عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

+۶۰

وقتی یه دوجین فکر و خیال به ذهنت هجوم می آرن و جای خوشحالی برات نمی زارن...وقتی می خوای سر به تن یه مشت الاغ!!!(ببخشید مجبورم اینطوری بگم و گرنه به اندازه کافی حق مطلب ادا نمی شه !)بی نزاکت که معلوم نیست مال کجان و قزمیت به تمام معنی ان ، نباشه ،یه دفعه فٍیسٍتو باز می کنی و با موجی از انرژی مثبت ، لایک و کرور کرور کامنتهای گرم دوستای اینور و اونور آبی رو به رو می شی،همچین گرم می شی،که دیگه تو دمای -60 درجه هم نیازی به بخاری،پیکیج و پتو نداری!همچین خوش خوشانت می شه که دلت می خواد ،همه شون تو اون لحظه ،تو اون ثانیه پیشت نشسته بودن تا یه ماچ گنده از لپشون کنی و تو چشاشون زل بزنی و بهشون بگی:از اینکه دارمتون،به اندازه یک ابر خوشحالم...

نذری نوشت:بالاخره نذرمو ادا کردم...یه تنه و تنهایی...چون خودم خواسته بودم...سخت بود اما حال خیلی خوبی داشتم...خیلی خوب...

الان نوشت:امسال اینقدر واسه مون نذری آوردن که یخچال داره می ترکه!!از آش گرفته تا قورمه سبزی و قیمه!الانم اداره به زور 3 تا فسنجون پر و پیمون و تر و تازه بست به ریشمون!

سفر به دوبی

بعد از یک هفته سلام دوستان عزیزم...

باورم نمی شه یه هفته ست که به اینجا سر نزدم و وبی رو نخوندم...این هفته اخیر مثل یه رویا تموم شد و به خاطره ها پیوست و برای همیشه رفت تو آلبومم...

با خانواده دوبی بودیم و اگه از گرفتن عکس چشم تو فرودگاه فاکتور بگیرم،واقعا" عالی بود...هم تفریح و هم خرید خیلی چسبید...

اول اینکه دوبی پر از آدمهاییه که از اهواز و بلوچستان ایران و هند و فیلیپین و بعضا" ایتالیا و فرانسه اومدن اونجا برای کار.یعنی اصلا" عربها کار نمی کنن و فقط شکم گنده کردن!خارجیها رو استثمار کردن.

هندیا خیلی مظلومن و برعکس فلیپینیا خیلی بداخلاق و بدرفتارن...

برای پست امروز سر فصل عکسها و مراکز خرید رو می زارم و بعدا" همه رو با جزییات براتون تعریف می کنم...

هتل ما درست رو به روی سیتی سنتر و بانک دوبی و کارفور بود.یعنی دقیقا" اونور خیابون...مکان و دسترسیش عالی بود و اراده می کردیم تو مرکز خرید بودیم.

این هتل ماست...

برای دیدن بقیه عکسها رو ؛بقیه ش؛ کلیک کنید...

ادامه مطلب ...

برمی گردم!حتما

یه مدتی نیستم...برنامه م فشرده ست و حسابی درگیرم...

سعی می کنم زود برگردم...

خیلی مواظب خودتون باشید...

دوستتون دارم.

فعلا"...

دوستی دات کام

خیلی خوب و روح انگیز نوشتی عزیزم...

قربون دریای محبتت...

آبانه برام نوشته:....

آهای لینکی های عطربرنج!

آهای!با شماهام...ای دوستان لیست لینکدونی گوگلی عطربرنج!!

چرا هیچ کدومتون مطلب جدید نزاشتین؟از صبح تا حالا هی این قرقره موشی رو می کشم روی لینکهای آپ دیت شده!هی بالا می رم و هی پایین می آم...دریغ از یه پست جدید!(البته اونایی که پست گذاشتنو دیدم...و براشون کامنتیدم.)

چرا نیستین ؟خدا رحم کرد وسط هفته ست تا!! نه داره عید می شه،نه تعطیلیه نه هوا خرابه که بخواد نت قطع باشه یا شماها نیاین سر کار!

دلم پوسونده شد...

یه امروز من سرم خلوته و می تونم درست و درمون،مطلباتونو بخونم و بکامنتم ها!حالا خود دانید!دوست دارید پست بزارید،دوست ندارید نذارید!!

آهای نانازی!دسر و غذاهای خوشمزه زندگی مشترک چه خبر؟

مامان هلی!فکر نکن که نمی دونم،می آی وب منو می خونی و خاموش در می ری!

دوس جون!!!بدو دیگه!کجایی تو؟هنوز یادم نرفته که مارو گذاشتی تو خماری ها!

خورشید خانوم...می دونی خیلی وقته لینکت کمرنگ شده و رفته اون ته مها؟

می می خانوم!از کی اجازه گرفتی که بری مرخصی وبلاگی ؟هاین؟

شب آویز!اون چند روزه کجا بودی؟تو فیس هم که نیستی!ما هر چی عکس می زاشتیم از خودمون،دلمون خوش بود که اولین لایکو تو می زنی!

آبانه جان!نمی گی این وسط دل من واسه دو جمله ای هات می تنگه؟

اون بی پدر خودشیفته هم که چند وقتیه ترکونده!فونتش همچین درشت درشته که نمی شه خوندش اصلا"!

یک دنیا عشق خاتون!تو هم که مثل من افسردگی بعد سفر همسر گرفتی که!!

خانم خانوما!هی پررنگ شو!هی کمرنگ!خوب؟

نازلی جونم...یه داستان بنویس شاد شیم خوووووووووووو!!

روژین گوفی!تو هم که هندل می زنی و نمی نویسی!

اون یک عاشقانه آرام و مامان نسیم و ستاره و دکتر دلژین و رژ لب قرمزو خونه مهربونی،این روزها زندگی و بانو هم هفته ای یه بار،پر رنگ می شن و بعدش دوباره فرو می رن ته لینکدونی!

سایه پناه گرفته در دستان!می دونم چی شده که نمی آی نت!اما یه دالی کردن هم بد نیست ها!

نمیگین دل من تو این هوای بارونی پاییزی بی مطلب جدید می پوسه؟

موژان جان!من همیشه بی حواسم...وبتو عوض کردی من هنوز تو رو با اسم قدیمی صدا می زنم!می بینی؟

اما خداوکیلی،ساینا ،فلفولی ،زهرا،فنچولی ،جوگیریات و نیلو امروز خوب در عرصه وبلاگنویسی خودی نشون دادن و نبودن بقیه رو جبران کردن!

آزار نوشت:خوب کردم!می خواستم همه تونو از خواب زمستونی مجازی بیدار کنم!

چمدون نوشت:اگه دو تا چمدون گنده!وسط پذیراییتون وت و ولو بود و نمی دونستین از کجا واسه جابه جایی شروع کنین،چی کار می کردین؟

چه کنم نوشت:امشب بعد از یه هفته بخور و بخواب در خانه دونه واسه ابو چی بپزم؟

فیلم نوشت:فیلم "یه حبه قند" رو خیلی دوست داشتم!همه چی رو بود...