عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

تا فردا

نمی دونم چرا بعضی وقتا جمعه ها که از مهمونی یا تفریح برمی گردم،دلم می گیره...حالم خراب می شه!به خاطر غروب روز جمعه نیست ها!به خاطر اینه که یه هو خالی می شم!اصلا" دوست ندارم تو خونه بمونم و انتظار یه شنبه پر کار رو بکشم...اصلا" حوصله اتو کردن و یا ماشین زدن و شستن لباسهای فردا رو ندارم!حوصله آماده کردن غذای فردای ابو رو ندارم...همه ش استرس دارم که مبادا فردا یه کار فورس پیش بیاد و من بمونم تو منگنه...

اما وقتی صبح شنبه از خواب بلند می شم،سرحال سرحالم!!وقتی می رم سر کار،سرحالتر می شم...خیابونا و جنب و جوش مردم رو که می بینم انگاری بهم اکسیژن تزریق می شه و انرژیم زیاد می شه!وقتی می رم دفتر و می بینم همه دارن هرهر کرکر می کنن با هم،دلم باز می شه...حتی اگه فشار کاری هم اون روز زیاد باشه،می شه تحملش کرد!

خلاصه اینو نوشتم که یه وقت بی مطلب نمونم و بی صدا از دنیا نرفته باشم!!

بعدا" نوشت1:خورشیدک بنویس دیگه!!تو هم سرت شلوغه؟؟

بعدا" نوشت2:می*می!تو نمی خوای یه وبلاگ جدید بزنی به سلامتی؟