عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

نقطه چین روزهای گم شده...

همچنان می نویسم و می نویسم...

....

باران می آید.لباس بلند ساتن آبی رنگم روی زمین کشیده می شود.تمام لبه دامنش پر از گل و لای شده است.مامان دنباله لباس را جمع می کند و می گوید: کاش اون یکی رو پوشیده بودی...این یکی خیلی بلنده!! تمامش کثیف شد....

ساقه گلهای دسته گل سپیدم را  در دست محکم می فشارم.خنکیشان زیر پوستم می دود.دستم عرق کرده است.هلیا ... را نیاورده است . با سبدی بزرگ و پر از نقل و سکه و گل رو به رویم ایستاده و می خندد. ... هم آمده است با عینک بزرگ آفتابی گران قیمتش.با آن موهای تازه رنگ شده و بارانی خوشدوخت و زیبای سفیدش ،مثل مانکنهای کانالهای مد شده است

.سعی می کنم راست بایستم و قوز نکنم.خاله قربان صدقه ام می رود. و پدر از  فاصله ای دور نگاهم می کند. ... هول شده است.جلوتر از من و مادر و پدرش به درون دفترخانه محضر می دود و باز می گردد.سنجاق سفت گل سپیدی که آرایشگر هلیا به میان موهایم  فرو کرده است،پوست سرم را می گزد


انگار خوابم می آید.با کفشهای پاشنه بلند آبی رنگم نمی توانم درست راه بروم.

....

نمی دونم تا کی می تونم تمومش کنم...

بعدن نوشت:در گونی برنجا باز شد یه دفه!!

۳۰++++++

آقا من باز می خوام انتقاد کنم! این دفه می خوام از یه سریال تو مخ فارسی وان انتقاد کنم!مگه چیه؟همه چیش که خوب نیس!

همشیره های زیر ۳۰ سال چادراتون بکشین سرتون این پست نامحرم داره!!

من نمی فهمم چرا این کلمبیاییا بایدیه فیلمنامه فقط واسه هیکل و پشم و پیلیا یه مدل آمریکای لاتین بنویسن که همه ش هیکلشو عرضه کنه؟

یعنی چی که یارو تو کل شصتاد دیقه سریال یا شونصد بار تو حمومه یا هیشصد دفه مریض شده و تو مریضخونه بستریه!اونم کجاش زخمیه؟شیکمش که مجبور شن هی لباسشو در بیارن!!

کلهم اجمعین، این آقا یا در حال لباس پوشیدنه یا لباس آوردن!یه سکانس تمیز و مبری ازین گوریل فهیم تو پیدا نمی کنی تو این سریال!دور و برشم پر پیرزنایی ه که 67 تا عمل جراحی داشتن رو صورتشون و لیپوساکشن کردن این هوا!فقط اون زن جذابه کیه؟؟ایزابل!اون قابل تحمله که واسه گوریل خان ناز و گوشه ابرو می آد!

به خدا چشام باباقوری شد از بس کلوز آپ این یارو گوریله کیه؟؟سالاد؟سالسا؟سلسله؟سالوادور؟ رو صفحه تلویزیون بود با اون موهای روغن زده فرفری از جنگل در رفته ش!آدم مجبور نشه این کلوز آپه رو ببینه،عیبی نداره،با نی پیتزا می خوره!یا تو تاکسی خالی،سرظهر جمعه،آتیش ریزون تابستون،وسط بیابون بدون کولر سر می کنه!

خداییش موضوع داستانش بد نیس و خیلی هم جالبه!اما اعصاب می زنه با اون کلوز آپ جقل مقل و خشن این یارو!اگه فقط هیکله...که مام می تونیم 50 تا قرص لیپوسیکس و 100 تا آمینو بخوریم با صبی 6 تا زده تخم مرغ تا اون شکلی بشیم!من موندم این سریال کیو می خواد تبلیغ کنه؟این سالاده رو؟که مشتریاش زیاد شن یا سریال فروش بره؟؟ لا اله الی الله....

حالا ببین سر و زبون و چش و چال منو سر صبی وا می کنن ااااااااااااااا

ازش دفاع نکنین که کهیر می زنم!سریالش بد نیس اما روشی که واسه نشون دادن یه نفر و معروف کردن سریال استفاده می شه،زیاد دلچسب نیس!

اگه مخالف و موافقین فقط نظر ابراز دارین لوفطن!!


ندارههههههههههههه

اینم یه آهنگ دیگه که دور از چش مامور انتظامی سالن کنسرت ضبط کردم...

ندارهههههههههههه!

مث همیشه می تونین دانلودش کنین و بعد گوش بدین...

پینوشت: خوب چرا فش می دین؟؟فردا آپ می کنم!می دونم این هفته هر دفه می آین این وبو باز می کنین،می گین: اهههههههههههه!باز این دانلودی اعصارو گذاش!!

من شرمنده!

ُIn the color of the night…

این لینکی که می زارم هنرنمایی فوا*د حجازیه تو کنسرت...

اسپیکرا زیاد...

اول دانلودش کنین بعد بشنوین...


به رنگ شب

و تنها صداس که می ماند

مرا عفو کنید...مرا عفو کنید...مشعل بیاورید...مشعل...(عین مشعلشو غلیظ بخونین لوفطن!!)

دیشب ما کنسرت علیرضا جون بودیم...جای خیلی از دوس جونای وبلاگی خالی بود...دوس جونم 4 تا بلیط خریده بود واسه خودشون!بعد یه دفه 2 نفر از اونایی که قرار بود باهاشون برن،پُکیدن و انصراف دادن!اونم تا پیشنهاد داد،من از خدا خواستههههه با پنجول پریدم روش!

جولوی در ورودی بانوان ُ گشت نسبته؟ار*شاده؟چیه؟اونو گذاشته بودن!مام ترسو!۴ تا شیویدای سشوآر کشیده و ژل زده فرق سرمونو کردیم زیر روسری و من تا می تونستم رژ لبمو خوردم!

بعدش دیدیم نه بابا!دنبال دوربینن!نه حجاب!حالا ورودی خانوما شولوغغغغغغغغ!همه رو سر هم سوار!من نمی دونم اون زنک چطوری تونس کیف همه رو یه جا بگرده و مثلا؛ یه دوربین فسقلی پیدا کنه؟تازه شم مگه موبایلا دوربین ندارن؟

خلاصه با فشار وارد شدیم و یه چن تایی لگدم خوردیم!

اما خداییش شبی بود به یاد ماندنی...هماهنگی و تنظیمشون عالی بود...

اول اومدن اعصارو با این ضربه زنا اعلام کردن!!

فواد حجازی موهاش ریخته بود بچه!اما ناز نفسش!چه ساکسیفونی می زد!چن تا کمک هم آورده بود!باب*ک ریاحی پورم که گیتاربرقی می زد در حد بنز!!


یه سری تکنوازی به ترتیب هم داشتن...تمپو و درام



وسطاش گروه دفشو صدا کرد!بیچاره ها معلوم نبود چی شد که دیر رسیدن رو سن!اعصار یه چش غره ای بهشون رفت که به قول شوی دوس جون معنیش این بود که دارم براتون!!فک همه تون پیاده س!(فک کنم اساسا؛ خواهر و پدر مادر گروه رو به هم پیوند می ده تا روز کنسرت!)


برعکس کنسرتش تو سال ۸۳ ُ که هیچ کسو نیاورده بودُ این دفه گروه کُرشو آورده بود...


نیم ساعت اول من خجالت می کشم جیغ یا سوت بزنم!اما بعدش دیدم دارم کم کم از کنترل خارج می شم و یه هو هیچانات هورمونی و کورتیزول و سمپاتیک و پارا سمپاتیکم قاطی کرد و جیغ بنفش کشیدم!بعدشم دیگه مموئه دیگه! رو صندلی بند نبودم!می خواسم بپرم رو پُروژکتورای روی سقف!!همچین صدامو صاف کردم تو این کنسرت که نگو!

۲ تا جا جلوی ما خالی بود.۱ ساعت آخر ۲ تا راسو کله گنده اومدن نشستن همونجا!قیافه شون نشون نمی دادا اما بوی پا می دادن !اگه اعصار خیال نکن شو نخونده بود من رسمن نامه استعفامو از نشستن تو جایی که بودمُ امضاء می کردم...

خوش گذشت...

موسیقی نوش خطاب به اعصار: آخه لی لی به قربون اون ریش و موهای بلندت بره!علیرضا جون!چرا هیش وخ حوصله نداری یه آهنگو دوباره بخونی؟؟

بعدن نوشت:اون بالا می تونین خیال نکن کنسرتو دانلود کنین هااااااااا!قرمزشم کردم...

مًلًنگ خاتون!

زمان:

بعد مهمونی،ساعت 2  شب.

موقعیت:

همه پنچر و له و لورده و با مانتو و روسری افقی روی مبل،آماده حرکت به سمت خونه.(البته یکی باید با کاردک و خاک انداز جمعمون کنه از رو مبل!)

دونه:ای وای!!خاک به سرم!منو ببین داشتم همینجوری بی مانتو می رفتم تو کوچه!

مادرجان ببو:اینکه چیزی نیس!من یه دفه چن روز پیشا،تا سوپری بی روسری و مانتو رفتم .خریدمم کردم.رسیدم تو خونه و از جلوی آینه تو هال که رد شدم،دیدم هیچی تنم نیس!

ماها که همه از خواب پریدیم و صاف تو جامون نشستیم،و انگار بهمون صاعقه اصابت کرده:

شمع

نمی دونم چرا من بعضی وختا فک می کنم،هرچیو من دوس دارم،بقیه هم می تونن دوس داشته باشن...

می خوام از یه رستورانی براتون بگم که حدود چند ساله توسط من و ابو خان کشف شده.

دلم نیومد که برو بچز رستوران بازو از امتحان غذاهای خوچمزه ش محروم کنم!شایدم بعضی هاتون تا حالا رفته باشین...

شمع، یه رستوران ایتالیایه که تو کوچه پس کوچه های پایین میدون قی*صر امین پور(همون شهرداری سابق)ُ منطقه شمال غرب تهرانه.رستوران شیک و آرومیه که چن سال پیش پاتوق نبود و هنوز شولوغ نشده بود اما این 2 سال اخیر شده پاتوق محلیای خودمون...

اولش بگم که شبای 5 شنبه و جمعه و تعطیلی خیلی خیلی شولوغه و شما باید صبر کنین تا میز خالی شه...پس همون بهتره که وسط هفته برین تا بتونن سرویس بهتری ارائه بدن...از ساعت 7/5 شب به بعد باز می شه و غذا سرو می کنه...

فضاش خیلی شاعرانه س و پر از شمعهای رنگارنگ و مختلفه و موسیقی لایت، قشنگ روی سلولای نروت مث نوک انگشت روی کلیدهای پیانو،خیلی آروم کشیده می شه...

از اول کوچه،ساختمون کاملا" مشخصه چون رستوران شیشه ایه و توش معلومه...

گارسوناش تر و تمیز و مودبن...

پیش غذاش که نون سیر باشه واقعا" خوشمزه س...

غذاهاش کاملا" فانتزیه...(قابل توجه اونایی که لازانیا و پیتزا و رولو  و پنه دوس دارن!!)

بهتون پیشنهاد می کنم،رولو و پنه رو اول امتحان کنین...کُلثوم ننه(ببخشید کًلٍستونه)  هم مزه ش عالیه...قیمت غذاهاش هم گرون نیس...

دلیوری رایگان تو محدوده هم داره...

اینم منوی غذاهاش...چی میل دارین که براتون سفارش بگیرم ننه قربان؟؟

Menu

و این هم میزی که براتون می چینن...