عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

همین الان رای گیری شروع شد...وبلاگ روزانه نویس:عطربرنج!!!

بدون شرح!

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!!

و من به شخصه در بخش برترین وبلاگ پدیده فصل از میثمک حمایت می کنم!!البته با احترام به بی پدر خودشیفته که خیلی هم دوسش دارم...!پستهای میثمک جالب و سرشار از انرژیه...و تو هر پستش یه عکس مربوط هم می زاره...یه انتخابات فصلی نسوان نویسی راه انداخته بود که عالی بود اما منو از قلم انداخته بود که نزدیک بود...

همین الان نوشت:والا نمی دونستم کاغذ سیاه م از من حمایت کرده!! بابا ایول! دستشون درد نکنه...

کاغذ سیاه

این دافی نگار جون رو بخونید!

این خلال دندون هم حسابی منو شرمنده کرده....

دکتر دلژین نازنینم! واقعن نمی دونم چی بگم به خدا!خیلی گٌلی...خیلی...

خورشید!!بهاره، ساینا ،گوشی،دخملی،من جونم!خلاصه بر و بچز بشتابید که رای گیری تموم شد!!هر کدوم باید 10 تا رای بدیناااااااا!من نمی دونم...می می خانوم!نمی تونی قصر در بریا!

و این هم لینک رای گیری!آدرس ایمیل یا آدرس وبلاگ فراموش نشه وگرنه رایتون می سوزه!

وب گپ


The Bridges of Madison County

پلهای مدیسون کانتی ساخته کلینت ایستوود هنرپیشه نقشهای وسترن در سالهای دور ،از روی رمانی به همین نام،در سال 1995،توجه خیلی ها رو به علایق و زندگی زنان میانسال جلب کرد.زنان به اصطلاح پدسی ای که چون کمی از سن و سالشون گذشته و دیگه شادابی گذشته رو ندارن و تو روزمرگی وحشتناکی غرق شدن و فداکاری برای فرزند و همسرجز قاموس همیشگی زندگیشون شده...

انتخاب درست و به جای کلینت ایستوود در نقش اصلی مرد و مریل استریپ در نقش اصلی زن،باعث به وجود اومدن درخشانترین فیلم دهه 90 شده...

داستان در حومه شهر لوای ایتالیا در مزرعه ای خلوت و تقریبن دور افتاده اتفاق می افته و زنی که در آستانه 50 سالگیه،و حس می کنه دیگه برای شوهرش جذاب نیست،گرفتار عشقی پرشور و حرارت می شه که تمام حسهای مرده  و خفته شو در یک آن بیدار می کنه و در طول چند روز،به اندازه تمام عمرش زندگی می کنه...

دیدنش رو به همه توصیه می کنم...سبک و ژانر جدیدیه و خیلی بیدار کننده س...

عطر تو...

ای کاش تمام روزهای عمرم را به تو می بخشیدم ....

به تویی که صدای بارانت،کودکی من در پشت شیشه هاست...

پدربزرگ...دو سال از روزی که تو را در تابوتی بزرگ در کنار مادربزرگ به خاک سپردیم،می گذرد...دو سال از آن شب که یلدای طولانیت به صبح رهایی رسید،می گذرد...

هنوز عطر پیراهن سورمه ای رنگت در اتاق کودکیهایم پیچیده...

روحت شاد...

ممنون می شم اگه هر کی گذری رد می شه،یه فاتحه براش بخونه...

اینا لینک مطالبیه که تو گذشته ها براش نوشتم و سر خاکش خوندم...

لینک 1

لینک 2