عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

حجم عشق(شاید به درد خیلی از مجردا بخوره!!)

در پی پست پایین می خوام یه چیزایی رو از تجارب شخصی خودم بهش اضافه کنم...

اینا نظر شخصی منه...هر کسی هم قبول نداره نظرش محترمه و به جای خود...

اول اینکه عشق لازمه شروع یه زندگی مشترکه! باید دوست داشته باشی تا بتونی تحمل کنی...

به نظر من عشق و عاشق شدن هر کدوم یه نُرم و حجمی دارم که باید رعایت بشه...البته می دونم که عاشقی حد و مرز نداره و طرفی که تو عشق کسی غرق می شه ُ کنترلش رو از دست می ده و از هر فرصتی برای بافتن رویا استفاده می کنه و همه چیزش تو معشوق خلاصه می شه...اما حجم عشق نباید اونقدر زیاد باشه که تمام وجودتو بگیره و قدرت تصمیم گیری رو ازت سلب کنه.

چه بسا تو اون لحظه که مستاصلی و عاشق اگه کنترل روی حجم عشقت نداشته باشی و رفتاری ازت سر بزنه که بعدها با فکر کردن بهش غرورتو بشکنه و یه چوب بشه تو سرت ُچیزی جز پشیمونی سراغت نمی آد و همیشه تو حسرت انجام یه رفتار مناسب تو اون برهه از زمان می سوزی.

همیشه باید معقول رفتار کرد...حتی تو شرایط بحرانی!چون بعدها که زندگیتو مرور می کنی ُ عذاب وجدان سراغت نیاد و انگشت حسرت به دندون نگزی!

برای بقیه مطلب روی بقیه ش کلیک کنین....

عاشق شدن تو یه نگاه مثل اینه که کوهنوردی نکرده و سختی نکشیده یه دفعه به قله رسیدی و راه چند ماهه و چند ساله رو تو مدت کوتاهی پیمودی.یعنی وقتی چشم باز می کنی ُ اون نوک قله ای...و زمین و کوهپایه سبز زیر پاته!دیگه لازم نیست برای شناخت و عاشق شدن طرف مقابلت رنج بکشی چون خواسته و ناخواسته عاشق شدی و طرف مقابلت رو با تمام خصوصیات خوب و بدش قبول کردی...

اما عاشق شدن تدریجی مثل یه نوشیدنی(ش*را*ب) می مونه که خودت با دستای خودت درستش می کنی و راز موندگاری و بهتر شدنش تو کهنگیشه...یعنی هرچی کهنه تر بشه خوش طعمتر و سک*ر آور تره!

می شناسیُ ...حس می کنی...تجربه می کنی ...دوست می داری و بعد از دوست داشتن زیاد عاشق می شی...

اکثر عشقهایی که بعد از ازدواج به وجود می آن ُهمچین حالتی دارن و عمیقترن.دقیقا؛ مثل اینه که تا قله خیلی راه داری و باید از خلنگزارها و سنگلاخها عبور کنی تا قله رو با افتخار فتح کنی.اینکه دست تو دست یه نفر دیگه تلاش کنی تا به قله برسی ُ از همه چیز شیرینتره!چون تجربه ها و حسهای مشترک ُ رابطه رو محکمتر می کنه و وقتی اون بالا می رسیُ سختی ای که کشیدی باعث می شه از مناظر زیر پات بیشتر لذت ببری و کمتر سعی کنی که خرابش کنی و از بین ببریش...

اگه هنوز عقد کرده یا نامزدی و عاشق طرفت نشدی ُ نترس...!باید ریسک کنی و بگذری...چون زندگی یه ریسک بزرگه!اصلا؛ ازدواج بزرگترین ریسک زندگی آدمهاست.

سعی برای عاشق شدن همونقدر قشنگه که عاشق موندن مهمه.تو عاشق می شی اما باید سعی کنی که عاشق بمونی.و اینکه با طرفت تطبیق پیدا کنی کمی زمان می بره و صبر می خواد.باید بخوای تا بشه و طرف مقابلت رو هم متقاعد کنی تا اونم بخواد.اینم بگم که تلاش یکطرفه هرگز به نتیجه نمی رسه.همه چیز باید ۵۰-۵۰ باشه.حتی اگه ۶۰-۴۰ هم باشه عالیه.

همیشه مثبتها رو بزرگ کن و منفیها رو کوچیک.همیشه مثبت بخواه تا مثبت اتفاق بیفته.وقتی مثبتی رو بزرگ کنی ُخود به خود منفیها محو و کوچیک می شن.اگه نکته منفی ای در مورد طرف مقابلت می ره رو مخت!! ولش نکن!سعی کن حلاجیش کنی و با خودت بگی شاید فکری پشتش بوده شاید به فرهنگش ربط پیدا می کنه که در این صورت قابل حله.

تکرار این رفتارها ُ کم کم عادتهای خوب ایجاد می کنه و این عادتهای خوب می شن ارزشها و هنجارهای زندگیت.هرگز روزهای خوبی رو که باید خوب باشن ُ با چیزهای کوچیک خراب نکن.چون لحظه ها در گذرند و حسرت و افسوس همیشه در کمینن.

خوشحال می شم اگه هر کس این نوشته ها رو می خونهُ یه خط حتی یه کلمه ش رو حفظ کنه و در موردش چند ثانیه هم که شده فکر کنه...

ای زنان امروز و دختران دیروز!! دوستون دارم ...

نظرات 28 + ارسال نظر
آنه سه‌شنبه 13 اردیبهشت 1390 ساعت 11:15 http://anee.blogfa.com

یعنی من قربونت برم . مرسی عزیزم مرسی خیلی خوب بود . مرسی از کمکت و حرفهای حسابت

هلیا سه‌شنبه 13 اردیبهشت 1390 ساعت 11:26

خب چی بگم از عشق گفتی و تا ادم عاشق نشه نمی فهمه فکر کنم هرکسی باید خودش تجربه اش کنه

زهرا سه‌شنبه 13 اردیبهشت 1390 ساعت 11:45 http://Zizififi.persianblog.ir

راست میگی ممو ازدواج بزرگترین ریسکیه که هرکس تو زندگیش می کنه...می دونی خیلی از زوجها حتی مدت زمان زیادی باهم دوست بودن اما بعد از ازدواج و وقتی که زیر یه سقف رفتن فهمیدن که رابطه دوستی و ازدواج خیلی باهم فرق داره و اصلا باهم خوشبخت نبودن...یعنی امکان داره دوتادوست فقط دوستای خوبی براهم باشن اما همسرهای خوبی برا هم نباشن..از این لحاظ ازدواج یه ریسکه خیلی بزرگه..خیلی بزرگ..چون حتی با شناخت قبلی هم نمیشه خوشبختی رو تضمین کرد

درسته!

دلژین سه‌شنبه 13 اردیبهشت 1390 ساعت 11:52 http://drdeljeen.com

بسیار زیبا گفتی

ستاره سه‌شنبه 13 اردیبهشت 1390 ساعت 12:36 http://www.twolover.com

موافقنم عشق تدریجی با دوام تره چون با فکر و عقل عاشق شدن
عشق ما قبل از ازدواج بود ولی 3سال طول کشید تا رسید به قله و شد عشق
البته اون موقع فکر میکردم رسیده به قله
ولی الان که ازدواج کردیم به نظرم الان بعد از ازدواج رسیده به قله
چون مهم بعد از ازدواج و زندگی زیر یه سقفه
ولی من از تصور ازدواج با کسی که سنتی اومده خواستگاری هم میترسم
به نظرم با دو سه جلسه نمیتونن همدیگرو بشناسن

درسته...اما دوران نومزدنگو واسه همین گذاشتن دیگه!!

بهناز سه‌شنبه 13 اردیبهشت 1390 ساعت 12:43

عالی بود ممویی

من و هسملی سه‌شنبه 13 اردیبهشت 1390 ساعت 12:54 http://manohasmali.blogfa.com

معنای عشق با دوست داشتن فرق میکنه عمدترین تفاوتش هم اینکه عاشق خوب نمیبینه و برای همین اصطلاحاً قدیمیا می گفتن عاشق کوره! اما در دوست داشتن می تونی همزمان خوب فکر کنی و درست رفتار کنی تا بعداً حسرت نخوری و پشیمون نشی معتقدم در عاشقی واقعی نمیشه خیلی درست و بدون اشکال رفتار کرد چون چشمات بسته ست

زیبا بود مرسی

موافقم عزیزم...درسته!!

بهاره سه‌شنبه 13 اردیبهشت 1390 ساعت 13:29 http://rouzmaregiha.blogsky.com

دوستم منم باحرفات کاملا موافقم و فقط یه چیز رو بهش اضافه میکنم و اون اینکه... عشق در یک نگاه ممکنه در وهله ی اول باشکوه و خیلی زیبا باشه ولی به مرور رنگ کهنگی به خودش میگیره و آدم یه وقت به خودش میاد که داره به خودش میگه آخه من عاشق چی این آدم شدم؟! ولی عشقی که براساس شناخت باشه و کم کم تو خونه آدم تزریق شده باشه، به مرور زمان کهنه که نمیشه هیچ مدام قشنگ و قشنگتره میشه

دقیقن عزیزم...خیلی خوب گفتی...!!

اطلسی سه‌شنبه 13 اردیبهشت 1390 ساعت 15:37 http://ab

هرگز روزهای خوبی رو که باید خوب باشن ُ با چیزهای کوچیک خراب نکن.چون لحظه ها در گذرند و حسرت و افسوس همیشه در کمینن
اینو من اویزه گوشم میکنم!مرسیییییی

آبانه سه‌شنبه 13 اردیبهشت 1390 ساعت 15:50 http://abaneh.blogfa.com

کاملا منطقی بود ممو جون . حرفات به دلم نشست

افسون شده سه‌شنبه 13 اردیبهشت 1390 ساعت 16:33

قله و کوه رو کاملا باهاش موافقم خیلی خوب گفتی ... عاااالی

بر باد رفته سه‌شنبه 13 اردیبهشت 1390 ساعت 17:37

قربونت برم عزیزم که انقدر خوبی
نهال تنهایی سابق

یاس وحشی چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390 ساعت 09:21 http://yaasevahshi.blogsky.com

درود بسیار ... خوبین؟
سپاس از حضورتون در وبلاگم ...
چند عدد از مطالبتان را مطالعه کردم و خوب بودند . موضوعات هم متنوع بودند و قسمت معرفی و نقد فیلمتان را خیلی دوست داشتم ...
با اجازه لینکتان می کنم.

حتمن...خوشحال می شم...

دزی چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390 ساعت 09:33

خیلی درست گفتی

اُدیسه چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390 ساعت 10:46 http://odiseh.persianblog.ir/


عالی بود ممویی. . . کامل ِ کامل بود

کوشالشاهی چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390 ساعت 13:30

عشق؟ چی هست؟

خورشید و جمشید چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390 ساعت 14:57


بی نهایت قشنگ بود حال کردیمممممممممممم

مجتبی جوانی پنج‌شنبه 15 اردیبهشت 1390 ساعت 00:15 http://www.mojtabajavani.blogfa.com

عصاب مصاب ندارم ها کلی میخواستم راجع به این فیلم صحبت کنم نذاشتی. زرتی کامنتدونی رو میبیندی که چی؟

تازشم فیلم بیمار انگلیسی رو که دیدی؟

آخه این فیلم یه ذره چیزه. ضایست. من نفهمیدم این پسره کتاب میخونه یا بلانست دختره پسر میخونه.

روابط مغشوشناکی دارن.

هلن پنج‌شنبه 15 اردیبهشت 1390 ساعت 00:45

بر باد رفته پنج‌شنبه 15 اردیبهشت 1390 ساعت 09:15

رفتی نمایشگاه جای منو خیلی خالی کن.خیلی دلم میخواد برم میتپه ولی حیف که شوشو نمیبره.

من و هسملی پنج‌شنبه 15 اردیبهشت 1390 ساعت 14:32 http://manohasmali.blogfa.com

من سخت منتظر پست کتابهایی که خریری هستم!!! مرسی

عنقا پنج‌شنبه 15 اردیبهشت 1390 ساعت 16:33 http://www.limooshirini.blogfa.com

سلام ممو عزیز
از خواننده های خاموش وبلاگتون بودم اما با این پست نتونستم ازت تشکر نکنم . منم عقدم . خیلی وقت ها احساس هایی از این جنس میاد سراغم با اینکه با عشق ازدواج کردم . اما
لطفا بگو چیکار کنیم که تو دوران نامزدی عشقمون رنگ کهنگی نگیره . واسه من و اون دسته از نامزدهایی بگو که از هم دورن .
در ضمن با اجازه لینکتون کردم
راستی چجوری میشه واست نظر خصوصی گذاشت ؟

ممنونم که روشن شدی عزیزم...
می تونی اینجا بزاری ...تاییدیه بگی خصوصی من تایید نمی کنم...

بابک پنج‌شنبه 15 اردیبهشت 1390 ساعت 21:23 http://www.javan21.blogfa.com/

سلام من شما را لینک کردم یه سری بزنید اگه خوشتون امد منو لینک کنید.خوشحال میشم اگه بمون سر بزنید

tecton شنبه 17 اردیبهشت 1390 ساعت 11:21 http://S-parlos.blogsky.com

خیلی خوب و عالی توضیح دادی با اینکه خودم سعی می کنم حتما این روش رو پیش بگیرم ولی خیلی به دردم خورد
بوووووووووووووووووس

خدا رو شکر...

یک زندگی شنبه 17 اردیبهشت 1390 ساعت 16:40 http://onelife.mihanblog.com

با سلام
من در این مورد دیدگاه خودم رو عرض می کنم:
1. من کلا با مسئله عشق بعد از ازدواج مشکل دارم و این خودش برام سواله؟!
چطور کسی می تونه یه نفری رو برای تشکیل یه زندگی مهم مشترک انتخاب کنه بدون اینکه در ابتدا علاقه و یا عشقی نسبت به اون شخص نداشته باشه؟؟؟
و صرفا در این انتخابش منطق غلبه کنه؟؟!!!!!!

بنظر من عشق و علاقه قبل از ازدواج لازمه و مهمه و این احساس در ادامه وقتی با منطق و عقل همراه بشه نتیجه خوبی میده!
نمیشه این ریسک رو راحت قبول کرد که مثلا حالا من ازدواج می کنم انشاالله عشق و علاقه هم بعدا به همسرم پیدا می کنم!!!!
خب من چرا باید این ریسک رو بکنم؟ کجای اینکار منطقیه؟


2. " همیشه مثبتها رو بزرگ کن و منفیها رو کوچیک.همیشه مثبت بخواه تا مثبت اتفاق بیفته.وقتی مثبتی رو بزرگ کنی ُخود به خود منفیها محو و کوچیک می شن "
این عین خوش بینی محضه! این برام قابل قبول نیست.
خوش بینی باید در یه حدی باشه که واقعیتها را محو نکنه!!!
قبول این جمله شما یعنی ایجاد خوشبختی به صورت مصنوعی! نه واقعی!!!
تو زندگی مشترک فداکاری لازمه، محبت، عشق و... ( همه می دونیم ) اما همه اینها نباید بصورت اغراق آمیز یا مصنوعی به هم غلبه کنند یا کنار هم قرار بگیرند.
در کل موضوع خوبی مطرح کردید و امیدوارم به نظرات بنده هم توجه کنید...
ممنون و سپاس

حرف شما درست!اما تا اگه بدبین باشی و بخوای زیادی واقع گرا شیُ خودت ضربه می خوری و از منفیها رنج می کشی.اگه منفیها رو حلاجی نکنی و ندونی که چی پشتشون بودهُ کوچیک نمی شن هیچ!‌اونقدر بزرگ می شن که تمام زندگی رو می گیرن!
واقع گرا بودن خوشبینی رو زیاد می کنه...
خیلیا بعد از ازدواج به همسرشون علاقمند شدن.مثالش هم زیاده.
اگه یه نفر بیاد خواستگاری که ۵۰ درصد معیارای تو رو داشته باشهُ کافیه تا بعد از ازدواج دوسش داشته باشی.من اینو به عینه دیدم...نمی تونم انکارش کنم.
یه دوستی می گه ممکنه تو قبل از ازدواج عاشق یه نفر بشی و اونقدر چشمات رو روی واقعیت ببندی و بعد از اینکه باهاش ازدواج کردی با خودت بگی : من عاشق چی این آدم شدم؟؟
خوشبختی هم هرگز مصنوعی به وجود نمی آد!چون از درون آدم می جوشه و درون و روح آدم هیچوقت مصنوعی نیست...
در هر شرایطی باید منطقی بود و متعادل رفتار کرد...نمی شه هی از روی احساس تصمیم گرفت ...اونم تو جامعه امروزی که رنگ احساس کمرنگ و کمرنگتر می شه هر روز...

یک زندگی یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 10:16 http://onelife.mihanblog.com

" اما تا اگه بدبین باشی و بخوای زیادی واقع گرا شیُ خودت ضربه می خوری و از منفیها رنج می کشی.اگه منفیها رو حلاجی نکنی و ندونی که چی پشتشون بودهُ کوچیک نمی شن هیچ!‌اونقدر بزرگ می شن که تمام زندگی رو می گیرن! "
واقع گرا بودن کم و زیاد نداره! همیشه یه حد مشخصی داره!!
من عرض کردم واقع گرایی همراه با خوش بینی به حد کافی! پس اون مسائلی که فرمودید پیش نمی یاد!

" واقع گرا بودن خوشبینی رو زیاد می کنه... "
اصلا! واقع گرا بودن یعنی اینکه هر چیزی رو به حدی که هست ( چه مثبت و چه منفی ) ببینی و این قضیه خوشبختی رو زیاد و یا کم نمی کنه!

" خیلیا بعد از ازدواج به همسرشون علاقمند شدن.مثالش هم زیاده. "
و خیلیا هم هستند که قبل از ازدواج به همسرشون علافمند میشند. مثالش هم زیاده...

" اگه یه نفر بیاد خواستگاری که ۵۰ درصد معیارای تو رو داشته باشهُ کافیه تا بعد از ازدواج دوسش داشته باشی.من اینو به عینه دیدم...نمی تونم انکارش کنم. "
خب اگه چند نفر بیاد خواستگاری که همون 50 درصد معیارهای ما رو داشته باشند چی؟ بعد شاید شما چند نفر رو دیدین که بعد از ازدواج اینطوری بهم علاقمند شدند، ولی مطمئنا خیلیا رو به عینه ندیدین که بعد از ازدواج هم به هم علاقمند نشدند و همدیگر رو دوست نداشتند!!!!

" یه دوستی می گه ممکنه تو قبل از ازدواج عاشق یه نفر بشی و اونقدر چشمات رو روی واقعیت ببندی و بعد از اینکه باهاش ازدواج کردی با خودت بگی : من عاشق چی این آدم شدم؟؟ "
بله، درسته! اما من عرض کردن عشقی که همراه با عقل و منطق باشه نه فقط عشق خالی و 100 درصد!!!
" خوشبختی هم هرگز مصنوعی به وجود نمی آد!چون از درون آدم می جوشه و درون و روح آدم هیچوقت مصنوعی نیست... "
بله، درسته اما این یک اصل کلیه. در این قضیه ازدواج و اون طوری که شما فرمودید، خوشبختی مصنوعی بوجود میاد! و یا حداقل میارین.

" در هر شرایطی باید منطقی بود و متعادل رفتار کرد...نمی شه هی از روی احساس تصمیم گرفت ...اونم تو جامعه امروزی که رنگ احساس کمرنگ و کمرنگتر می شه هر روز... "

این درسته، اما همین منطق هم در جاهایی حکم می کنه که باید فقط احساس رو در نظر بگیری!



ببین بی خیال شو!‌عیسی به دین خویش!موسی به دین خویش!
یه پست بزار تو وبلاگت و همه اینارو توش بنویس!البته اگه برات مهمه...اونوقت از نظراتی که برات می زارن می فهمی که چه خبره...
طبق احساس خالی جلو رفتن هم اشتباه محضه!!
احتمالن شما هنوز مجردی و عاشق کسی هستی که اینقدر پر حرارت از عشق قبل از ازدواج می گی...و احتمالن سنت کمه عزیزم! واقعیت زیر یه سقف مشخص می شه...تا با کسی زندگی نکنی نمی دونی چی به چیه!و مطمئنا عشق رنگ واقعیت به خودش می گیره...!و واقعیت خیلی وقتا شکلات نیست...

یک زندگی یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 17:08 http://onelife.mihanblog.com

ببخشید ولی فکر کنم شما با دقت دیدگاه های منو نمی خونید! نمونه ش از این جمله شما مشخصه:
" طبق احساس خالی جلو رفتن هم اشتباه محضه!! "
من کی این حرف رو زدم؟
من گفتم:
" عشقی که همراه با عقل و منطق باشه نه فقط عشق خالی و 100 درصد!!! "
......................................
البته که این موضوع برام مهمه و برای همین همه این حرفها و دیدگاه ها رو می ذارم تو وبلاگم.
و من احتمالاتی که شما در مورد من گفتید رو پاسخ نمیدم!!!!!! اما
این مسائل هیچ ربطی به سن و سال و تجربه نداره! علم برای چیه پس؟
حتما باید چیزه به این مهمی رو تجربه کنیم تا بفهمیم درسته یا غلط؟؟
بهرحال من این مطالب رو منتقل می کنم به وبلاگم...
موفق باشید

هر کسی یه عقیده ای داره...نه من می تونم نظرمو تحمیل کنم نه شما...

یک زندگی یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 19:02 http://onelife.mihanblog.com

مطالب رو تو وبلاگ قرار دادم اینم آدرسش:
http://onelife.mihanblog.com/post/146
موفق باشید

ممنون...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.