدیم نه کار خاصی انجام می دیم...مثل بقیه یه مدرک گرفتیم حالا فرض کن به درد بخور! بعدشم اومدیم سر کار و حالا هم داریم ازدواج می کنیم!لابد بعدش هم می خوایم بچه دار شیم...چشممون که به این ورزشکارا می افته،ناراحت می شیم که چرا ما زندگی متفاوت نداریم؟چرا ما نباید بتونیم رکورد بزنیم؟چرا یه هنر مثل نقاشی نداریم تا مثلا" ازش نمایشگاه و گالری بزاریم و خدا تومن بفروشیمشون؟

من همینطوری که دلداریشون می دادم،گفتم:شماهام بیکارید سر صبحی؟خود این شنبه ها دق آور هست به اندازه کافی!اونوقت شماها دارین خروس خون اول هفته نوحه واسه من می خونید؟خوب سنی ندارید که!برید دنبال یه هنر!یا برید تو یه محیط بازتر که بتونید مسافرت خارج از کشور برید و 4 تا جای حسابی ببینید و با فرهنگهای مختلف آشنا شید که نگید عمرمون تو این خر...شده! تلف شد!

همه شون یکصدا گفتن: اوه ه ه!مادر پدرامون باید از بچگی رومون کار می کردن!حالا که نکردن،دیگه هیچی یاد نمی گیریم! و دوباره برگشتیم سر نقطه اول!

یکیشون رو به من گفت: ممو خانوم!تو بایدم خیالت راحت باشه!بالاخره یه هنر خاص داری!می نویسی و کم کم 2 سال دیگه به نتیجه می رسی و اسمت می ره روی جلد!لااقل یه رقص بلدی که تو مهمونیای بترکون!! می ترکونی!زبانت خوبه و می تونی ترجمه کنی و کارت دست خودت باشه!کارت انجمن گویندگان داری!زبان دوم بلدی و مدرکشو گرفتی! اما ما چی؟

دیگه داشتم از ناله و افسردگی از دست اینا می مردم!!! هرچی دلداریشون می دادم و می گفتم، بابا شماها که مدرک مهندسی دارین!اون یکی داره تست می ده از ایران بره!دیگه چه مرگتونه؟اونا یه چیز دیگه جواب می دادن!

آخر سر لجم گرفت و گفتم:خجالت بکشید! برید خودتونو جمع کنید!قدر سلامتیتونو بدونید!اگه الان رو ویلچر نشسته بودین یا خدای نکرده کج و کوله بودین می خواستین چی کار کنین؟اون موقع حسرت یه لحظه سلامتی امروز تونو داشتین!از خدا می خواستین هیچی بهتون نده جز سلامتی!

هنر نوشت:اینا همچین امروز نالیدنا،منم قلقلک شدم!با خودم گفتم، برم تا دیر نشده یه هنر دیگه یاد بگیرم!شاید اینا راست بگن!هاین؟؟

سفره نوشت:این لینکو دیدین؟اگه تونستین سفره افطاری ممو رو پیدا کنین!!

نظرات 27 + ارسال نظر
سارای شنبه 14 مرداد 1391 ساعت 09:42

چی بگم والا...
ما ادما خواصیتمون اینه...اگه هنرمند ترین و متفاوت ترین زندگی رو هم داشته باشیم!ایندفه میگیم وای خد یه زندگی معمولی میخوایم!

آره والا! اینم هست!

جعفری نژاد شنبه 14 مرداد 1391 ساعت 10:11

سلام

بابک که عکس سفره تون رو به ما اجاره نداد لا اقل خودتون این سفره تون رو بدین ما یه عکسی باهاش بیاندازیم بانو

سفره شما که در صدر جدول بود!

یک مسافر شنبه 14 مرداد 1391 ساعت 10:39 http://yek-mosafer.persianblog.ir

به به چه سفره با آب و رنگی داشتید

یاد سر کار خودم افتادم! تمام زمان استراحت باید به غرزدن ها گوش می دادم و از اون ور افاده و پز های عجیب و غریب

ممنونم...
این بیچاره ها پز نمی دن!

مژگان شنبه 14 مرداد 1391 ساعت 11:42 http://ninijon.persianblog.ir

من راحت سفره افطاریت رو پیدا کردم ...روش نوشته شده بود

ایول دوستم!

ماهنوش شنبه 14 مرداد 1391 ساعت 12:06 http://bottom-of-my-heart.persianblog.ir/

کلا شنبه ها به قدری عذاب اور هست که تمام نکات منفی میاد جلو چشم ادم کم کم خوب میشن همکارات هم! ببین پنجشنبه میشن بمب انرژی
در مورد سلامتی هم واقعا راست گفتی کاشکی هممون واقعا قدر دان سلامتیمون باشیم .
سفرتونم دیدیم خانوم همیشه به مهمونی و شادی

مرسی عزیزم...

بانو شنبه 14 مرداد 1391 ساعت 12:12 http://heartplays.persianblog.ir/

اااا برنز گرفت... بابا دستش درد نکنه... دیدم با چه سختی وزنه بر می داشت... بازم خوبه.. ما راضی هستیم...
ماشالله شما که هنرمندی...
اون سفره هم که عالیییییییی... دلمان خواست..

قربان یو...دوستم!برات می پزونم!!

مهناز شنبه 14 مرداد 1391 ساعت 12:32 http://www.mahnaz-daneshjoo.blogfa.com

کی می خواد این غر زدن ها تموم شه خدا میدونه!
اما چقدر قشنگ جوابشونو دادید :)
چه جالب! جمله های آخر این پستمون شبیه همه
سفره ی رنگین و زیباتون رو دیدم خوش به حالتون مرغ دارید

تله پاتی داریم شاید...

مژگان یک دنیا عشق شنبه 14 مرداد 1391 ساعت 13:17

هعی دوستی ما هم که چیزی نشدیم تو این.....
هعی چقدر ما بیچاره ایم
هعی اینجا جای پیشرفت نداره
هعی از ما که گذشت
هعی......
--------------
سفره خوشمزه رو هم اول صبح رویت نمودیم

روزه که نبودی دلت آب بیفته مادر؟

مژگان یک دنیا عشق شنبه 14 مرداد 1391 ساعت 13:49

نه عزیزکم روزه نیستم
ولی خوب بازم دلم خواست.با اون رنگی رنگی ها و نارنجی ها و اینا خوب

تاتا شنبه 14 مرداد 1391 ساعت 14:05 http://www.tatamoj.persianblog.ir

با این ژاراگراف آخرت شدیدا موافقم
از وقتی پسرخاله ام به این شدت مریض شده تا می خوام ناله کنم یاد اون میفتم و میگم خدا رو شکر که سالم هستیم و اسیر بیمارستانا نشدیم
خدا رو شکر

تاتا شنبه 14 مرداد 1391 ساعت 14:07 http://www.tatamoj.persianblog.ir



عجب افطاریه خوشمزه و خوشرنگییییییییییییییییی دلم خوااااااااااست

منجوق شنبه 14 مرداد 1391 ساعت 14:46

تو نمی خواد بری دنبال هنر یه کم از هنرهاتو به اونها یاد بده

اینا که هنر نیست...هنر باید آدمو معروف کنه!

افسون شده شنبه 14 مرداد 1391 ساعت 14:53

ممو! ممو! هنر آشپزی هم داری تازه بهشون بگو تشویق بشن

ای بابا!قربونت برم...

ستاره شنبه 14 مرداد 1391 ساعت 15:25 http://www.twolover.ir

وای بعضی ها انقدر غر میزنن انرژی آدمو میگیرن
ممو سفرت خیلی خوشگل و خوشمزه بوووووووووووئ دستت درد نکنه

قربونت برم عزیزممممممممم...

سمیرا شنبه 14 مرداد 1391 ساعت 16:16 http://www.sepideye-eshgh.blogfa.com

به به چه سفره ی خوش آب و رنگی

آمارین شنبه 14 مرداد 1391 ساعت 16:28

منم تو دلم پر از غره هیچی نمینویسم که ناراحتتون نکنم:دی

الهیییییییییییی!مثل همیشه بهمون بگو عزیزم...مطمئن باش گوش شنوا داری...

ساینا!. شنبه 14 مرداد 1391 ساعت 19:12

سفره تو خیلی انرژی داشت

مرسی عزیزم...

مینا یکشنبه 15 مرداد 1391 ساعت 00:13 http://www.moj1364.blogfa.com

باز برن خداشونو شکر کنن که یه کاری دستشونو بند کرده ...هنرم بلد باشی فضا و امکاناتش نباشه باید بری در کوزه آبشو بخوری...در کل ما آدما همیشه از داشته هامون ناراضی هستیم

هنر داشته باشی امکانات خودشون می یان...کسی که یاد می گیره مطمئنا دنبال امکانتشم می ره!
همکارای منم ناراضی بودن بر عکس من!

سحر یکشنبه 15 مرداد 1391 ساعت 09:47

این پستو نوشتی که در آخرش از خودت تعریف کنی آیا؟!!

آره! پس چی؟کلا" می خواستم لج در آرم!

فلفل خانم یکشنبه 15 مرداد 1391 ساعت 10:07 http://fellfooli.persianblog.ir

واااایممو دست گلت دررررررررررد نکنه عااالی بود سفرت معلومه که خیلی خوشمزست.
حالا باز خوش به دل شما که هنوز انقدر وقت دارین که یه هنر یاد بگیری ما که به زور بهمون وقت میدن نفس بکشیم!

تو که باید وضعت بهتر باشه که دوستم!

سانی یکشنبه 15 مرداد 1391 ساعت 10:39 http://khatesevom.blogsky.com/

با این رسیدگی و اهمیتی که به ورزش میدن تو مملکت ما اون برنز حکم سه تا طلا رو داره

سفره افطارتم خیلی با سلیقه چیدی مموی کدبانو
فقط رعایت حرف بزرگترارو نکردی که گفتن به جای مرغ باید اشکنه بخوری

اشکنه رو عقشه سانی!!

تینا یکشنبه 15 مرداد 1391 ساعت 11:53 http://asemoone-tina

هی وااااااااااااااای من از این سفره..... با من ازدواج می کنی؟؟؟؟؟؟؟

عزیزمممممممممم....

فلفل بانو یکشنبه 15 مرداد 1391 ساعت 12:06

اوه عجب سفره ای!
درباره پست امروزتم دقیقا منظورت خود خود منم!‌هان!

عزیزم...منظورم عام ه...اگه مخاطب خاص داشت زیرش می نوشتم مخاطب خاص دارد...

ماهنوش یکشنبه 15 مرداد 1391 ساعت 12:34 http://bottom-of-my-heart.persianblog.ir/

در مورد پست بالا کاملا موافقم ممو جان . بنظر منهم نباید زندگی رو سخت گرفت .. چراکه شاعر میگه سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش (=سختگیر!)
من که تصمیم گرفتن رو مسائل حساس نباشم و زوم نکنم روشون مخصوصا با اون مسائلی که مشکل دارم

کلا من آدم راحتی هستم...هیچ جایی سخت نمی گیرم!

زهرا یکشنبه 15 مرداد 1391 ساعت 13:03 http://zizififi

چه خوب..اینقذه دوست داشتم منم ادم راحت گیری بودم..تازگیا حساس شد..خودم میدونم .میدونی واسه چیه؟؟؟واسه اینه که گاهی باید جواب میدادم اما ندادم و ریختم تو خودم و نتیجه اش شده این که رو هرحرفی حساسیت نشون میدم

آخه بستگی به طرفش داره...من هر چیزی برام مهم نیست...ذهن خودم رو درگیر مسایل بی اهمیت نمی کنم آخه کارهای مهمتر دارم زهرا جان!

فلفل بانو دوشنبه 16 مرداد 1391 ساعت 00:00

اونی که گفتم سئوالی نبود که گفتم منظورت منم یعنی من خودم به خودم گفتم ! چطوری بگم این رو تو خودم دیدم خب

desiree دوشنبه 16 مرداد 1391 ساعت 11:10 http://desiree.persianblog.ir

به نظر منم هر کسی باید از خودش شروع کنه و غر زدن هیچ فایده ای نداره فقط انرژی خودشون و دیگران رو می گیرن با این کار
سفره ات عااااااالی بود عزیزمممممم :**** چه خوشرنگ، چه زرشک پلویی گذاشتی با اینکه تازه شام خوردم گرسنه ام شد

عزیزمی...اونجا شبه دیگه!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.