عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

مرگ خاموش ناتالی وود...

همین امروز صبح نوشت: چرا هیش کی این پست منو دوس نداره و محلش نمی ده خو؟؟

شاید خیلیا به خاطر این پست بهم خرده بگیرن و پیش خودشون بگن: آخه به تو چه که یه هنرپیشه امریکایی روسی الاصل،واسه چی و چه جوری مرده!!

آره شاید ربطی به من و شما نداشته باشه اما اسم ناتالی وود که اسم اصلیش ناتاشا زاخارنکو ست،یه جورایی برای من دلهره آوره...نمی دونم چرا! شاید ریشه این دلهره این باشه که دوره نوجوونی من با فیلم ؛ناتالی وود؛ شروع شد.:و عشق خالص و شیرین و بچه گانه این فیلم روم تاثیر عمیقی گذاشت... 


این فیلم اونقدر برام هیجان انگیز و مرموز بود که تا چند هفته درگیرش بودم و خیلی دوس داشتم دوباره و کامل ببینمش!...انگار اون فیلم نقطه عطف و بیدار شدن تمام هیجانات بزرگسالی تو وجودم بود... خیلی حس همذات پنداری با احساساتشو داشتم...احساسات لطیف و شیشه ای یه دختر نوجوون...اولین جرقه مورد توجه بودن و حس زیبا شدن در من...

اون روزا نمی دونستم که دخترک زیبا و ظریف،نقش اول فیلم،اسمش ناتتالی ووده و تو سن 43 سالگی مرده...نمی دونستم که از 16 سالگی عاشق رابرت وارگنر(هنرپیشه خوشتیپ آمریکایی) بوده و بعدها باهاش ازدواج می کنه... طلاق می گیره و باز طاقت نمی آره و دوباره باهاش ازدواج می کنه...

بعضی وختا از اینکه اون همه هنر و زیبایی زیر خاک رفته،دلم می گیره...

چرا؟

چون مرگ ناتالی وود یه مرگ غیرعادی بود...برای فیلم برداری فیلم آخرش با شوهرش رابرت،به لوکیشنی رفته بود که کنار دریاچه بود...نصفه شب ، بنا به گفته های شاهدان،چند گیلاس بیشتر خورده بوده و خیلی بی هوا توی آب می پره!! و صبح روز بعد جسد باد کرده شو از آب می گیرن...

پزشکی قانونی،تو جواز دفنش،مرگش رو ناشی از یک خفه شدگی ساده توی آب نوشته بود.اما چند وقت بعد گفته خودش رو تکذیب کرد و گفت: به این دلیل خفه شده چون کت و دامن سنگین پشمی به تن داشته...و همون اون رو تا ته آب کشونده...زنی که برای شهادت اومده بود،گفت که صدای کمک خواستن ناتالی رو از فاصله ای دور تو دل سیاهی شب به وضوح شنیده...و تا 15 دقیقه اون کمک می خواسته و کسی کمکش نکرده...به علاوه به گفته پزشکی قانونی،چندجای بدنش کبود شده بوده که اون هم ناشی از دست و پا زدن و تقلا کردن و برخورد با گیاهان کف دریاچه بوده...و باز هم ناخون شکسته ای که از اون روی عرشه قایق پیدا شد،نشون دهنده تقلاش برای زنده موندن بود...

بعدها پلیس طی تحقیقاتی رابرت رو متهم به کشتن ناتالی کرد.که برای همه یه شوک بود! اما رابرت به راحتی تبرئه شد و مدت کمی بعد از اون ماجرا با زن دیگه ای ازدواج کرد و ناتالی رو از یاد برد...

شاید مرگ خاموش ناتالی وود،تقصیر کسی نبوده!! و شاید هم تقصیر همه اونایی بوده که اون شب باهاش بودن و می دونستن که ممکنه اتفاقی براش بیفته اما غرق شدنش رو جدی نگرفتن!

شاید فیلم مچ پوینت Match Point رو خیلی ها دیده باشن...قتل خاموش زن جوونی که هرگز برملا نشد و بر اساس شانس،قاتلش به راحتی از مهلکه گریخت..

نظرات 20 + ارسال نظر
سایه دوشنبه 21 تیر 1389 ساعت 09:58 http://didarema.persianblog.ir

الهی بمیرم منتظر من بودی ؟ باور کن خیلی دوست داشتم همتونو دوباره ببینم اما خوب نشد . خیلی دوستت دارم

نیومدی که!! :(((

سایه دوشنبه 21 تیر 1389 ساعت 10:32 http://didarema.persianblog.ir

ممو جون میشه ادرس رستوران شمع رو بهم بدی ؟ فکر کنم برای سالگرد ازدواجمون بریم اونجا . سلیقه شما دربست قبوله

بارون خانوم دوشنبه 21 تیر 1389 ساعت 11:00

تو هم خواننده سایلنتی؟؟ :)))

می می دوشنبه 21 تیر 1389 ساعت 11:21

سلام عزیزم
قلبونت برم اتفاقن من خیلی خوشم اومد از نوشتت ولی خب کامنت دونیت رو بسته بودی سری قبل چه جوری کامنت میزاشتیم

می می دوشنبه 21 تیر 1389 ساعت 11:23

ممویی خیلی خوشحالم که دوباره دیدمت. خیلی دوستت داشتم

عزیزززززززززززززززم!

گیتی دوشنبه 21 تیر 1389 ساعت 11:37

عزیزم خوف بسته بود در گونی برنجات... خدا رحمتش کنه... بقای عمر شما باشه عزیزم
خوبی؟ بیداری؟ روپائی؟

الان بیدارم...تا 9 صب امروز از خواب پا نشدم!!

باران و آقای صبور دوشنبه 21 تیر 1389 ساعت 12:02 http://livingwithyou.blogfa.com

انقدر همهازت تعریف می کنن که آدم دلش میخواد باهات دوست بشه یا باهات بیشتر آشنا بشه. عاشق سلیقه ات تو فیلم و کتابم. با اجازه لینکت میکنم.

خواهش می کنم...دوستان لطف دارن!
خوشحال می شم عزیزکم...

دزی دوشنبه 21 تیر 1389 ساعت 12:35

خوب منم اومدم ولی در اینجا بسته بود خوف
دوست دوست داشتنی من

الهی! ببخشید!!

بانوی حروفچین دوشنبه 21 تیر 1389 ساعت 12:42 http://typesetlife.persianblog.ir

خوب من که این خانوم خوشگل رو نمی شناختم... اما با این توصیفات معلومه که کشتنش...

آره! منم همین فکرو می کنم...چراشو نمی دونم! اما اینکه شوهرش کشته باشتش خیلی دردناکه...

دخملی دوشنبه 21 تیر 1389 ساعت 13:20

امممم دوستم یه چیزی بگم ؟ تو هم کاملا متفاوت از تصور من از اون روز کافی شاپ بودی !!
تو هم به نظرم خیلی خونگرم تر بودی
تو منو چه حوری شناختی اون روز مگه ؟

گفتم بهت دوسم... :)))

سحربانو دوشنبه 21 تیر 1389 ساعت 13:43 http://samo86.blogsky.com

من اتفاقا خوندمش ولی کامنت دونیش بسته بودا

شرمنده!!

دخملی دوشنبه 21 تیر 1389 ساعت 14:06

یه چی بگم ؟ ما هم خوشمان آمد شدید !!!

ملسی دوسمممممممممم!

وای ممنونم از این همه اطلاعات جامع و کاملی که دادی. منم فیلم داستان وست ساید رو تو بچگی دیدم و واقعا تحت تاثیر این فیلم و اون آواز تونی برای ماریا.....وقتی عاشقش میشه شدم و هستم.هنوزم اون آهنگ آرومم میکنه. فکر میکنم خودم عاشق شدم.

چرا اینا اینطوری مردن؟ این از این ...اونم از اون یکی. ..مرلین مونرو...
ولی واقعا نمیدونستم ناتالی وود انقد رخاموش مرده.
تنم مور مور شده..اون همه شکوه و خوشبختی رفته زیر خاک؟

دقیقننننننننننننننننننننن!منم عاشق اون آهنگمممممممممممممممم!!
اونقدر تو کوچه ها راه می افته و ماریا ماریا می کنه تا بالاخره خونه شو ژیدا می کنه!
خیلی هاشون اینطوری مردن!راک هادسن و کلارک گیبل هم اینطوری مردن!
مرگش واقعن دور از انصاف بود...

کلوچه خانوم سه‌شنبه 22 تیر 1389 ساعت 00:32

این خانومه چه خوشمله چه خوشمله فقط من نمیشناسمش
بیشتر از مرگ خودش رفتار شوهره انگار جالب تر بود

آره! دقیقن! می بینی؟؟

نازلی سه‌شنبه 22 تیر 1389 ساعت 09:46

سلام عزیزم
هر چی هم که نیایی بهم سر بزنی من میام سر میزنم:دی
خوبی؟ گاهی نمیدونم چجوریه که یه آدم خیلی دور برای آدم اینهمه مهم میشه داستان جالبی بود من که نمیدونستم.
موفق باشی.

ممنونم عزیزم...من خیلی شرمنده توام!
دلیلش اینه که دیگه به اون یکی وبم سر نمی زنم!

دنیایی به رنگ یاسی پنج‌شنبه 24 تیر 1389 ساعت 17:54 http://www.lilacworld.blogfa.com

کلارک گیبل چرا............بیچاره ها...هر جی باحال تر مرگ بدتر...
اون چجوری مرد؟

اونم سنگکوب کرد! به خاطر اینکه می خواس لاغر کنه و از ۱۰۴ کیلو برسه ۸۰ کیلو!

فینگیل بانو شنبه 26 تیر 1389 ساعت 14:41

ممو منم ناتالی وود رو خیلی دوست دارم... فیلم ربکا رو دیدی؟؟؟ دقیق یادم نیست ولی فکر کنم موضوعش همینه...فکر کنم سلیقه فیلمیمون خیلی بهم شبیه

تو کجا بودی دخمل؟؟آره خیلی خوشگل بود! اما اون کلاسیک بود دوسم!
شدید شبیه همیم من و تو!

فیروزه یکشنبه 27 تیر 1389 ساعت 14:27 http://phiroozeh2.BLOGFA.COM

دلم گرفت از آسمون .

مجید سه‌شنبه 26 مهر 1390 ساعت 22:21 http://_

من ناتالی رو با فیلم پنلوپه شناختم . دختر شیرینی که وقتی شوهرش بهش خیانت میکرد میرفت ودزدی میکرد تا اصبانیتش کم بشه . توی اون فیلم معصومیت رو به حد کمال نشون میداد (

عصبانیت!

[ بدون نام ] جمعه 11 آذر 1390 ساعت 09:52

پرونده مرگ مشکوک ناتالی دوباره بازگشایی شد
تبریک

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.