عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

قصه غول سیاه...

داره کم کم بالا می آد...داره قد می کشه... اون غول آهنیو می گم که یه عالمه تیرآهن بهش آویزونه...

اون روز،وقتی نسیم خنک می وزید و سبزه ها به دست باد می رقصیدن،وقتی زمینو گود کردن و کندن،با خودم می گفتم: این گودی هرگز خونه و پاساژ نمی شه...هیچوقت بالا نمی آد!

اما نه! مثل اینکه طلسم این غوله هم شکست.....نعره می کشه،نعره های مهیب تا بزرگ بشه ...اونقدر که جلوی خورشیدو بگیره... داره نم نمک،ساخته می شه...دیگه سبزی اون درخت کاج کهنه از پس آجرای خونه بغلی بهم چشمک نمی زنه...

سال دیگه جلوی پنجره اداره تاریکه...تاریک...دیگه خورشید موطلایی پنجه پهنشو نمی ریزه تو اتاق...گنجیشکا چطور؟...نه!می دونم اونام دیگه نمی آن از روی کولر دونه بچینن و با خوشحالی نوک تو سر همدیگه بزنن!گربه هایی که رو حیاط خونه متروک همسایه غلت می زدن،می شن یه سایه...

بعد عید اینجا تاریکه تاریکه...

دیگه وقت رفتنه...سفر طول و درازه...چمدونم سنگین شده...

باید برم خونه...باید برگردم...

داره بارون می گیره...

نظرات 30 + ارسال نظر
دزی شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 10:43

آخی دلم گرفت

خورشید و جمشید شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 11:20

به به ممولی جونم احوال شما این ساختمان رو میخواهی من خرابش کنم

چطوری دوستم! قربون دستت! خرابش کن!

آبانه شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 11:24 http://abaneh.blogfa.com/

مریم و محسن شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 11:25 http://salysky.persianblog.ir

همه جا آپارتمان سازیه و برج سازیه دیگه نمی تونیم نفس بکشیم

یلدا شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 11:26 http://khanoomtala20.blogfa.com/

چه بد...دلگیر میشه اونجا..

خانم خانما شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 11:31


روبروی خونهی ما رو دارن گود برداری میکنن...نمییییییخواااااااااااااام

ای بابا!

زهرا شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 11:43 http://zizififi.persianblog.ir

می دونی ممو بیا از یه بعد دیگه به این قضیه نگاه کنیم ...این که این ساختمان غول پیکر میشه محل درامد برای یه عالمه ادم بیکار و درمونده و شایدم بشه خونه ای برای ادمهایی که بی خونه هستن...این جوری هم خوبه حتی اگه این ساختمان باعث بشه گنجشک ها دیگه رو درختهای کاج روبروی ساختمان نشینن

اینم حرفیه! درسته...

آنه شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 12:11 http://anee.blogfa.com

ستاره شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 12:19 http://www.twolover.com

چه بد یاد اون کارتونه افتادم که درختاشم آهنی بود
خصوصی

به قرآن ناراحت می شم! یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟تو برفست! اونی که باید حساب کتاب کنه منم!

بی اختیار یاد فیلم شکلات افتادم.

شکلات؟آهان!

شهناز شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 12:53

سلام ..... ببخشید یه خواهشی از شما داشتم جند روزیه از بانو (شب أویزذهنم ) خبری نیست ومن بدجوری نکرانش هستم می خواستم از شما ببرسم که أیا خبری شما ازش ندارید ..... لطف می کنید اکه شماره ای از شون دارید باهوشون تماسی داشته باشید شرمنده ام به خدا .... جون خودم خارج از کشور زندکی میکنم دسترسی بهشون ندارم از روز سه شنبه خبری از شون نیست .....

وای!نگران شدم...بزار ببینم می تونم یه خبری ازش بگیرم...!
البته من 4 شنبه هفته پیش تو فیس بوک دیدمش!

گیتی شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 12:53

وای قلبم ریخت... فکر کردم جلو پنجره خونه تون دارن ساختمون می سازن... یه لحظه ترسیدم دیگه دیگه اگه اومدیم خونه تون پنجره به کوه باز نشه.... آخ که من چقدر اون پنجره رو دوست دارم

نه! خدا نکنه گیتیک!

بارانه شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 13:01

ممنون که گفتی.درستش کردم.

بهاره شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 13:12 http://rouzmaregiha.blogsky.com

ممـــــــــــــــوییاون خونه روبرویی ما رو هم کوبیدن و دارن می سازن معلوم نیست سال دیگه من بتونم اون کوه خوشگل رو ببینم یا نهخیلی ناراحتمآخه اینا چرا یه زمین رو نمی ذارند همونجور صاف باقی بمونه... چرا هی بهش ارتفاع می دن آخه

آره والا...

می می شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 13:47

اگه ممو مثل همیشه همون ممو باشه مطمئنم می تونه از دل یه عالمه سنگ و برج و ساختمون غول پیکر یه عالمه حس خوب پیدا کنه و اونو به بقیه هم منتقل کنه

با وجود دوستایی مثل شما می تونم...

شهناز شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 13:57

ممنون ار کمکی کردید .... ازشون خبری گرفتید.....

نه هنوز!

ساینا!. شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 14:54

ولی اگه طبقه اخر برج باشی چی!.خورشید و اسمون مال تو میشه!

فندق شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 15:41

من:moji شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 15:49 http://minevisam123.blogfa.com/

خوب یه تصویر خوشگلتر بذار جلوت
مثلا یه آینه بزرگ بچسبون روبری میزکارت تا هر وقت خسته شدی از تصویر روبروت لذت ببری.آخه از این تصویر زیباتر هم می تونی برای خودت بسازی نازنین؟
جواب : نه زیباتر از این نمیشه

ممنونم عزیزم...یه دوست خوب خوشگل دارم که هر دفعه عکسشو می زاره تو وبلاگش لذت می برم...!

antiaf شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 15:54 http://www.antidaf.blogfa.com

سلام خوبی وبلاگ باحالی داری بیشتر مطالبتو خوندم با تبادل لینک موافقی؟

دلژین شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 17:20 http://drdeljeen.com

عزیزکمممممممممممممم

افسون شده شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 19:37

دینامیت بذار زیر ساختمونه بترکونش

تنهایی پرهیاهو شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 19:44 http://khoneye-dele-mane.blogfa.com/

زمین کنار خونه ی ما هم هنوز ساخته نشده ولی هروقت از کنارش رد میشم دلم میگیره چون اگه ساخته بشه خونه ی ما هم تاریک میشه دیگه نه افتابی هست نه پرنده ها میان روی تراس ما لونه کنن ...
شهر نشینی همینه دیگه مادررررررررر

... شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 20:55

دلام ۲ تا سوال
وان-عکسو خودت انداختی؟
تو-سایز و حجم عکست چنده؟ اندازش برا پست ها خیلی مناسبه

می تونی رو عکسا کلیک رایت کنی و از روی پراپرتیز حجمشو ببینی...

آمارین شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 21:16

این ساختمونای بلند بلای جون اونایی شدن که میخوان از ته دل نفس بکشن:( نفس ادمو میگیرن. یه روزی تموم خونه های ویلایی و دیدن کوه روبروی خونه میشه یه خاطره ی دوردست

آره متاسفانه...

ستایش یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 07:45 http://setayesh87.blogsky.com

غصه نخور تو! برای نی نی ضرر داره!

روژین یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 11:05

سلام عزیزم .من اونروز جواب سوالت رو توی بلاگت دادم میخواستم ببینم دیدی؟ اگر منظورت
رو متوجه نشدم باز برام بنویس:*

رسید خانومی...ممنونم!

پریسا اُدیسه یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 11:17

دل منم گرفت که. . .

وای ...

پریسا اُدیسه یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 11:37


میشه من قربونت برم آیا؟
اینو برای من نوشتی؟
بغضم ترکید ممویی. . .
تموم شد ولی خوب شد. . .
خدا دوستم داشت ممو. . .
دیروز واقعا معجزه شد. . .
واقعا معجزه شد. . .
هنوز باورم نمیشه. . .
ولی خوب شد برام. . . واقعا خوب شد
مرسی ممو
دوستت دارم
مهربون منی تو

هلیا یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 11:57

غولهای سیاه اهنی.یعنی میشه یه روز همشون خراب شه و جاشون درخت بکارن؟

امیدوارم...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.