عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

وایلد وادی(پارک آبی دوبی)

صبح اول هفته اسفندی بهاریتون بخیر!

اینم آخرین پست از سفرنامه شیرین و خاطره انگیز دوبی!بالاخره تلسمش شکست و من تونستم یک دوجین عکس خوشگل رو آپلود کنم...

این عکس رو من واقعا؛ دوست دارم...چون حال و هوای اون روز رو برام زنده می کنه...سرسره های آبی وایلد وادی و یه عالمه هیجان!یه روز نیمه ابری...نسیم ملایم و بعد چندتا عکس دست جمعی زیر آب و روی تیوپهای بزرگ و باحال!تازه عصرش ما پرواز داشتیم و همه تو هواپیما خوابیدیم و نفهمیدیم کی رسیدیم تهران!

تو این محوطه بیشتر مردا موج سواری می کردن!البته خیلی سخت بود و فشار آب زیاد بود که هیچ دختری جرات نکرده بود بره موج سواری...

برای دیدن بقیه عکسها رو ادامه مطلب کلیک کنین...

اینجا سر در وایلد وادیه...همونجایی که یه آبشار مصنوعی داره و ما اونقدر دمش عکس انداختیم که خسته شدیم...

اینم یه عکس از نمای دیگه...

اینجا ورودیشه که بلیطها رو چک می کنن!

اینجا هم یه سوپریه که دستبندای لاکرا رو برای ناهار و چیزای دیگه شارژ می کنن...

موج سواری رو حال می کنین؟

از اینجا دیگه سرسره های آبی شروع می شن...

زیر پلهای معلق راه آب بود برای سر خوردن...

اینجا موج سواری برای بچه هاست...اما فقط پسر بچه ها بودن!

یه نمای دیگه از کل وایلد وادی...

اون بالا دو تا سرسره به موازات همدیگه بود که تیوپهای ۴ نفره داشت!یکی ازین سرسره ها اونقدر هیجان انگیز بود که قلبت وای می ستاد!اونقدر طولانی بود و چرخ می خورد که وسطش به غلط کردن می افتادی و فقط می خواستی که تموم شه!مثل تخمه...اما وقتی تموم می شد دلت می خواست بازم سوار شی...ما ۴ دفعه سوار شدیم!گوشتامون آب شد از بس جیغ زدیم!!

اینجا هم چند نفر داشتن حمام آفتاب می گرفتن!!جالب اینجا بود که یه سری زن محجبه عرب!!که فقط چشماشون بیرون بود و بقیه جاهاشونو پوشونده بودن اون وسط مسطا رژه می رفتن و ٬دید می زدن!معلوم نبود واسه چی اومده بودن؟

اینجا رووووووووووووووو!

اینجا ورودی سرسره هاست...

اون سطله رو می بینین؟هر چند دقیقه یکبار پر از آب می شد و می ریخت رو سر مردم...

اینم یه نمای نزدیک از همون سطله!

واووووووووو!و این هم خطرناکترین و بلندترین سرسره وایلد وادی!!بر عکس بقیه سرسره ها این هم باریک بود و هم بدون تیوپ باید سوار می شدی...یعنی دقیقا سقوط ازاد بود!۲ دقیقه بیشتر طول نمی کشید ها!اما وسطاش آدم احساس بی وزنی می کرد و اندازه دو سانت رو قوس اول از سرسره جدا می شد!اون موقعی که جدا می شدیُ انگاری هیچی نمی فهمیدی...یه چیزی بین خواب و بیداری!!بعد دو ثانیه بعد روی زمین بودی...

این هم یه سرسره دیگه...

اینم ملتن که از تونلای آبی اومدن بیرون...

اینم استخری بود که به خاطر باد خنکی که می وزید٬آبش رو گرم کرده بودن...

و این هم منظره پشت وایلد وادی....

و بالاخره وایلد وادی در یک نگاه!!

دو نکته باید در مورد وایلد وادی بگم!

یکی اینکه تمام سرسره های آبیش برعکس نیروی جاذبه زمین بود!یعنی به جای اینکه پایین بیاد با فشار آب بالا می رفت...همه شونم طولانی بود و با تیوپ...فقط اون بلنده بدون تیوپ بود...تمام سرسره ها وسطشون چند تا ایستگاه داشت که دو سه تا مامور وایستاده بودن و تا می دیدن چهره ت ترسیده و رنگت پریده از همونجا برت می گردوندن!

دوم اینکه بر عکس آنتالیا تعداد سرسره ها کمتر بود اما ایمنیشون بیشتر!یعنی وقتی دستت به دیواره ش می خورد زیاد درد نمی گرفت!کما اینکه تو آنتالیا وقت سر خوردن بار آرنج و زانوی من به سرسره ها خورد و داغون شد!!

سوم اینکه هر کی بره دوبی و وایلد وادی نره٬از دستش رفتههههههههههه!

چهارم اینکه خیلی خوش گذشت...

نظرات 19 + ارسال نظر
ساینا سه‌شنبه 16 اسفند 1390 ساعت 12:18

مرسی بخاطر عکسها ایشالله همیشه از این سفرهای خاطره انگیز بری

گلی کپل سه‌شنبه 16 اسفند 1390 ساعت 12:34 http://goliiiii.persianblog.ir/

وایییییییی منم عاشق وایلدوادی ام. من یادمه اون روز کمرم درد می کرد اما از هیچیش نگذشتم

بانو سه‌شنبه 16 اسفند 1390 ساعت 12:52 http://heartplays.persianblog.ir/

واییی عجب هیجانی داشت این پستت... حسابی کیف کردم...
الان هم خیس آبم..

گوشی سه‌شنبه 16 اسفند 1390 ساعت 12:53

ای ول ای ول
شارجمون کردی سر ظهری

اطلسی سه‌شنبه 16 اسفند 1390 ساعت 13:04

وای چقدرر دلم خواستتتتتتتتتتتتتت...مرسییییییییییییییییی

ترلان سه‌شنبه 16 اسفند 1390 ساعت 13:30 http://www.tarlancafe.persianblog.ir

یه چی بگم باور می کنی؟؟!؟!؟ من تا حالا نرفتم وایلدوادی!!!!! البته یه پارک دیگه دفتم ولی اینجا رو نه!
حالا با این پستت ترغیب شدم برم!!
مرسی ... خیلی عالی نوشتی!!

هبه رضوی سه‌شنبه 16 اسفند 1390 ساعت 13:42 http://www.hebeyerazavi.blogfa.com

تند تند بری خوش بگذرونی

سمانه سه‌شنبه 16 اسفند 1390 ساعت 13:57

ممو جان شرمنده بی زحمت اون طلسم رو درستش کن خواهر جان ببخشید آ

مهرناز سه‌شنبه 16 اسفند 1390 ساعت 15:25

طلسم نه تلسم

مونا چهارشنبه 17 اسفند 1390 ساعت 00:41

زهرا چهارشنبه 17 اسفند 1390 ساعت 06:47 http://zizififi

مرسی همیشه سفر...والله من با دیدن این عکسها دلم پیچ رفت و استرس گرفتم بعدا شما چه جوری سوووار اینا شدین؟؟؟یه جورایی ترسناک میزد

زهرا چهارشنبه 17 اسفند 1390 ساعت 11:02 http://zizififi

کامنت من کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

فلفل بانو چهارشنبه 17 اسفند 1390 ساعت 14:15

یه چیز دیگه هم جالب بود که برعکس انتالیا اونطوری که شنیدم مایو اجباری نبوده انگار !! درسته؟

سوگل چهارشنبه 17 اسفند 1390 ساعت 18:58

ممو جون میشه یه توضیحی در مورد سرکه بالزامیک که توی سالادها ازش استفاده کردی بدی؟
من سرکه بالزامیک پرتقال و ساده و ...دیدم نمیدونم کدوم به درد بخور تر و خوشمزه تره؟
اگر راهنماییم کنی ممنون میشم

Gemini جمعه 19 اسفند 1390 ساعت 17:15 http://leogemini.blogfa.com/

سلام ممو جان ازآشناییی باهاتون خیلی خوشبختم
چه عکسای قشنگی!دلم از اون سرسره ها خواست!!
ممو جان اگه دوست داشتیو وقت داشتی به منم سر بزن

بهاره یکشنبه 21 اسفند 1390 ساعت 09:22 http://rouzmaregiha.blogsky.com/

خدا رحمتش کنه
دوستم ۵شنبه ای خیلی خوش گذشت... دستت درد نکنهببخشید خیلی افتاده بودی به زحمت

خواهش می کنم عزیزم...کاری نکردم که...یادم رفت اون شیرینی خوشمزه رو بیارم بخوریم!!

tecton یکشنبه 21 اسفند 1390 ساعت 18:38 http://S-parlos.blogsky.com

مموجان امیدوارم سال خوش و سرشار از سلامتی در کنار خانوادتون داشته باشی

گفتم شاید نتونم بیام:)

ممنونم عزیز دلم...سال نوی تو هم مبارک باشه...

سمانه سه‌شنبه 23 اسفند 1390 ساعت 11:37 http://samanehosadegh.mihanblog.com

آتش زدن بدی ها، پریدن از سختی ها و روشن کردن عشق و خوشبختی ها مبارک***
چهارشنبه سوری بر همه ی آتیش پاره ها مبارک[ماچ]

ایبو شنبه 20 خرداد 1391 ساعت 23:54

مرسی داداششش آدرنالینمون و قلقلک دادی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.