عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

شاید وقتی دیگر...

هنوز وقتی صدای حنا و راوی کارتونشو می شنوم ،اون ته ته های دلم قیلی ویلی میره...

هنوزم از دیدن نقاشی متحرک استرلینگ و زنان کوچک‌ روی صفحه تلویزیون،یه جوری می شم و یه بوی خوبُ یه دلهره ناب می دوئه زیر پوستم...

هنوزم دوس دارم تو کتاب و لا به لای کبریتای دختر کبریت فروش هانس کریستین اندرسن گم بشم و بعد به خاطر مرگ خاموشش گریه کنم...

هنوزم وقتی صدای بلفی و لی لی بیت با اون طنین خوش آهنگشونو  می شنوم حس می کنم شُدم یه آدم کوچولو و دارم روی یه برگ تو رودخونه،قایق سواری می کنم.

هنوز وقتی مادر و پدر سوزی که فقط از چن تا خط و دایره،درس شده،جولوش تخم مرغ و گوجه می زارن،شدید گرسنه م می شه و هوس می کنم بپرم تو کارتونش!

هنوز وقتی آنٍت کشتی لوسین رو که پُر از حیوونای چوبیه،می شکونه و زیر پا له می کنه،سخت از بی رحمی بچه گانه و سنگ دلی بزرگونه ش،دلم می گیره...

حس می کنم بعضی وختا دلم میون حجم بی اندازه شخصیتای بچه گی گم شده...

این روزا بدجوری، کودک درونم،بزرگ شده...

نظرات 40 + ارسال نظر
غزل سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 10:05 http://www.ghazal777.blogfa.com

منم جدیدا اینجوری شدم خیلیییییییی زیاد
هنوز وقتی یاد نل میافتم میترسم از اون ادمهای ترسناک
هنوز وقتی یاد جودی ابوت میافتم رها میشم عاشقش بودم
دلم انشرلی میخواد با موهای قرمز
دلم بامزییییییییییی میخواد و شلمان
واییییییییییییییی چه روزهای هیجان انگیزی بود
مرسییییییییییییییییییییی

گیتی سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 10:11

چند روز پیش شاهین صدام کرد گفت بیا یه سورپریز برات دارم. لپ تاپو روشن کرد، فلش رو نصب کرد، یه سری فایل باز کرد... اولیش که اجرا شد آهنگ پرین بود... بعد آنت، تام و جری، فوتبالیستها، بابالنگ دراز... وای ممو... یعنی اشک می ریختمااااا

خورشید سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 10:47

قربون اون صدات و اون لباسهای نازت بشم
دیشب دم در چقدر خوش گذشت

ای جوننننننننننم!قربون اون تاپ خوشمل سرخابیت!!

شاپرک سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 10:59 http://www.iloveyou37.persianblog.ir

وای ممویی منم دو روز پیش از یه سایتی یه قسمت از هادی و هدی رو دانلود کردم و نگاه کردم. اینقدر ذوق میکردم .

الهه سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 11:01 http://assiri.blogfa.com

همه ی کارتون های من...
گریه ام انداختی

نازی...

الهه سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 11:03 http://assiri.blogfa.com

من هنوزم از آنت بدم میاد
تو بچگی که میخواستمن کله اش رو بکنم

بارانه سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 11:18 http://89117.persianblog.ir/

وای مموجان
چه پست دلنشینی ..منم همین حس ها رو دارم.
بیشتر از همه عاچق جودی ام.
یا رامکال که وقتی می خواست یه چیزی بخوره اول اونو می شست.


بعضی وقتا همین جوری تو نت می چرخم و عکس کارتون های قدیمی رو می بینم.

می می سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 11:26

آی گفتی آی گفتی (آیکون می می احساساتی)

می گم ها اینگاری یکی از پستات رو حذف کردی آره؟ همون که گله داشتی ها

اون پستی که در مورد دونه نوشته بودی. یعنی ممو واقعن اشک توی چشام جمع شد. خیلی قشنگ بود و از دلت بود

هلن سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 11:29

من از همه بیشتر آنشرلی و بابالنگ دراز رو میدوستم


راستی ممو جوووووووووووون خیلی دوست دارم

آلما سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 11:38

اما دیشب دم در عجب غیبت کردینا
بابا خوب نمیگین یکی میاد تو پارکینگ از تو ماشین یه چیزی برداره و اونوقت صداتونو میشنوه؟

آلما سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 12:03

اما این ابوذر هم رقص چاقویی کردا

دزی سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 12:08

آخییییییییییییی نازی
منم خیلی دوسشون داشتم
مخصوصا زنان کوچک و آنشرلی و بابالنگ درازو

سوزی رو که دیگه نگو

بانوی حروفچین سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 12:21 http://typesetlife.persianblog.ir

واییییییییییییییی چه عکس باحالی... همه توشن...

افسون شده سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 12:25

وای یادشون بخیر، اونوقتا بزرگترین دغدغه مون این بود که نکنه یه قسمت از کارتونای مورد علاقه مونو از دست بدیم

سحربانو سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 12:47 http://samo86.blogsky.com

آی گفتییییییییییییییییییییییی:)

جودی آبوت سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 12:53 http://www.sudi-s@blogsky.com

آی گفتی آی گفتی

گوش مروارید سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 13:33

تو هیچ می دونستی من یه مدت عاشخ استرلینگ بودم؟؟؟؟
الان منو یادش انداختی....
حالا دیگه تا چند روز همسر خان رو تحویل نمیگیرم رفتم تو فاز استرلینگ

نیکا سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 13:41 http://www.man-you-who.blogfa.com/

منم خیلی این شخصیتها رو دوست دارم

من سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 13:50 http://www.minevisam123.blogfa.com/

بچه بودم دوست داشتم با استرلینگ عروسی کنم و همش به آلیس حسودیم میشد که پیش استرلینگه البته هنوزم دوستش دارم .
دوست داشتم موهام به بلندی موهای بلفی باشه /
عاشق چکمه های نل بودم.
الی به من می گفت تو بتی هستی (زنان کوچک) آخه منم همش مثل اون مریض بودم
ولی خدائیش دختره توی کارتون بابالنگ دراز عاقبت به خیر شد.

نانازی بانو و آقا خرسی سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 14:14 http://www.nabat.blogfa.com

منم همینطورم ممو جون. به خدا. ولی این عکسه چقدر خوب همه رو دور هم جمع کرد. کارتون های الان اصلن صفای گذشته ها رو نداره. انیمیشن هم انیمیشن قدیم ...

نازلی سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 14:47

امان از گذر تند زمان... چی بگم؟

دنیایی به رنگ یاسی سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 17:03 http://www.lilacworld.blogfa.com


من که همیشه خدا فقط و فقط تمام وجودم شده کودک درون

مهدیه سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 17:19 http://kalantar62.persianblog.ir

من هیچ کارتونی رو غیر از ای کیو سان و میتی کمان دوست نداشتم همیشه از دیدن این کارتونا غمم میگرفت هیچ کدومشونم تا ته نگاه نمیکردم ... من چم بود ایا ؟؟؟ الانم پسرم فقط کارتونای اکشن ام بی سی تری رو میبینه از کتاب دختر کبریت فروشم متنفره منم هیچوقت نظراتمو ابراز نکردم بهش ولی بازم ... ایا منو پسرم چمونه ؟؟؟

گلابتون سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 17:37 http://golabi-golabatoon.persianblog.ir/

چه عکس نابی گذاشتی دختر ...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 18:40

من حتی چند وقت قبل هم که حنا و زنان کوچک رو میداد برای چندمین بار با علاقه نگاه کردم

کلوچه خانوم چهارشنبه 19 خرداد 1389 ساعت 00:54

این عکسه خیلی قشنگ و جامع بود. اون وسطا گشتم جودی رو پیدا کردم

جز تو تمومه دنیا پر چهارشنبه 19 خرداد 1389 ساعت 10:31 http://u-r-mine.blogfa.com

مارو بردی اون وقتا که خانومی..منم خیلی دوسشون دارم حالا تازه سیندرلا ۳ رو دیدم با عسلی..

گلبانو چهارشنبه 19 خرداد 1389 ساعت 11:04 http://golbano-khatoon.blogsky.com

واییییی ممو!
امیدوارم منظورت بزرگ شدن کودکت نباشه!! ا
این همون خاطره مشترکه است که همه ما تو اوج دوران بدبختیمون داریم. یادآوریش لذت بخشه. ازت ممنونم

منظورم ابعاد کودک درونم بود...نه خودش...کودک درون که بزرگ نمی شه...ایهام داشت...

یلدا چهارشنبه 19 خرداد 1389 ساعت 11:20 http://khanoomtala20.blogfa.com/

شدیدا موافقم..همیشه یاداوریشون منو پراز شادی و ذوق میکنه.مخصوصا بامزی..میخوام رمزمو بهت بدم..میشه تاییدش نکنی گلم؟؟

بهاره چهارشنبه 19 خرداد 1389 ساعت 13:19 http://rouzmaregiha.blogsky.com/

آی ممو جونم گفتی... آی گفتی...
داغ دلم را تازه کردی دوستم... خودم کم تازگیا دچار حس و حالات نوستالژیک شدم تو هم شدت این عواطف را چند برابر کردی...
منم دقیقا مثل تو دوست دارم تمام این کارها را انجام بدم تا بلکه بتونم یه بار دیگه حس و حال بهاره ی گذشته رو پیدا کنم... یاد اون دوران بخیر

خانم ناظر چهارشنبه 19 خرداد 1389 ساعت 16:36 http://nazarsanji3.blogfa.com

صمیمانه از شما برای شرکت در نظرسنجی شماره 3 دعوت مینمایم.
با تشکر : خانم ناظر
[گل]

مطبخ رویا چهارشنبه 19 خرداد 1389 ساعت 22:12 http://liliangol.blogfa.com

سلام ....واییییییییییییییییییییی من را بردی به سالهای گذشته

Inموریx پنج‌شنبه 20 خرداد 1389 ساعت 11:05 http://inmorix.persianblog.ir

یاد کارتونهای کودکی بخیر

حسین پنج‌شنبه 20 خرداد 1389 ساعت 11:11 http://www.akslar.com

سلام دوست گرامی هر روز به وبلاگ شما سر میزنم واقعا حرف نداره خسته نباشید میگم به شما و ارزوی موفقیت دارم برای شما

.ساینا!.. پنج‌شنبه 20 خرداد 1389 ساعت 11:45

پست رمانتیکه چرا نظراتش غیرفعاله؟؟

کسی می اید خوندی؟بی ستاره رو چی؟؟

مریم ریاحی روان می نویسه!.

بااینکه یه کم داستانهاش دور از واقعیته اما با سبک نوشتنش بارو پدیرش میکنه


همه رو خوندم...مریم ریاحی فعلا کتاب جدید بیرون نداده! کسی می اید جدیدترینش بود...

ورونیکا پنج‌شنبه 20 خرداد 1389 ساعت 21:05

آخ که دلم برای اون کارتونا تنگ شده...
بچگی ما با چه کارتونایی گذشت و الان با چیا داره میگذره...
چند وقت پیشا اتفاقی پسر شجاع رو نشون میداد...
همچین هیجانی شدم و داداش کوچیکه رو صدا کردم که بیاد ببینه...
یه ذره شو نگاه کرد و گفت این دیگه چیه؟... چرا همشون اینقد مسخره ان... شماها چقد طفلکی بودین اینا رو نگاه میکردین....
راستی... بهشتون جاودانه عزیزم...

ونوسی پنج‌شنبه 20 خرداد 1389 ساعت 21:55

وای چقد دلم هوای اون روزا رو کرده و اون حسی که اینا به آدم میدن چقد زنده اس انگار همین دیروز بود

افسون شده پنج‌شنبه 20 خرداد 1389 ساعت 22:10

آخــــــــــــــــــــــــی خیلی با احساس نوشتی، منم دلم نیمه ی گمشده ی پیدا شده خواست

گلبانو جمعه 21 خرداد 1389 ساعت 19:49 http://golbanoo-khatoon.blogsky.com

ممو جونم. اینو نوشتم که بگم حس قشنگتو با تمام وجودم حس میکنم. خدارو شکر....

یک زن 30 ساله چهارشنبه 9 تیر 1389 ساعت 20:31

اخه چرا اینو گذاشتی.آخه من دیگه 30 سالمه.چرا همه چیز داره با این سرعت تموم میشه.طعم اون روزا داره یادم میره.من نمی خوام بزرگ بشم.نمی خوام یادم بیاد که اینقد بزرگ شدم.اخه خیلی زود تموم شد.الن چنان دارم گریه میکنم که دیگه چشمام حرفای روی کیبوردو تشخیص نمیده.من خیلی تنهای تنهام.کاش هیچوقت بزرگ نشده بودم!

اخی...چرا عزیزم؟؟دلم گرفت...اگه دلت گرفت گریه کن که سبک می شی ...
باید بگذره...باید اون دوران بشه خاطره!‌که اگه نشه ما می پوسیم... جلوی گذر عمر رو نمی شه گرفت... اینقدر بی تابی نکن!‌باید این حقیقتو باور کنی عزیز دلم!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.