عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

شادی آورترین صحنه زندگی تو این نقطه از زمان

گاهی اوقات تو دلت می خواد،زمان رو یه صحنه از زندگی بایسته و تکون نخوره...و اونقدر اون صحنه رو تنفس کنی تا تموم بشه و طعمش تو تمام زوایای روحت باقی بمونه...

وقتی تو یه بعدازظهر شرجی و آتیش ریزون تابستون،حوالی ساعت 8/5 روی تخت رو به پنجره ،دراز کشیده باشی و آسمون سورمه ای رنگ از لای درگاهی پنجره،یواشکی تو اتاقت سرک بکشه و صدای کولر آبی   7000همسایه  تو تراس بغلی سر بخوره رو فکرت...

وقتی رمانت با اون جلد زرشکی جیغ رو همون صفحه ای که علامتگذاری شده،دمرو افتاده باشه و ورقاشم کج تا خورده باشن و تو اصن حس نداشته باشی برش گردونی و حتی یه خطشو بخونی و بفهمی بالاخره آخرش چی می شه... وقتی صدای دوئیدن کفترچاهیا روی کولر تو تراس یه حس خاص رو تو دلت زنده می کنه ....حسی که می گه زندگی کن هنوز...

وقتی هیچ صدایی نباشه جز هیاهوی دور شده یه سری بچه تخس و آتیش پاره که دارن دنبال توپ 40 تیکه شون می دوئن و سر یه شوت اشتباهی گیس همدیگه رو می کنن پنبه!!...وقتی تو پس زمینه همین صحنه،بوی سیر داغ میرزا قاسمی دونه بپیچه لا به لای ذهن آرومت...

دیگه اصلن دلت نمی خواد،پاشی چایی تازه دمی رو که همین الان واسه خودت ریختی،سر بکشی تا سرد نشه..دیگه عمرن بتونی بشینی پای سریال جون جونیت!

دلت می خواد زیر باد خنک کولر دراز به دراز بیفتی و به هیاهو بچه ها و سکوت شب از راه نرسیده ،گوش بسپری...به صدای جلز و ولز روغن توی ماهی تابه واسه سرخ کردن بادمجونا دل ببندی و بوی آب و پیاز دستای دونه رو تا به آخر به مشام بکشی...

و بعد آروم آروم بری تو یه خلسه و گیجی عجیب و گٌنگ...

نظرات 26 + ارسال نظر
مهدی چهارشنبه 16 تیر 1389 ساعت 10:34 http://norm.blogsky.com

سلام...
من یه دونه برنج هستم که وقتی داشتن منو میپختن یادشون رفته بزارن دم بکشم و تبدیل به پوره شدم...
البته اول زیادی قد کشیدم اما یهو دیدم لهه له شدم...
من مامانمو میخوام...
هه هه شوخی کردم...
مطالب بالا رو به خاطر اینکه از اسم وبلاگت و لهن و نوع حرفات خوشم اومد نوشتم...
خیلی باحالی عزیز...
از وبنوشتت خیلی خلی خوشمان آمد...
مایلم باهم تبادل لینک داشته باشهم اگه خواستی بیا به وبلاگم بهم بگو تا لینکت کنم...
راستی پاراگراف آخرت مخصوص من بود و دلم واسه اینجور لحجظه ها خیلی تنگه چون سرم خلوت نمیشه تا تو تنهاییه خودم باشم...
فعلا بابای...

بهاره چهارشنبه 16 تیر 1389 ساعت 10:37 http://rouzmaregiha.blogsky.com

چه لطیف و قشنگ بود این پست... قدر لحظات با دونه موندن را بدون... وقتی رفتی خونه خودت دیگه این تویی که باید بادمجونا را کباب کنی و سیر داغ درست کنی و یک میرزا قاسمی خوشمزه درست کنی و یکی دیگه باید بره تو خلسه و از صدای غذا پختن و تکاپوی تو لذت ببره

نه دیگه! :))

هلیا چهارشنبه 16 تیر 1389 ساعت 11:09

خونه مامان همیشه بهترینه همیشه هیچ جا ارامش اون رو نداره

آره! اما من تو خونه خودمم خیلی آرامش دارم...

رونالی چهارشنبه 16 تیر 1389 ساعت 11:23

واااااااااااااااااااااای تو اخرشی....از بوی سیر فقط تو این تصویریث که ترسیم کردی خوشم نیومد چون دوست ندارم سیر رو!!

اما من سیر داغ خیلی دوس دارم...

سحربانو چهارشنبه 16 تیر 1389 ساعت 11:27 http://samo86.blogsky.com

چی شد؟

آلما چهارشنبه 16 تیر 1389 ساعت 11:37

چه توصیف زیبایی

صدف چهارشنبه 16 تیر 1389 ساعت 11:37 http://www.asantabligh.ir

سلام خوبی وبلاگ جالبی داری اگه خواستی یه سری هم به ما بزن گلم . راستی با سایتهای من تبادل لینک می کنی؟اینم آدرسی که تمام سایتهای من تو اون هست www.istgah.asantabligh.com/tabdol1.php

من همان سایلنتی هستم که بودم!!!! چهارشنبه 16 تیر 1389 ساعت 11:41

آخههههههه چقدر باحالی ممویی جون خیلی با خوندن وبت حال میکنم یه جورایی آروم و سبک و میشم
امیدوارم همیشه شاد و سرزنده باشی و همیشه تو همچین خلسه هایی!!!!!
دوست داااااااااااااااارم ممووووووووووووو بوس بوس

خواهش می کنم عزیز...حالا نمی شه روشن شی؟؟؟

سایه چهارشنبه 16 تیر 1389 ساعت 11:53 http://didarema.persianblog.ir

ارامش خونمو با هیچ چیزی توی دنیا عوض نمیکنم .

می تو سایه جان!

دزی چهارشنبه 16 تیر 1389 ساعت 12:21

وای یعنی من عاشقتم رسما
این لحن توصیفت منو یاد شب شعرمون انداخت
همشو دوشت داشتم حتی سیر داغو بغیر از سر و صدای بچه ها
البته اونم بعضی وقتا عالمی داره

قربون یو دزی جان! ما چاکریم! اونی که من می گم صدای بچه ها توش نباشه،زیاد خوب نمی شه...
صدای بچه ها خود خود زندگیه...

سمیرا جوووووووون چهارشنبه 16 تیر 1389 ساعت 13:50 http://30raabii.blogfa.com

سلام دوست عزیز
آدرس بلاگم عوض شده .. اسباب کشی کردم اینجا ... http:// 30raabii.blogfa.com

بهناز چهارشنبه 16 تیر 1389 ساعت 16:04 http://bghahremani.blogfa.com/

خیلی خوب توصیف کردی
خیلی روون نوشتی؟

مرسی عزیزم...

فاطمه چهارشنبه 16 تیر 1389 ساعت 17:28 http://www.yukiko.blogfa.com/

بوی سیر داغ گیییییییییییییییییجم کرد!

باورت می شه همیشه منو گیج می کنه؟؟

دنیایی به رنگ یاسی چهارشنبه 16 تیر 1389 ساعت 18:54 http://www.lilacworld.blogfa.com

منم همش تو این لحظه ها هستم ..و دلم میخواد قورتشون بدم و زمان رو نگه دارم.
این حس های نوستالژی بهم انرژی مضاعف میده
خیلی قشنگ توصیف کردی

ممنونم عزیز دلم...

بانوی حروفچین چهارشنبه 16 تیر 1389 ساعت 21:12 http://typesetlife.persianblog.ir

وایییییییییی چه قدر خوب تعریف کردی... چه حس خوبی داد...
چه طعم خوبی داشت.. مرسیییییییییییی

خواهش می شه خانومی...مرسی از نقدت.اول صبی خیلی بهم چسبید!!

گیتی پنج‌شنبه 17 تیر 1389 ساعت 08:15

وایییییییی... دلم خواستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

:))))

خوشبخت پنج‌شنبه 17 تیر 1389 ساعت 08:40

از خوندن نقد بانو جوون به وبت رسیدم
و بسی از قلمت خوشم اومد
لینکت می کنم تا با اجازت بخونمت

حتمن! از آشنایی باهاتون خوشحالم...

هانالو پنج‌شنبه 17 تیر 1389 ساعت 09:25 http://HANALO.PERSIANBLOG.IR

واااااااااااااایییی ...خیلی قشنگ و روان مینویسی عزیزم ....خیلی لذت بردم ...موج کلمه هات و وووااااقعاا واااااااااقعی هستن ....
خیلی قشنگ بود

خواهش می کنم...قابلی نداره عزیزم...

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 17 تیر 1389 ساعت 11:27

نگران نباش بابا
اینم مثل جاهای دیگه رفع فیلی میشه
مثل بلاگفا
..... صاحاب نداره که

واقعن صاحاب نداره!

بانوی حروفچین پنج‌شنبه 17 تیر 1389 ساعت 12:51 http://typesetlife.persianblog.ir

گفتم اول برم دانلود کنم بعد بیام نظرم رو بگم... هر چند از آهنگ خارجی سر در نمی یارم... .. اما بعضی از آهنگا بد جور به دل آدم می شینه... این آهنگ هم از همونا بود...
یه جوری مثل آهنگ تایتانیک بود... اونم دوست دارم...

باریککککککککککککککککک!
این یکی محشر تره ...

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 17 تیر 1389 ساعت 16:08

برقا اومد

بلوط جمعه 18 تیر 1389 ساعت 12:20

این لحظه های اینجوری رو منم خیلی دوست دارم. آدم حس آرامش عجیبی داره...
من یه زمانی خیلی اونسنس گوش می دادم. ولی حالا کمتر....کلا سبک آهنگای راک اینجوری رو خیلی دوست دارم. ولی اگه زیاد گوش بدی یه حالت افسردگی بهت دست میده....یعنی برای من که اینطور بود.

آره..فک کنم اینطوری باشه...چون این آهنگ و دو تا آهنگ دیگه ش الکی گریه م می ندازه...

رونالی شنبه 19 تیر 1389 ساعت 02:39

نقد بانو عالی بود..خد خودت بود!
جالب و با حال.......در عین حال هوشمند!!

ممنونم خانومی...

مطبخ رویا شنبه 19 تیر 1389 ساعت 19:47 http://liliangol.blogfa.com

سلام دوست عزیزم ..........خوش بگذره ..عیدتون مبارک باشه عزیز دلم ....

عید شما هم مبارک گلم...

زن بیقرار یکشنبه 20 تیر 1389 ساعت 13:06 http://nww.blogfa.com

مرسی از حضورت عزیز دلم

خواهش می شه...

مهرداد یکشنبه 27 تیر 1389 ساعت 15:17 http://liveforlove.blogfa.com

چه عکس قشنگی ....
آدم با دیدنش یه نفس عمیق میکشه
حس خوبی داره
این خانومه شکل فرشته هاس

ممنون...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.