عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

دو کلوم حرف حساب!

می خوام دو کلوم حرف حساب باهاتون بزنم...

یه چیزایی هست که رمزی نوشتنش بهتر از ننوشتنشونه!یا حتی بهتر از پابلیک نوشتنشونه!

یه وقتایی صلاح نیست که یه چیزایی رو یه عده ای بخونن!

اما بر عکس صلاحه یه چیزایی رو یه عده ای هم ببینن هم بخونن!واسه همین بعضی وقتا رمزی می شم و از نظرها دور و پنهون!!

رمز داشتن هم تبصره داره بد!!یه کم نامردیه اما خوب تبصره ست دیگه!

به هیچ وجه به کسی رمز وبلاگی نمی دم...چون همه رو ایمیل می کنم.

به کسایی که بعد از 5 قرن روشن می شن و رمز می خوان،به دلایل امنیتی و صیاصی رمز نمی دم...

بعدشم من همه رو دوست دارم...حتی خواننده های خاموش مهربون و گلمو!اما وقتی نشناسم شرمنده شون می شم...


یک من...یک تو...

زن گفت:وقتی که نسل ما تمام شود٬تمام ترانه های جوانی ما را با تصنیفها کوفتی خودشان خواهند خواند!

من گفتم:خوش به حالتان که بودید و دیدید!

زن گفت:ما هم ندیدیم!تا آمدیم به خودمان بجنبیم همه چیز به هم ریخت...

من گفتم:نسل ما که به همان جنبیدن هم نرسید!

زن گفت:تو حق داری...

من گفتم:حق دارم چون سوخته ام...چون از تبار خورشیدم اما به آتشی داغتر از دوزخ سوخته ام...

یکی در آن میان گفت:حال آنکه سوزانتر از خورشید دیگر نیست!!

وقتی که تو در خواب بودی...

وقتی می خوابی من به اندازه یک دنیا وقت دارم تا روزم را مرور کنم. تا باشم و خسته از روزی پر کار دمی بیارامم...همین دیشب بود که یک قوطی جدید از نسکافه خوش عطر ایگل را باز کردم تا باز خوابم نبرد و بنویسم...اما نشد!باز هم آمدم کنار تو و هرم گرم نفسهایت و باز شدم شاهزاده قصه شاه پریان و رویاهای تابستانی کودکی مرا درنوردیدند...

خواب چشمهایم را پر کرد و دست تو که زیر سرم آمد٬رفتم به دنیای رویاخیز قصر دختر تاجر و شیر...

راستی تو هنوز هم شیر قصه هایی.همان شیری که یال و کوپالی دارد و چون کوه با دختر تاجر است.حتی در روزهای سخت کاری و استرسهای شبانه روز دلار و قحطی ای مانند سراب،حتی فکرش هم ذهنم را خراب می کند.هنوز هم پرقدرت و محکم و پر تکیه ای و من همیشه برای مشکلهایم به تو می آویزم.

شبهایی که خسته ای و خوابت می برد٬در خواب نگاهت می کنم.معصومی.مانند پسرکی چشم درشت با نگاهی براق و شیطان.کسی که می خواهد دنیا را با شمشیر کوچکش فتح کند و عجب است که می خواهد و می تواند.

 هر چه می خواهم بنویسم وقتی تو در خواب بودی٬چه شد و با نوشته هایم چه کردم و با آن پنجره خواب آلود رو به صبح چه ها گفتم!نمی شود!نمی گنجد انگار!

تو نمی دانی که چه حالی دارد بیداری ! بیداری که با توی خواب باشد،بهتر از این نمیشود!


استیک با سس سبزیجات!

گفتم بیام بعد یه تعطیلی طولانی و یه مسافرت حسابی که خیلی هم چسبید و هوا هم بسی عالی بود و خوش گذشت٬یه پست شکمی بزارم که این هفته لااقل یه آپی کرده باشم...

نه خداییش حیف بود که این دو روزو الکی برم سر کار!این چهارشنبه-پنجشنبه رم باید می زدن تنگش و تعطیل می کردن دیگه!چه کاری بود آخه؟

حالا برم سر اصل مطلب!

استیک درست کردن خیلی لم داره...اگه هردمبیلی و همینجوری آدم بخواد درست کنه٬یا میشه عین لاستیک یا عین سنگ سفت می شه!

من از سایت ۱۰۱ رسیپی سایت زهرا جون هنرمند! یه دستوری در آوردم که دقیقا مثل ورژن اروپاییشه و مثل اون می شه!شایدم یه طورایی بشه گفت مثل استیک ژوآنی ترد و ول دان و آبدار!

تو خونه ما که خیلی ازش استقبال شد!البته یکی دیگه که به غیر از مهمونیها برای اولین بار دستپخت غذای جدید منو می خورد هم خیلی خوشش اومد!

این مواد اولیه واسه ساختن یه استیک خوشمزه ست!

برای دیدن استیک نهایی و سس روی بقیه ش کلیک کنید...

ادامه مطلب ...