سفر به آنتالیا(نگین کشور ترکیه)

به به!باد آمد و بوی وبلاگ و دوستای وبلاگی آورد...

اول از همه خواننده های گلم،به خاطر اینکه به من رای دادن و اینجا بین 3700 وبلاگ حائز رتبه عالی و جز 25 نفر اول شدم ،تشکر می کنم...هر چند که حق خیلیهای دیگه هم بود که رتبه بیارن و ...هیچی ولش کن!

غرض از غیبت کبری این دفعه ،سفر به آنتالیا بود که خدارو شکر به بهترین نحو حاصل شد و ما از بس که ترکوندیم،دیگه وقت کم آوردیم...

تا الان به جرات می تونم بگم این بهترین سفر زندگیم بود و تا حالا اینقدر فشرده و ام پی 12 ،تفریح نکرده بودم...

اونجا تنها نبودیم و با یه زن و شوهر مهربون مثل خودمون آشنا شدیم و ته همه تفریحات رو با هم یه جا در آوردیم...

هوا نیز بسیار گرم بود و ما بسی سوختیم و الان یه مموی جزغاله کرم_شکلاتی با پوست ور اومده  پشت میز اداره ست و اصلا حوصله کار کردن نداره و از شما چه پنهون می خواست بره استعفا بده چون پشتش بدجوری باد خورده!!...خداییش منو ببینین نمی شناسین از بس که رنگم عوض شده!

اینم بگم که پست امروز،یه پست کلیه و از هر کدوم از سرفصلها،حدود 10-15 تا عکس ویژه دارم!

خوب حالا بریم سراغ سرفصل سفرنامه...

اینجا رستوران و استخر روباز هتلمون،رٌز رزیدنت ه!که توی منطقه لارا و ساحله و 5 ستاره ست...

اینجا اگه خوب دقت کنید،لنگای ابو خان رو مشاهده می کنین که شیرجه زده تو آب!البته این صبح روز اولیه که ما تازه رسیدیم هتل و تنی به آب زدیم...

برای بقیه عکسها و شرح ماوقع٬رو ادامه مطلب کلیک کنید...

این منطقه پشت هتله ....

اینجا رو می بینین؟یه مزار کوچیک و زیباست که وسط شهره! خیلی جالب بود که هر چند کیلومتر ،یه مزار آروم و زیبا وجود داشت و بر عکس تو شب اصلا" مخوف نبود!

خونه های آنتالیا به جز خونه های اطراف میدون جمهوریت،بیشتر حالت سنتی داشتن و کمتر آپارتمان به چشم می خورد...

اینجا آنتالیا بالیکه که یه پارک خوشگله با یه عالمه آلاچیق خوشگلتر که پشت هتل ما واقع بود و مردم شبها تا صبح اینجا بودن و واسه خودشون دلی دلی می خوندن و می رقصیدن...

شعبه کارفور!از اینجا خیلی خرید کردیم و یه جفت دمپایی خریدیم که به درد لای جرز می خورد از بس بی ریخت بود!!

به به! اسم اینجا یعنی آکوآ پارک که می آد آی ذوقی می کنم...کرور کرور سرسره آبی داره تا ارتفاع 1000 متری زمین!همه شون خفن در حد بنز! یه صبح تا شب برای ما کم بود که تمام سرسره هاشو سوار شیم!یعنی از 9 صبح تا 7 شب اونجا بودیم،وقت کم آوردیم!!اونجا در کمال تعجب ترس من از ارتفاع و تفریحات خطرناک ریخته بود!!!و انواع و اقسامشو سوار شدم بی  بر و برگرد با تیوپ و بدون تیوپ!تک نفره و دو نفره!

این منظره رو می شه از میدون جمهوریت دید...روی دریای آبی که آبش مثل اشک چشم می مونه،قایقای خوشگل خوشگل منظره هایی می ساختن که جون می دادن واسه نقاشی...

این اسکله دقیقا پایین بازار قدیم آنتالیاست که پر از کشتی ها و قایقهای کوچیک و تفریحیه که همون فری خودمونه!ما رفته بودیم رو دماغه کشتی وایستاده بودیم واونقدر کوبونده شدیم تو آب و باد خوردیم ...و هی تو گوشامون باد رفت که دیگه گیج می زدیم...

اینجا یه جایی مثل دره کوچیکه که آب درخشانش چشم رو خیره می کنه...

مغازه رو حال می کنین؟؟تمام لباساش قرمزه!من نمی دونم این ترکای ترکیه چقدر رنگ قرمز دوست دارن آخه!

اینجام که معرف حضور همه هست...لیفتینگ یا پاراچوتینگ که خداست...انگار آدم اون بالاست که می فهمه دنیا چقدر کوچیکه و خدا چقدر بزرگ...

اینجا رو عشق است!!تمام تاپ خوشگلای مرکز خرید اوزدیلیک رو بنده جارو کردم و تو یه کیسه ریختم و تقدیم خودم کردم!!

و این هم عقش من! کشتی بزرگ موبیدیک که بنده با اون همه دامب و دامب و دوبس دوبس و کف که تو طبقه وسط بود!!!رفتم رو طبقه سومش یه یه ساعتی چرتیدم و سرحال شدم...

و بالاخره منظره خیره کننده شبهای بی نظیر دریای مدیترانه ،وقتی نور ماه روی دریای آرام شهر ساحلی آنتالیا،می درخشه...

پینوشت:از دوستای گل و عزیزم...می می و پیام و خورشیدک و جمشید،همینجا تشکر می کنم که تجربیاتشون رو در اختیار ما قرار دادن و با دست و دلبازی من و ابو رو تو خوش گذروندن

راهنمایی کردن...الهی قربونتون برم!ایشالا سفر بعدی همگی با هم دسته جمعی می ریم...جای دوس جون هم بسی خالی...

پینوشت:منتظر یه گزارش مفصل از مراکز خرید و جاهای تفریحی مخصوصن رفتینگ!!()باشید...

زبان نوشت:می دونستین من ترکی استانبولیم خوبه؟؟(قابل توجه می می جونم!!)ترکا انگلیسیشون افتضاحه!اما خداییش دیگه ابو هم بهم آیمان آورد که من استانبولی بلدم و هر جا می رفتیم منو می نداختن جلو و واقعا" خیلی کار راه انداز بودم!!آخه ما خیلی سال پیش،فقط ماهپاره ترک داشتیم...

یه چی دیگه:نمی دونستم بعضیا اینقدر بی معرفتن!!