عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

گلهای عاطفه...

خوب چی کار کنم؟دوست دارم هی نازمو بکشی و من جواب سر بالا بدم...هی تو بگی چته و من بگم هیچی!هی تو دستمو بگیری و من دستمو از دستت در بیارم...

آخه بعضی وقتا آدم دوست داره ناز کنه و خودشو لوس کنه...هی بپیچم برم و تو هی اینور و اونور جلوم سبز بشی و خواهش کنی...

هی باهات قهر کنم و تو هی بگی: آشتی!آشتی...لوس نشو دیگه! و بعد برام یه عالمه بستنی شکلاتی بخری و برای دلجویی ای که خودتم نمی دونی منشا ناراحتیش کجاست،پیش قدم بشی...

عاشق همون روزاییم که با سر و وضع ژولیده!! وقتی از راه می رسی در رو برات باز می کنم و تو بی توجه به موهای سیخ سیخ و لباسهای درب داغونم،صورت بی آرایشمو می بوسی...

(آخه همیشه که نمی شه مرتب بود!!)

می دونین!بعضی وقتا آدم دلش برای فسقل بچه بودن بودن تنگ می شه...می خواد هرگز بزرگ نشه!بالا و پایین بپره!رو دیوارا گچ بکشه...دفتر خاطرات بنویسه!تا کمر از پنجره منتهی به کوچه درختی دولا بشه!کارتون ببینه و از خوردن بستنی لیوانی نسکافه ای ذوق کنه...

دلش می خواد نشه مسئول اداره یه خونه...دلش می خواد یکی ازش مراقبت کنه و براش آش و سوپ بپزه!

بعدشم ناز کنه...هی فکر کنه هنوز 20 سالشم نشده و طرفش باید خیلی بیشتر ازینا هواشو داشته باشه...دقیقا" مثل این فیلم هندیا که امیر خان 50 ساله هنوز نقش جوونای 30 ساله رو بازی می کنه و شاهرخ خان 40 ساله هنوز 20 سالشه...

چی می شد آدمها هیچوقت پیر نمی شدن؟هیچوقت بزرگ نمی شدن؟

رای نوشت: رای گیری هنوز ادامه داره تا فردا!

رستوران نوشت:استیکهای ژوآنی حرف ندارن!!اما پیتزا اسپاگتیش محشرههههههههه!به امتحانش می ارزه!!من که عاشقش شدم...

نظرات 16 + ارسال نظر
حکیمه شنبه 30 اردیبهشت 1391 ساعت 09:10

باهات موافقم دوستم
و چقدر میچسبه این ناز کشیدنا بعد از خستگی یه روز طولانی بهاری

بهاره شنبه 30 اردیبهشت 1391 ساعت 09:15 http://rouzmaregiha.blogsky.com

و چقدر حال میدهد بی توجه به دنیا و آدماش بپری روی لبه جدول و ادای بندبازها رو دربیاریچه کیفی میدهد بستنی قیفی دست بگیری و وسط خیابون ذره ذره بخوریش و ککت هم نگزد که مردم نگاهت می کنند! چه شیرین می شود تا دنیا دنیاست تو دخترکی ۱۹-۲۰ ساله باشی و محبوب برایت همیشه جوان باشد که تو برایش ناز کنی و او کرور کرور ناز بخرد من هم با تو آرزو میکنم که ای کاش میشد همیشه جان ماند و پختگی و پیری هرگز به سراغ آدم نیاید

ای کاش دوست جون!

مهربانو شنبه 30 اردیبهشت 1391 ساعت 10:17 http://www.mehrbaanoot.blogsky.com

آخ گفتی ممو من عاشق این بچگی کردنام.... ایننازکردناوناز کشیدنام!

مایم!

غزل شنبه 30 اردیبهشت 1391 ساعت 11:00

خدایششششش چی میشد ها هییییی روزگار
ژوانی رفتین ؟ محله ما هم یک عدد دارد من هی رد میشم هی نگاش میکنم کی باشه برم داخل و دلی از عزا در بیاوریمم

ژوانی مگه شعبه داره؟

غزل شنبه 30 اردیبهشت 1391 ساعت 11:15

نمیدونم منم فکر نمیکردم داشته باشه
تشریف میاوردین در خدمت بودیم

قربون شما...شما نی نی داری!شما باید بیای...

غزل شنبه 30 اردیبهشت 1391 ساعت 11:21

۲ تا شده مرزداران و پاسداران

چه خوب! مرزدارانش رو من دوست دارم...5 شنبه خیلی شلوغ بود! ما رزرو کردیم بعد رفتیم!مردم تا تو راهرو وایستاده بودن!

غزل شنبه 30 اردیبهشت 1391 ساعت 11:27

شعبه اصلیش هم مرزدارانه نمیدونستم پاسداران هم زده

اوهوم...اما مثل اینکه زده!

زهرا شنبه 30 اردیبهشت 1391 ساعت 11:42 http://zizififi

من دیوونه این قهر و آشتی و نازکردنا و ناز کشیدنای بعدش هستم...به نظرم ماهی یه با می چسبه البته نه بیشتر...میگم چرا آمیتاپاچانو نگفتی؟؟؟اون طفلی ازهمه مظلومتر واقع شده..خب طفلی از نقش یه جوونه ۲۰ ساله تا ۷۰ ساله رو خودش به تنهایی همین الان بازی میکنه

راست گفتی!انقدر نقش این پسر جوونا رو بازی کرده که خودشم سنشو گم کرده!

سمانه شنبه 30 اردیبهشت 1391 ساعت 13:36 http://samanehosadegh.mihanblog.com

ممو جان کلا" زیبا بود نوشتت....منم این حس های زنونه ی قهرکردنو دوست دارم....اما خدا کنه نازکشت همیشه تحویلت بگیره....وقتی حال ندارن آدمو ضایع میکنن

آبانه شنبه 30 اردیبهشت 1391 ساعت 17:01 http://abaneh.blogfa.com

درکت میکنم دوستم
ژوانی و هستم شدید ... من عاشق استیک مدیترانه و پاستا میلانو و پاستا گامباس ال پولو و استیک بوچر باربرا شونم . جگر سوخاریشنوم حرف نداره

مخصوصا" استیک مدیترانه با سس فلفل!!اما جیگر دوست ندارم!

عاطفه شنبه 30 اردیبهشت 1391 ساعت 20:33

وای ممو منم متنفرم از بزرگ شدن.............

منم...

نازنین یکشنبه 31 اردیبهشت 1391 ساعت 00:41 http://avazedohol.persianblog.ir

سلام من میخام رای بدم !
من مهرو مهتاب و افسون سبز و در پایان شب و بعد از او رو خوندم ! البته وختی جوون بودما ! ینی راهنمایی اینا بودم مهر و مهتابو خوندم ! بقیشم چن سال پیش خوندم .آهان دختری در مه رو هم خوندم . همشونو دوس داشتم و به نظرم تکین عالی مینویسه ! با اینکه من خوره ی رمان بودم قبلنا و کل کتابای مودب پور و خیلیلای دیگه رو هم خوندم اما به نظرم تکین متفاوت و عالی و بدرد بخور مینویسه . از این کتاب دوزاریا نیس کتاباش. به شخصه عاشق مهر و مهتاب هستم . دوس دارم بقیه شونم بخونم اما یکم تنبل شدم . نوبت عاشقی رو نصفه خوندم. اما به نظرم خیلی بهتر از خیلی کتابا مثل همخونه بود مثلا! همخونه رو خیلی تعذیف شنیده بودم ازش اما اصلن خوب نبود الکی زیاد بود فقط! همین دیگه ! مرسی

منم نظر تورو دارم...

نازنین یکشنبه 31 اردیبهشت 1391 ساعت 00:43 http://avazedohol.persianblog.ir

عاشقنه برای پسرمم خوندم!یادم رفته بود بگم !

بانو یکشنبه 31 اردیبهشت 1391 ساعت 11:03 http://heartplays.persianblog.ir/

اوممممممم ... این سالاد واقعا خوشمزه است...

به خاطر تو عکس نزاشتم که هوس نکنی!!

می می یکشنبه 31 اردیبهشت 1391 ساعت 11:03

دوستم من امروز 7 به بعد میرم خونه.در خدمتیم

قربونت عزیزم...می بینمت

آواز یکشنبه 31 اردیبهشت 1391 ساعت 12:04

وای چقدر این نوشته دوست داشتنی اند ... و من خیلی موافقم با همش !

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.