عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

کودکان دیروز...

وقتی بهت خبرای خوب می رسه غرق شادی می شی ...

اینکه بشنوی،دخترعمو و پسرعمه ت،دو تا رشته توپ تو همین تهران خودمون قبول شدن،کلی غرور آفرینه...

آخه یادت نمی ره که اینا همون کوچولوهای دیروزن که یه روزی با لاستیکی و پنپرز و موهای سیخ سیخی و بعضا" با کله های کچل و سرهمیای رنگ و وارنگ،دستای تپل با فرو رفتگیهای خوشگل،عروسک تو بودن و تو 24 ساعته باهاشون بازی می کردی و موقع چهار دست و پا رفتن رو زمین،می چلوندیشون و تو دلت غنج می زدی...

به زور شیشه شیرو از مامانشون می گرفتی و می خواستی خودت با دستای خودت شیشه رو براشون نگه داری...وقتی نق نق می کردن،می پریدی بغلشون می کردی و اونقدر راشون می بردی که آروم بگیرن...با اینکه خودت هنوز اول دبستانو تموم نکرده بودی،دستای کوچیکشونو می گرفتی و بلندشون می کردی تا برات تاتی تاتی کنن و رو زمین عین آدم آهنیا پا بکوبن...

حالا همون فسقلیای نق نقو و قلنبه و بانمک،دارن می شن دانشجو...باورت می شه؟

بعد دوباره یادت می افته که الان خیلی ها دیگه نیستن که افتخار کنن...خیلی ها مثل حاج خانوم...مادربزرگ همه این فسقلیای یه وجبی... حاج خانومی که نیست تا ببینه نوه هاش که تو تابستونای دور روی پاهاش می نشستن،چقدر قد کشیدن و بزرگ شدن..!...نیست تا از ذوقش براشون جشن بگیره...نیست تا همه رو تو اون خونه خوشگل دو طبقه شرق تهران با درختای انار و خرمایی که خودش هسته شو تو باغچه کاشته بود،دور هم جمع کنه و قورمه سبزی و فسنجون بپزه...و سرشو از آشپزخونه ش که همیشه عطر زردچوبه و دارچین و لیمو عمانی مشامتو نوازش می کرد،بیرون بیاره و بگه: به من نگین مادر بزرگ! احساس پیری می کنم...!مامانی صدام بزنین...

و حالا...

صدامو می شنوی مامانی؟جات بین ماها،بین کودکان دیروز که حالا شدن مردان و زنان فردا خیلی خالیه...خیلی..

بعدن نوشت: برای شادی و آرامش روح همه عزیزان از دست رفته(حاج خانوم و بقیه) من و خودتون هرکی این پستو می خونه،فاتحه بفرسته...ممنون و سایه تون پایدار...

                                                                           

نظرات 31 + ارسال نظر
mahmood چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 09:50 http://www.eiml.blogfa.com

salam
haletoon khoobe?
vaghean az in ke dasti dar neveshtan darid behetoon tabrik migam
az in ro kheyli kheyli doos daram nazare shoma ro dar khosoose akharin postam bedoonam
pas in lotfo dashte bashid va yek nazar be poste jadide man bedid
bazam migam , nazare shoma baraye man kheyli moheme
az tavajohetoon sepasgozaram

MoHseN HoseiNi چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 09:54 http://RedStars.mihanblog.com

سلام دوست عزیز
من یک وبلاگ شخصی دارم که به صورت گرافیکی طراحی کرده ام و در مورد مسائل شخصی و کارهای جدیدم مطلب می نویسم
قسمت از قالب وبلاگم به صورت فلش طراحی شده، بنابر این نیاز به فلش پلیر ورژن 10 داره تا بتوانید وبلاگم رو به خوبی ببینید
برای شروع فعالیتم نیاز به حمایت وبلاگ های پر بازدید با انجام عمل تبادل لینک دارم
به همین دلیل این نظر رو به وبلاگتون ارسال کردم تا اگر موافق باشید با هم تبادل لینک کنیم
می توانید موافقت یا مخالفتتون رو در قسمت نظرات وبلاگم مطرح کنید
در صورت موفقت لطفاً وبلاگم رو با نام "ستاره های سرخ" و یا RedStars لینک بفرمایید..
همچنین خوشحال می شوم اگر راجع به کارهام نظرتون رو ارسال کنید
با تشکر

وبساز چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 10:17 http://www.2websaz.co.cc

سلام چهار حرف داره عشق سه حرف داره گل دو حرف داره اما تو حرف نداری

آن بهار که دستت به زنگ نمی رسید را به یاد بیاور و فراموش مکن زمانی میرسد که هر چه زنگ می زنی هیچ کس در خانه نیست تا در را به رویت باز کند این فاصله را زندگی کن


راز موفقیت را نمیدانم اما راز شکست در راضی نگه داشتن همگان است

وبساز ابزار وب نویسان جوان
جدیدترین کذهای موزیک

سایه چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 10:19 http://didarema.persianblog.ir

خدا رحمتشون کنه . چقدر حیفه وقتی یه مادربزرگی رو از دست میدیم .

منیژه چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 10:48 http://nasimayeman.persianblog.ir

خدا رحمتشون کنه...منم خیلی دلتنگ مادریزرگمم

جاشون همیشه سبز...

mahmood چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 11:00 http://www.eiml.blogfa.com

salam
haletoon khoobe?
vaghean az in ke dasti dar neveshtan darid behetoon tabrik migam
az in ro kheyli kheyli doos daram nazare shoma ro dar khosoose akharin postam bedoonam
pas in lotfo dashte bashid va yek nazar be poste jadide man bedid
bazam migam , nazare shoma baraye man kheyli moheme
az tavajohetoon sepasgozaram

ای بابا!

نانازی بانو و آقا خرسی چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 11:01 http://www.nabat.blogfa.com

خدا رحمتشون کنه ممو جون. یاد همه اون روزا به خیر.
ضمنن واسه قبولی اون نی نی های دیروز هم بهت تبریک می گم.

مرسی جیگرم!

فیروزه چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 11:32 http://2nimeyeroya.blogsky.com

روحشون شاد باشه ...
ممو این روزها چه قدر حرف ها و فکرامون شبیه به همه ... منم این روزها خیلی به یاد پدر بزرگ و مادر بزرگن هستم ... جاشون خیلی خالیه ...

شاید چون نزدیک پاییزه و پاییز هم غم داره...

نیکا چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 11:39 http://man-you-who.blogfa.com/

راست میگی جای بعضیا خیلی خالیه

روحشون شاد!

بلوط چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 11:48

منم مامان بزرگ پدریم رو مامانی صدا میزنم
واقعا وقتی آدم می بینه اون کوچولوهای دیروز الان انقدر بزرگ شدن یه حس خاصی پیدا می کنه...
گذر عمره...

خانم خانما چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 11:53


خدا بیامرزشون

مرسی عزیزم...

ترلان چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 11:58 http://www.tarlancafe.persianblog.ir

سلام ممو جون
اولاْ بابت موفقیت این دو تا نی نی دوس داشتنی تبریک میگم بهت!
دوماْ از خدا میخوام مادر بزرگ نازنینت رو قرین رحمت خودش بکنه و بقیه مادر بزرگا و پدر بزرگا رو هم برای ما حفظ کنه!

ممنونم و الهی آمین...

من:moji چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 12:03 http://minevisam123.blogfa.com/

تازگیها هرجا می رم اسمی از مادربزرگ ها به میون میاد
نکنه اینا واقعا نشونه است باید برم به دیدنش البته بهشت زهرا

خدا رحمت کنه مامانیت رو الهی روحش شاد باشه

خوش به حال اونایی که مادر بزرگ دارن خوش به حال ما که هنوز یه سری از عزیزامون رو کنارمون داریم.

خوش به حالت...

سانی چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 13:21 http://khatesevom.blogsky.com/

یاد همه مامان بزرگها و بابابزرگهای سفر کرده به خیر و سایه اونایی که پیشمون هستن مستدام

بوته یاس آقاجون هنوز....
میرن ادمها از اونا فقط خاطره هاشون به جا میمونه...

درست یادم نیست فقط اهنگش توی ذهنمه

آخی...

آلما چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 14:12

جاش خالیه
اما مطمئنا می بینه این همه موفقیتو

خدا کنه...

بهاره چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 15:46 http://rouzmaregiha.blogsky.com

روحشون شاد حاج خانم
دوستم منم باورم نمیشه همون دختر خاله ی تپل مپل من که دلم یا عالمه براش قنج میزد، حالا سال دومه دانشگاهه احساس پیری میکنم بدجور

از اون نگو که دلم خونه خواهر!

افسانه چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 16:18 http://nemigooyamha.blogfa.com/

مثل جای خالی بابای من.

عزیزم...

زهرا چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 18:25 http://write.blogsky.com/

الهی...
میدونی ممو یه چیز خیلی جالب!
خونه مامان بزرگ اینای منم شرق تهران بود! اتفاقا؛ یه خونه دو طبقه با حیاط بزرگ و خوشگل که ما کلا؛ تو اون حیاطه بزرگ شدیم!
عطر غذاهاش...
سفره های سرتاسری که تو خونه مینداخت از این سر تا اون سر...
میدونی ممو من قضیه ام مثه همون بچه هاییه که تعریف کردی...
چون مادربزرگم که اتفاقا؛ معروف بود به حاج خانوم نه دانشگاه رفتنمو دید...نه به سر و سامون رسیدن و ازدواجمو...
نوه های آخر بودن همینه سختیش...
تو بغل یکی بزرگ شی...باهاش یه عالمه خاطره داشته باشی...برات یه عالمه آرزو داشته باشه اما...
پارسالم آقاجونم از دنیا رفت و یه داغ دیگه موند به دلم که داماد پسرش(که اون موقعها دوستم بود) رو ندید و رفت...
الان این شکلی شدم با خوندن پستت و یادآوری یه مشت خاطره بارونی...

الهی...چقدر بچگی هامون شبیه همه...اما من نوه ارشد م...حاج خانوم من خیلی زود از پیشمون رفت! خیلی جوون بود...خدا حاج خانوم تو رم بیامرزه زهرا جان!

من و هسملی چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 19:23 http://manohasmali.blogfa.com

روحشون شاد

فرهاد چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 20:17 http://http://sayehayesepid.blogfa.com/

سلام
چه خوب گفتی، نمی دونم، این تلخی و شیرینی رو میشه چشید و اشک نریخت، چه از شادی، چه ازغم ، منم یه پسرخاله دارم که وقتی بدنیا اومد هفت سالم بود، جای داداش نداشته بهم می گفت داداشی، حالا کره خر مهندسی عمران دانشگاه صنعتی شریف قبول شده، کلی خوشحال شدم، می گم پیر شدیم ها!!!!

مطبخ رویا چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 21:41 http://liliangol.blogfa.com

سلام دوست عزیزم ...خداوند همه رفتگان ر ا رحمت کنه ...یاد همه عزیزان از دست رفته به خیر ...خیلی قشنگ نوشتید ...من را برد به خونه مادر بزرگم ....مرسی
راستی ته چین هم فوق العاده شده ..

نرسی چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 22:58

ممو در بین این همه عشق و دلتنگی.....هستن کسایی که انقدر ظلم کردن به خوانواده که همه ارزوی مرگشونو دارن....
روح مامانی گلت شاد..مطمئن باش اون همه این موفقیتارو میبینه....

احسان پنج‌شنبه 25 شهریور 1389 ساعت 09:17 http://kajopich.blogfa.com

آخـــــــی ... جاشون سبز

سرور پنج‌شنبه 25 شهریور 1389 ساعت 11:04

اشکمو درآوردی دلم برای مادر بزرگم خیلی تنگه ما ننجون صداش می کردیم و اون ذوق می کرد.تو این سال هایی که نبود دروسط خیلی اتفاقات خوب و بد منهم مثل تو آرزو می کردم کاش بود و باهم می خندیدم یا پیشش گریه می کردم
خدا رحمتشان کند
شب جمعه هم هست وقت فاتحه و دعا

آره! پس براشون فاتحه بخونیم سرور جان...

گیتی پنج‌شنبه 25 شهریور 1389 ساعت 11:21

چندماه پیش بود که دلم عجیب هوای دیدن تایتانیکو کرده بود... اینقدر گشتیم و به یه بدبختی پیداش کردیم و خریدیمش... شب گذاشته بودمش ... شاهین داشت با لپ تاپ ور می رفت ... منم به قول تو برای بار هزارم داشتم نگاش می کردم و بی صدا یه جورائی عر می زدم... شاهین یهو نگاه کرد منو داشت سکته می کرد از خنده... می گفت برم آب قند برات بیارم... داری از هوش می ری... حالا همه می گن جواد شده ولی به نظر من واقعا شاهکاره این فیلم...

جواد؟نه! هنوز قشنگه...

بانو پنج‌شنبه 25 شهریور 1389 ساعت 11:40

روح مامانیت شاد...

رها پنج‌شنبه 25 شهریور 1389 ساعت 23:24 http://story.persianblog.ir

سلام عزیزم اتفاقا امروز داشتم به وبلاگتون و پستی که در مورد فهمیه رحیمی بود فکر می کردم وقتی دیدم برام کامنت گذاشتید خیلی خوشحال شدم ممنون ولی می دونید خیلی کلی گفتید تست باید بدم ولی چه جوری کجا رو نگفتید و این که ایا برای ورود به رادیو سن خاصی باید داشت؟

نه سن خای نمی خواد! تو نت باید سرچ کنی...ورودش خیلی سخته!‌

ونوسی جمعه 26 شهریور 1389 ساعت 14:02

تبریک میگم
خدا رحمت کنه مادر بزرکتونو

یه شــــعــــــــــــــــــر گفتم برا وبلاگ نویسا

خوشحال میشم ببینی و نظر بدی

هر وقت به این نتیجه رسیدی که لیاقتشو داریم خوشحال میشم ما رو بلینکی

البته این ورژن یک هستش. منتظر شعر بعدی باش

----
یک مــــحــــــــــــــــمـــــــــــــد

http://yekmohammad.persianblog.ir/

رها شنبه 27 شهریور 1389 ساعت 09:13 http://www.story.persianblog.ir

سلام عزیزم ممنونم از راهنمایی هات حواسم بود کامنتت رو آزادش نکردم بازم می گم مرسی

سحربانو شنبه 27 شهریور 1389 ساعت 10:28 http://samo86.blogsky.com

خدا بیامرزتشون.
راستی تبریک میگمممممممممم:)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.