عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

طعم خوش تنبلی!!

اولا" مرسی از نظرات پربار و پر مهرتون...

بازم ازین پستها خواهیم داشت...نسبت به دفعات قبل،حس می کنم نوشتنم پیشرفت کرده و روونتر شده که نظرات هم به مراتب بهتر و دقیقتر شده و می شه روشون حساب باز کرد...

می دونین چیه؟بعضی وقتا آدم تو ذهنش دوست داره یه کارهایی رو انجام بده و می دونه که این کارا سرحالش می یاره و به نفعشه اما تو ذهنش جفتک می پرونه و دست و پاش یاریش نمی کنن!

دقیقا مثل چهارشنبه صبح من(چهارشنبه هفته پیش که ماه رمضون نبود!!)

ساعت 6/5 از خواب بلند شدم!سرحال و سرخوش!با خودم گفتم الانه بلند می شم دوش می گیرم نون ساندویچیمو گرم می کنم،با خیارشور و گوجه فرنگی و استیک مرغ فرد اعلای پنیری تزیینش می می کنم و می زارم تو کیفم.اونوقت وسایل ورزشمو جمع می کنم و اون تاپ شلوارک خوشگله جدیدمو که از نمایندگی خریدم می زارم تو کوله م...

همه اینا که انجام شد چایسازو می زنم به برق و برای ابو صبحانه درست می کنم با کنجد و عسل!

بعد ماکارونی گوش فیلی رو براش می ریزم تو ظرفش با سالاد و ژله!

بعدشم حاضر می شم و می رم سر کار و راس 8/5 کارت می کشم!

اما می دونین به جای این کارا من چه کردم؟؟

واقعا" نمی دونین؟

گرفتم تا ساعت 8 صبح تخت خسبیدم!!حسابی هم تو مغزم جفتک انداختم که عذاب وجدان رو به خاطر این تنبلی از خودم دور کنم!اونقدر که خودم خسته شدم!

ساعت 9 صبح هم رسیدم شرکت و کارت زدم!

واقعا" چی فکر می کنین؟من آدم خیالبافیم؟تٌچ!!مدیونین اگه فکر کنین من اون روزو تنبلی کردم!

نظرات 15 + ارسال نظر
مژگان یک دنیا عشق دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 10:47

خوب خستگی غلبه میکنه گاهی
ولی من تا حالا فکر کنم تو کل کارم 1 بار دیز کارت کشیدم بخاطر خواب موندن
------------------
اوههه کدبانو.خودت یه مدل همسرت یه مدل غذا!!!
بابا حوصله داریjavascript:void(0);

آخه...نمی شه! اگه ول کنم که سوتغذیه می گیره!

کارانا ( پرستو ) دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 10:54 http://karana.persianblog.ir


کار ه خوب همینه دیگه به شرط این که بعدش عذاب وجدان نگیری!

زهرا دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 11:13 http://zizififi

ماشالله تو ژله و سالادم برا همسرت میذاری ؟؟؟من همیشه فکر میکردم خودم هوای همسرمو دارم نگو ممو بیشتر از من به شوهرش میرسه...میگم صبحانه عسل و کنجد چه جوریه؟؟؟منم ۵شنبه و جمعه ها برای همسر یه صبحانه درست می کنم با عسل و داخلشم بادوم و گردو رو ریز می کنم به همراه کنجد و پودر نارگیل ...تو هم این مدلیه صبحانه عسلت؟؟؟

خوب آخه باید تقویت بشه...کار می کنه طفلی!
من شیر و کنجد و عسلو با هم قاطی می کنم + یه زرده خام تخم مرغ! خستگی رو می گیره...

تاتا دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 11:49 http://www.tatamoj.persianblog.ir


خیلی باحالی ممو
زندگی ما اصلا با همین خیالبافیا شکل گرفته ولی خوبه چون همین خیالبافیا باعث میشه یه روزی عزم رو جزم کنیم و واقعیش کنیم
والا به خدا منم اون موقع که سر کار میرفتم حوصله ام نمیکشید این همه کار قبل از رفتنم انجام بدم

البته بعضی وقتا هم عملی می شه!! مخصوصا چهارشنبه یا 5 شنبه صبحا!

ساینا دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 12:04

خیلی باحالی

از چه نظر اونوقت؟

بانو دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 12:43 http://heartplays.persianblog.ir/

تنبل نیستی که فقط خوابه از تو قویتره...

ستاره دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 13:37 http://www.twolover.ir

برای منم این اتفاق خیلی پیش میاد

ستاره دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 13:39 http://www.twolover.ir

برای منم این اتفاق خیلی پیش میاد

حکیمه دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 14:51

تازه من این جور مواقع میگم چی میشد اگه فقط با فکر و تصور من همه این کارا انجام میشد!!!!!!!!!![آیکون حکیمه پررو]
بعدشم تا ظهر به این فکر میکنم که بهتره کارمو بزارم کنار و راحت تو خونه باشم بعد تا بعد از ظهر حالم دوباره خوب میشه

چه پروسه جالبی...

H.k دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 17:31 http://bescot.blogsky.com

در کل دیر کارت زدن....حس خیلی بدیه...

سانی سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 00:12

من همیشه شب قبل ارین نقشه ها میکشم بعضی وقتا هم عملی میشه ولی بعشی وقتا تبدیل به لالا میشه

صفورا سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 00:53 http://bahareomr-2.blogfa.com

پیش میاد دیگه.

desiree سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 02:12 http://desiree.persianblog.ir

واسه منم پیش اومده ولی اون خواب اصلا بهم نمی چسبه دیگه!

الهه سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 08:43 http://man-va-va.persianblog.ir

ولی به نظر من گاهی از این تنبیلها لازمه
کار خوبی کردی آی میچسبه

نیلوفر سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 11:26 http://www.niloufar700.persianblog.ir

واییممو مقل امروزه من که میخواستم ساعت ۸ شرکت باشم
سرم درد گرفت و تا ساعت ۱۵/۹ خوابیدم و ساعت ۳۰/۱۰ رسیدم شرکت
بعدش تا اومدم رئیسم زنگ زد که سلام خانوم نیلور رسیدن به خیر

حسابی پس بهت تیکه انداخت!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.