عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

ترس...

می ترسم...

آنقدر می ترسم که پاهایم را یاری حرکت نیست...

آنقدر همه برایم ترس ریخته اند که هول برم داشته...می ترسم نشود!

می ترسم بگویند: نمی شود!

که ای کاش بگوید : می شود!می شود!

 و 2 ماه بعد ببینمش...در من بروید... لحظه دیدار...