عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

نوسانات روحی زنان!

اگه روزی صداتا پست در مورد این هور*مونای جونم مرگ نشده زنها بنویسی باز هم کمه!لامصب انقدر مهمن و حال آدمو دگرگون می کنن که نمی شه ازشون گذشت!هرکسی هم می که اصلا؛ رو من تاثیر نداره و چرت و پرته و اینا٬الکی گفته!چون تو زندگی ماشینی امروز شده جز لانفک زندگیها!

واقعا" نوسانات روحی آدمها به خصوص زنها خیلی رو زندگیشون تاثیرگذاره...یعنی اگه یه زن رو بکشی،اگه نخواد آشپزی کنه یا لباسی رو اتو کنه،عمرا" بتونی راضیش کنه که این کار رو انجام بده!یا اگه تو یه مودی باشه که نشه باهاش حرف زد،واقعا" نمی شه و اعصابتو خرد می کنه...

بعضی وقتا آدم اینقدر هنگه که نمی تونه انگشتشو تکون بده!چه برسه به اینکه بخواد آشپزی کنه یا خونه رو جمع و جور کنه...

اینجور موقعها آدم یه غار خلوت می خواد٬واسه آروم گرفتن!حال هیچ کس رو نداره جز خودش!دلش می خواد تو حال خودش فرو بره تا بحران رو رد کنه...تا همه چیز به حال عادی برگرده...بعضی وقتا دوره ش فقط چند ساعته و بعضی وقتا چند روز طول می کشه تا حالت عادی برگرده...

خیلی از آقایون این مساله رو درک نمی کنن چون هرگز دچارش نشدن و نمی دونن این هورمونای سیخونکی چقدر می تونن چپندر قیچی عمل کنن و چقدر می تونن تو روحیه آدم تاثیر بگذارن!نمی دونن که یک زن هر چقدر حساستر و رئوفتر باشه این هورمونا روش تاثیر بیشتری دارن !نمی دونن که اینجور موقعها نباید با زنها جر و بحث کنن و آنتیریکشون کنن یا یه حرفی رو هی تکرار کنن...اگه آقایون نمی تونن برای خانومها تو همچین دوره ای کاری انجام بدن یا کمکی بکنن٬ بهترین کار اینه که تنهاشون بزارن یا براشون تفریحات شاد فراهم کنن...

اونوقته که این دوره مزخرف به راحتی طی می شه و قربانی و تلفات هم نخواهد داشت!

توصیه م اینه که توصیه های ممویی را جدی بگیرید!

بارون نوشت:هوا رو حال می کنین؟من که صبح یه ساعت زودتر در اومدم و حسابی تا شرکت قدم زدم!چند تا یاس بنفش و جوونه خوشگل هم چیدم و الان روز میزمه!به به!چه طراوتی داره...دیشب باغ لواسون یه حالی داد!تو تاریکی وسطی بازی کردیم وهی گل و شلی شدیم...

نظرات 26 + ارسال نظر
گوشی شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 10:15

امان از این هورمون ها
من که همیشه باید یه دعوایی راه بندازم ویه جیق جیق حسابی بکنم بلکه این هورمونا بشینن سر جاشون

منظورت جیغ جیغه دیگه!!

مژگان شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 10:19

حالا حساب کن من بینوا تو این دوران که بقول تو حال خودمو ندارم.چون با همکارم که یه زن 67 ساله است! خوش و بش نکردم و شادش نکردم الان مثلا با من قهره و تو قیافست.

بزن تو سرش!

گلی کپل شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 10:21

من که با تمام وجودم این روزا این حسو دارم تجربه می کنم. به خاطر قرصهایی هم که می خورم قضیه حادتر شده و خلاصه داستانی داریماااااااااااا. واقعا چه وضعیه آخه؟؟؟؟؟؟؟؟

اوه اوه!

زهرا شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 10:23 http://zizififi

میگم فکر کنم دعوای هفته پیشه منو همسرم به خاطر همین هورومونای لعنتی بود...ای لعنت به این هورمونا

مرض بگیرن این هورمونا ایشالا!

مژگان شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 10:31

به به وسطی.تو بارونننننننننننن
ولی من از سیزده بدر توبه کردم وسطی باازی نکنم.من جونشو ندارم مااااادر.
چون همیشه تیم مقابل ما مردا میفتن پوستمونو میکنن

نه دیگه !من همیشه می زنم!هیچ وقت وسط وانمی ستم!

هانالو شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 10:35

من وووواقعا موافقم امان از این هورمون ها
....
من نمیدونستم توام شاغلی...آفرین که به همه کارات میرسی بخدا

منیژه شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 10:47 http://nasimayeman.persianblog.ir

آقایون نمی دونن که یک زن هر چقدر حساستر و رئوفتر باشه این هورمونا روش تاثیر بیشتری دارن...این و خوب اومدی ممویی..
خوچ به حالت بابت باغ لواسون و وسطی...

الهه شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 11:00 http://man-va-va.persianblog.ir

وای ممو جون منم دقیقاً الان دارم با این هرمونها سر میکنم

زهرا شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 11:01 http://zizififi

مرسی دوستم به خاطر راهنماییت..درستش کردمممویی اصلا کلا جمله ام مشکل داشت..من معمولا پستامو با عجله می نویسم و بدون مرور..اخه کار من تایپ نیست و صدای تلق و تولوق ناشی از خوردن انگشتام رو کیبورد باعث جلب توجه همکارام میشه ....بازم مرسی دوستم

گوش مروارید شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 11:39

اصلا من خودم از عمد همیشه اینجوری مینویسم
جیق جیق...
یا همیشه می نویسم بقل به جای بغل
.
.
.
استغفرالله یه وقت فکر نکردی که من سواتم نمی کشه ننه

دخملی شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 12:16

اره قبول دارم واقعا این هومونای مزخرف اعصاب ادم رو خورد میکنن!

خورشید شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 12:21

عاشق این بارونمممممممممم
عاشق این هواهممممممممممم

نفس شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 12:46

ای جانم دوست جونه خوبه خودم..هورمونا هرچقدرم بدو خاک برسر باشن بازم مقابل مهربونی تو کم میارن خانووووم..به به وسطی تو باغ لواسون و هوای بارونی گوارای وجود نازنینت..جای ما رو هم خالی کن.

مرسی عزیزم...

صفورا شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 12:48 http://bahareomr-2.blogfa.com

وای از این هورمونای لعنتی ولی در کنارش به به از این هوا و بارونه بهاریو خوشگلو ملس.

صبا شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 14:00

سلام عطربرنج
نگران هورمونا نباش یج هوری میشن !!!!!!!!
نفس خانم نیستی خیلی دنبال وبلاگت گشتم پیدات نکردم دلم برات تنگ شده ..........

نگران نیستم عزیزم!

نفس شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 14:36

ممو جون این دوستمون که با نام صبا کامنت گذاشته وبلاگ داره؟گمونم منو با یک نفس دیگه اشتباه گرفته آخه من که وبلاگ ندارم دوست جونممممم

فک کنم...

افسون شده شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 14:42

واقعن هاااااا کاش یه درمونی براشون بود :))

کاش!

نازی شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 14:48

سلام دوستم.خیلی وقته که میخونمت اما یادم نمیاد تا به حال کامنت گذاشته باشم. دوست دارم نوشته هاتو و لذت میبرم از بخشای معرفی کتاب و فیلم. چون خودم یه کلکسیون از فیلمای آمریکایی رو دارم. به هر حال نمیدونم چرا امروز خواستم از خاموشی در آم و روشن شم!!!!
در مورد رمانهای ایرانی راستش منم هم عقیده همون بعضیها هستم. غیر از چند تا کتاب مثل بامداد خمار و امثالهم بقیه خیلی آبکی بودن. اما این لیستی که الان معرفی کردی رو حتما تهیه میکنم. یاعتماد دارم به سلیقت. ممنون.

اشتباه ما اینجاست که ندیده و نخونده قضاوت اشتباه می کنیم...خود شما که رمانهای جدید رو نخوندین پس چطوری می گین آبکین؟...بامداد خمار هم مال 15 سال پیشه نویسنده ش هم دیگه نتونست مثل اون کتاب بنویسه ...به نظرم وقتی آدم می خواد قضاوت کنه باید آگاهی کامل داشته باشه و تمام جوانب رو سنجیده باشه!
اون لیستی که نام بردم رو بخونی نظرت عوض می شه عزیزم!

آبانه شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 14:48 http://abaneh.blogfa.com

درست میگی دوستم ! کپسول فمی کامفورت خیلی میتونه بهت کمک عزیزم توی این دوره .

چاق نمی کنه اونوقت؟

maryam شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 21:19 http://maryam-bashkani.blogfa.com

سلام میشه با منم دوس شی؟

حنا یکشنبه 27 فروردین 1391 ساعت 00:46

بعضی وقتا همچین حرف دل ادمو میزنی که هوس میکنم پیشم بودی محکم بغلت میکردم

خورشید و جمشید یکشنبه 27 فروردین 1391 ساعت 08:20

نه عشقم ۲ هفته دیگه میاد ........... من تنهای تنها هستم

آخی...

یک ماما با چکمه های سفید دوشنبه 28 فروردین 1391 ساعت 15:16 http://newmidwife.blogsky.com/

کیه که درک کنه این وضعیت و این نوسانات مارو!!!!

هیشکی!

مونا سه‌شنبه 29 فروردین 1391 ساعت 01:08

صبا چهارشنبه 30 فروردین 1391 ساعت 08:13

نفس جون ! تو اون دوستمون نیستی که وبلاگی بنام ْحال ما خوب است اگر بگذارندْ داشتی ؟؟؟؟

نه عزیزم...من از اول همین عطر برنج بودم...

صبا یکشنبه 3 اردیبهشت 1391 ساعت 12:58

ممو جان می دونم شما از ابتدا عطر برنج بودید نوشته های قشنگتو می خوندم منظورم دوستمون نفس بود ... در هر صورت مرسی عزیزم !

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.